۸ پاسخ

بچه ها چون کمتر پدرشون رو میبینن بیشتر دور بر اونا هستن.والا من از خدامه که با پدرش وقت بگذرونه.ووقتی به باباش محبت میکنه باباش عمیقا حس خوشبختی میکنه...حتی گهگداری خودم عمدا روابطشون رو محکم میکنم که هردوطرف از هم دور نشن

فهمیده حساسی این جوری میکنه مثلا دخترم من میدونه که مادرم به تغذیه اش حساسه هروقت میرم خونه مادرم میگه مامانی بده آنقدر ادرار میریزه تا غذاشو بخوره اینم میدونه حسای نقطه زعف دادی دستش بیخیال میگه بابام دوسال دارم بگو آفرین پسر قشنگم که بابا رو دوست داری بابا پسرم میره براش زخمت میکشه از محبت به پسرتم کم نکن

پسر منم همیشه دور و بر منه و مامان مامان میکنه ولی همیشه میگه بابارو زیاااااد دوست دارم تورو کم دوست دارم. میگه بابارو ۱۰ تا دوست دارم تورو ۶ تا😂😂
بچس دیگه فکر کردی واقعا میتونه حرف دلش درست بگه؟؟ اینا طبیعیه

وای تو چقدر منی🥲درکت میکنم میخوام بزنم له شه اینجور مواقع

برا منم همینه تازه یه چیزی ببینه میگه بچه رو اینجوری تربیت کردی😒😒

عزیزم

پسر منم ميگه حساس نشو بعدا پسرا همه مامانى ميشن.. من ميگه جلو شوهرم ميگم خب از تخم و تركه اوني بايدم دوسش داشته باشي خدا ببخشتتون

😂😂😂😂درکت میکنم

سوال های مرتبط

مامان فسقلیا مامان فسقلیا ۲ سالگی
مامانا بنظرتون من با این اخلاق بد شوهرم چیکار کنم
مثلا هر وقت بچه اولمو بزرگه تقریبا دعوا میکنم بخاطر کار بدش که انجام میدم جلو بچه با من دعوا می‌کنه
حالا بچمم یاد گرفته تا من هر چی بگم زود میدوه میره جای باباش که مثلا به من چیزی بگه
مثلا دیروز اینا انقد خونه رو ریخته بودن خدا شاهده من از وقتی اومدم خونه تا یک شب داشتم جمع میکردم تموم نشده بازم(شوهرمم دراز دست نزده سرش گوشی)
امروز صبح زود بیدار شدم تمیز کردم کرد گیری کردم جارو کشی کردم مرتب
باز الان جا نیست پا بزاری تا پشت مبل ریختن حالا این دومی کوچیکه بچم بچه اولم که بزرگه میگم مامان جان نریز تروخدا جمع کن حداقل
الان دعواش کردم رفته یک ساک پر خالی کرد وسط حال بعد میگم مگه من صبح همه اینا رو جمع نکردم بابا منم خستم بقران دعواش میکردم
باباش از اون طرف میگه خوب نریز دیگه مجبور باشی حرف زدن اونو یعنی من تحمل کنی میگه به بچم میبینی که چیکارتون می‌کنه در صورتی که من هیچی نگفتم و کاری نکردم همینو که گفت بچم صدای گریشو برد بالا که باباش منو دعوا کنه که دعوامون هم افتاد گفت گوهی تو به من
گفتم آره صبح پاشو تمیز کن گرد گیری کن غذا بزار جارو بکش بالکن تمیز کردم این وسط بچم کلی مشق داشته نقاشی داشته کاردستی داشته
غذا بیار بخورن برم بشورم اومدم دراز بکشم میبینم تا پشت مبل ریخته وسط خونه مداد هاشو همشو بخش کرده تراش کرده تو ظرف چپه شده به خودش نیاورده
بعد باباش به من میگه گوهی تو جلو بچم که من گفتم چرا تمیز نمیکنی وسایل خودتو