داستان زایمان من
الان که پسرم ۱۷, روزه شده حالم یکم بهتره و خواستم براتون بنویسم
من از هفته ۲۱ درگیرم . درگیر دیابت و استرس زایمان . نزدیک هفته ۳۰ که شدم همه چی خوب بود .هفته سی ام که رفتم برای سونو بهم گفتن جنین علی الحساب یکم وزنش زیاده . من حالا خوشحال شدم خیلیا گفتن بخاطر سابقه قند بارداری هست اما من رژیم داشتم و رعایت میکردم . رفتیم تا رسیدم به هفته ۳۶ . میدونستم بخاطر سابقه حمله عصبی و وزن بالای بچه و دیابت بارداری (ماشاالله همه چی داشتم من) قراره سزارین بشم . اصلا قرار بر سزارین بود کمر درد و شکم درد امونم رو بریده بود بخاطر همین ماه آخر بیشتر استراحت کردم تا اینکه هفته ۳۷ که رفتم ویزیت دکترم. بهم گفت که قانون جدید اومده که زایمان اولی ها به هیچ عنوان قرار نیست سزارین بشن باید طبیعی بچه بیارن. من بع دکترم گفتم خانم دکتر من رو قول و قرار و حرف شما حساب کردم. ورزش زیاد نکردم بدنم آماده زایمان طبیعی نیست روحا هم اصلا آمادگی ندارم. گفت برو از دوتا دکتر متخصص اعصاب نامه بیار که فوبیا داری و سابقه حمله عصبی.

۳ پاسخ

من الان دنبال سزارینم دیگه نمیتونم به طبیعی فک کنم

خب بقیش

من دوقلو دارم شکم اول ، بگو چرا انقد دکترا برا سزارین تو دولتی مقاومت میکنن. قانون جدیده پس ...

سوال های مرتبط

مامان دلوین مامان دلوین ۷ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان علی آقا 🩵 مامان علی آقا 🩵 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت یک
من از ۳۲ هفته قرارداد ماما همراه رو بستم
قرار شد ورزش های روتین رو کم کم انجام بدم
که البته به علت تنبلی انجام نمیدادم هر از گاهی حوصلم سر میرف یکی دو حرکت میزدم😅
از ۳۵ هفته از روزی نیم ساعت پیاده روی رو شروع کردم
اونم نه هر روز
گاهی که بیکار تر بودم میرفتم
تا ۳۷ هفته رسوندم به روزی یک ساعت
و قرار بود این تایم هعی بیشتر بشه که بازم بدلیل تنبلی 😁 تا روز زایمان همین مقدار موند متاسفانه😅
۳۷ هفته و سه چهار روز که بودم رفتم سونو
گفتن وزن بچت ۳۲۰۰ هستش و آب دورش کمه
وقتی رفتم پیش دکترم گفتش بچه ات اگه تا ۴۰ هفته بمونه ممکنه وزنش بره بالا زایمانت سخت بشه از طرفی آب دورش هم که کمه پس بهتره تلاشت رو بکنی تو همین هفته ها زایمان کنی عقب نیفته
دیگه معاینه لگن شدم
(دکتر من مدلش جوریه که زود همه رو میفرسته سزارین ، خیلی به طبیعی اصراری نداره واسه همین همش میگفتم با خودم اگه بهم بگه لگنت خوب نیس باید سز شی قبول نمیکنم و چن جای دیگه هم میرم معاینه )
دکترم بعد معاینه گفت سر بچه ات کاااملا تو لگنت فیکسه و خیلی اومده پایین
دهانه رحمت خیلی خوبه یکم نرم شده
لگنت سایزش برا طبیعی عاالیه
با وجود توضیحاتی که راجب دکترم دادم خیالم راحت شد که پس از لحاظ بدنی آمادگی زایمان طبیعی رو دارم
مامان گل پسرم مامان گل پسرم ۳ ماهگی
تجربه زایمان
قیمت دوم
شوهرم که اکثر خانمها می‌دونن مثل همیشه ماه آخر هم خیلی تنهام گذاشت با یه شکم بزرگ میرفتم تنهایی دکتر و سونو و .... رفتم پیش روانپزشکم جریان رو که گفتم بی چون و چرا نامه داد و اصرار کرد استرس برات ضرر هست چون از وقتی بارداری دارو هم قطع کردم گفت سعی کن راحت زایمان کنی. رفتم یه دکتر دیگه اونم نامه داد که ایشون طلاحیت زایمان طبیعی ندارن.برداشتم نامه ها رو بردم با اون وضعم تنهایی دکتر زنان ... نامه ها رو دید
اون فکر کرد من سابقه پانیک رو دروغ میگم تصور کرده بود نامه نمی‌دن بهم تا نامه هارو دید گفت من متاسفم باید طبیعی زایمان کنی من سزارین نمیکنم. نمی‌دونم تنهایی منو دیده بود نمی‌دونم بیچارگی من رو میدید اما دلش نمیسوخت. اصلا موندم هاج‌و واج . با چشم گریون برگشتم خونه .. شوهرم منو دید ترسید گفت چی شده داستان رو که گفتم باور نکرد. گفت تو داری الکی میگی بری بیمارستان خصوصی من پول ندارم و فلان از طرفی مادرش هم گفته بود بگو طبیعی بیاره که رایگانه و.... من درد های قلبم دیگه به اوج رسید
مامان رایان مامان رایان روزهای ابتدایی تولد
داستان زایمان من پارت ۱
من از اول بارداری کلی برنامه ریزی کرده بودم و انتخابم زایمان طبیعی بود و خداروشکر هرچی هم جلو میرفتم مشکلی نبود و من مرتب ورزشامو انجام میدادم و خودمو واسه زایمان اماده میکردم. تا اینکه رسیدم به ماه نهم که واقعا هم ورم کردم و هم خیلی حس سنگینی داشتم . فقط ذوق داشتم چون روز به روز به زایمانم نزدیک تر میشدم و خوشحال از اینکه بزودی قراره دردام شروع بشه و این حرفا .
رسیدم به هفته ۳۷ و قرار شد برم معاینه لگنی بشم و خلاصه کلی خودمو حاضر کرده بودم که دست کم بهم بگه مثلا ۲ سانت شدی. چون دردای پراکنده زیادی داشتم. خلاصه رفتم و دیدم که ماما گفت که هنوز سر بچه تو لگن نیومده و دهانه رحمت بستست. برو ورزش کن و اینا و هعته یعد بیا. من ۳۸ هقته هم رفتم باز خبری نشد و بخاطر معاینه تحریکی یکم خونرزی پیدا کردم ولی همچنان دهانه رحمم بسته بود و انقباضا هم هر شب پیداشون میشد و پراکنده و بینظم بودن. گفت برو ۳۹ هفته بیا . من تا جایی که امکان داشت خودمو با ورزش کشتم و دیگ گفتم قطعا دهانه رحمم باز شده و سر بچه تو لگنه ولی در کمال ناباوری بازم تو هفته ۳۹ خبری از پایین اومدن سر بچه نبود. ماما گفت که سونو بده که وزن و سایر علائم بچه رو چک کنیم. منم خوشحال و شاد خندان و به خیال اینکه قراره نهایتا تا جمعه زایمان کنم روز چهارشنبه صبح رفتم سونو....
مامان باران مامان باران ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین:
سلام خانما منم اومدم تجربه ام رو باهاتون به اشتراک بذارم
من تا ۳۵ هفتگی قرار بود طبیعی زایمان کنم چون از همه نظر خداروشکر نرمال بودم و لنگمم خوب بود و مادرمم زایمان طبیعی های خوبی داشت
انتخابم طبیعی بود
حتی دو جلسه ورزش رفتم با ماما و داشتم اماده میشدم برای طبیعی تا سونو ۳۶ هفته رو که رفتم بچه بریچ بود و سزارین مطرح شد
دکترم برای ۳۸ هفته و یک روز سونو نوشت ک اگ بریچ موند پس فرداش یعنی ۳۸ هفته و ۳ روز عمل بشم
خلاصه گل دختر مامان بریچ موند و من بستری شدم
قبل عمل سوند رو برام وصل کردن که من از وصل کردنش هیچ دردی حس نکردم فقط حس بدی داشت بعدش و بدم میومد ازش
بعد رفتم اتاق عمل
اونجا من فک میکردم قراره بی حس بشم اما دکترم گفتن چون بریچ هست بیهوش بشم بهتره خلاصه من بیهوش شدم و چشمام رو که باز کردم ی درد زیاد از محل عمل حس میکردم و سوزش
چشمامم تار میدید
و تو ریکاوری بودم اومدن شکمم رو فشار دادن سه تا فشار بیشتر نبود اما بی نهایت درد داشت در حدی ک جیغ میزدم
بعدش بردنم بخش بهم مسکن زدن و دردی نداشتم تمام مدت دردم کنترل شده بود تا وقتی ک قرار شد راه برم
اونجا دردش زیاد بود و راه رفتم و سرویس رفتم و وقتی برگشتم خیلی بهتر بودم فرداش مرخص شدم امدم خونه دوش گرفتم روزای اول بلند شدن خیلی برام سخت بود و اذیتم داشت
من دیگ شیافم نمیذاشتم چون فقط موقع بلند شدن درد داشتم
تجربه من اینکه سزارین خوب بود اما نه به اون آسونی که همه ازش تعریف میکنن و واقعا جراحی سنگینی هستش
بقیه پایین
مامان mehrab مامان mehrab ۴ ماهگی
سلام من اینقدر تجربه زایمان بقیه برام مفید بوده که دوست دارم تجربه خودمو هم بگم ایشالا همت کنم کامل تعریف کنم
اول اینکه من ترجیحم زایمان طبیعی بود سونوی آنومالی بچه سفالیک بود بعد دقیقا حس میکنم دقیقا شب قبل از سونوی وزن و تعیین وضعیت چرخید و بچه بریچ شد و وزنش هم ۱۸۰۰ بود توی هفته ۳۴ دکتر گفت وزنش نرماله ولی خیلی درشت نیست احتمالا حدود ۳ کیلو بشه موقع زایمان و تاریخ سزارین هم گفت میتونه ۵/۵ باشه!! حالا من دنبال زایمان طبیعی که چیکار کنم طبیعی بشه دکتر تاریخ سزارین داد!!
من دیگه از اون به بعد همش استرس زایمان سزارین داشتم ولی از طرفی هم گفتم خیلی روش اصرار نکنم هرچی خیر و صلاحه بشه
بعد من دیگه از ماه هشتم پاهام و اینا شروع به ورم کرد حالا دقیق نمیدونم از کی که همه میگفتن طبیعیه و ما کفش مردونه میپوشیدیم و دمپایی و ایناو... منم گفتم حتما طبیعیه دیگه تا این که هفته ۳۶ که رفتم دکتر گفتم پاهام خیلی ورم داره گفت تا مچ طبیعیه گفتم ساق پام هم یکم ورم داره چک کرد گفت آره یکم ورم داره حالا برای اینکه خیالمون راحت بشه آزمایش دفع پروتئین مینویسم برات(واقعا ورم پا رو خواهشا جدی بگیرید لزوما همیشه طبیعی نیست) جواب آزمایش فردا صبحش آماده شد که مثبت شد دیگه آزمایش ۲۴ ساعته دادم و خون که چند روز بعدش دقیقا روز قبل تاسوعا(یکشنبه) اومد که نوبت دکتر هم داشتم و دفع پروتئینم خیییلی بالا بود و دکتر گفت که چهارشنبه برم دکتر کلیه و سونو برای تایید بریچ بودن و نامه برای بیمارستان بهم داد و گفت که احتمالا هفته دیگه باید زایمان کنی