تجربه زایمان
پارت اول
من از هفته ۳۵ تصمیم گرفتم که طبیعی زایمان کنم و به همین علت هم کلاس بهداشت میرفتم و یک کلینیک هم رفتم دوره ها و ورزش ها را انجام بدم و یاد بگیرم.
یکشنبه صبح نوبت دکتر داشتم. ۳۹ هفته و ۴ روز بودم. ساعت شش صبح که از خواب بیدار شدم تا آماده بشم برم تهران برای سونو و ویزیت، دیدم شورتم خیس شده. ولی فکر کردم گل مغربی هست. ساعت ۸ رفتم سونو و تا نوبتم شد، ساعت ۹ شده بود. دکتر سونوگرافی گفت آب دور جنین شده ۴/۵. من اصلا باورم نمیشد که این اتفاق افتاده. مستقیم رفتم مطب دکتر. ساعت ده که دکتر اومد؛ من اولین نفر رفتم داخل و سونو را دید کلی عصبانی شد که چرا اومدی اینجا وقتی کیسه آبت پاره شده. گفتم نمیدونستم و گفت بخواب برای معاینه. یعنی واقعا بد بود. معاینه تحریکی بود. جیغ زدم که سزارین کنید. گفت انتخاب با تو نیست که. گفت کلا دهانه رحمت بسته است. برو بیمارستان. رسیدم بیمارستان که فرستادن تریاژ و گفت برو بخواب برای معاینه که

۹ پاسخ

چطوری بود ترشحت ک نفهمیدی کیسه آب هست

یعنی خیلی کم آب ازت رفته بود که نفهمیدی کیسه آب پاره شده؟

عزیزم لایک کن پارت های بعدی رو هم ببینم

🥲ای وای

منم لایک کنین ببینم

منم‌لایک‌کن بقیشو ببینم

بسلامتی مبارک باشه

من خوندم لابکم کن ببینم بقیشه

هروخ بعدی رو گذاشتی بگو🥲

سوال های مرتبط

مامان جوجک مامان جوجک ۸ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان فرهان مامان فرهان روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا من بعد یک هفته تازه وقت کردم بیام از تجربه زایمانم بگم،من روز ۴ شنبه ۹ آبان ساعت ۶ صبح بدون درد و ۴۰ هفته کامل رفتم بیمارستان موسی بن جعفر برای بستری،تا کارای تشکیل پرونده رو انجام دادیم ساعت تقریبا ۸ بود که زایشگاه بستری شدم ماما معاینه کرد و زنگ زد به دکترم شرح حال داد ازش پرسیدم وضعیتم چجوریه که گفت باز نیستی بهم قرص زیر زبونی داد ولی دردام شروع نشد هر نیم ساعت یبار هم معاینه می‌کرد که ببینه فرقی کردم یا نه آخرش تو نوار قلب بچم ی مشکلی پیش اومد که زنگ زد به دکترم اونم انگار گفته بود کیسه ابشو پاره کن ببین بچه مدفوع کرده یا نه این بخشش واقعا وحشتناک بود خیلی درد کشیدم تا پاره شد جیغ میزدم و گریه میکردم کیسه آبم که پاره شد آب سبز ازم اومد ماما گفت بچه مدفوع کرده آماده کنین برای سزارین اورژانسی سریع زنگ زد به دکترم گفت و دکتر گفت تا ۱ ساعت دیگه خودمو میرسونم تو این فاصله کیسه آبم پاره شده بود انقباضات شروع شده بود همینجوری درد کشیدم تا دکتر رسیدم و رفتم عمل و با بیهوشی سز شدم🙃🙂
مامان مسیحا و کیاشا مامان مسیحا و کیاشا ۲ ماهگی
مامان آیگل مامان آیگل ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱
درد هام توی ۴۰ هفته شروع شد بعد من پیاده روی و ورزش میکردم که دردهام شدید بشه اسکات میزدم تا بتونم طبیعی زایمان کنم خلاصه که من توی ۳۹ هفته رفتم دکتر بخاطر اینکه تکون های بچه کم شده بود رفتم بیمارستان NST دادم گفت سونو مینویسم برو جوابشو سریع بیار منم جواب بردم تکونا بچه هم خوب بود تو سونو مشخص بود بازم دکتر میگفت چون فضاش کمه زیاد تکون نمیخوره من‌جواب بردم گفت همه چی اوکیه برو خونه اومدم توی ۳۹ هفته و ۶ روز یدفعه دردهام ریز شروع شد و تکون ها بچه کم شده بود خودشو سفت میکرد همش رفتم گفتم خوبه دردهام شروع شد یدفعه دیدم هم دردهم قطع شد هم شکمم رفت بالا رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت هنوز باز نشدی برو خونه دردهات باید بیشتر بشه ولی ۴ ساعت دیگ بیا باز من ۶ ساعت دیگش رفتم معاینه کردن گفتن ۲ سانتی تقریبا ولی باز دردت بیشتر شد بیا اومدم خونه کارهامو بکنم دیدم ترشح خونی دارم میدونستم بخاطر معاینه اس منتظر درد زایمان بودم دیدم خبری نیست شامم خونه برادرشوهرم دعوت بودیم شوهرم گفت بذار باز ی بیمارستان بریم ببینیم چرا تو دردت یدفعه قطع شد من میگفتم نمیخاد هنوز دردم نگرفته بذار ۹ ام بشه دکتر گفته برو بیمارستان فردا میریم دیگ خلاصه به اصرار شوهرم رفتیم باز معاینه کرد و گفتم تکون بچه نمیفهمم گفت بستری شو اصلا من موندم گفت میخای طبیعی زایمان کنی گفتم اره گفت به شوهرت بگو بیاد تو وسایلاتو بخره و کارهای بستریتو بکنه
مامان کیان🧸🍼🧿 مامان کیان🧸🍼🧿 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت دو
خلاصه من رفتم نوار قلب تا 75 درصد انقباض نشون داد یعنی جوری میومد که عرق میکردم می‌گفتم بره وقتی میرفت میگفتم اخیش 🤦🏻 دردام دیگه خودی نشون داده بودن بردم گفت انقباض داری منم معاینه تحریکی کردم تا کمک کنه بهت حالا برو سونوگرافی بده ببینم حرکتش چطورع
گفتم والا با این درد نمیتونم راه برم چه برسه برم سونوگرافی گفت ببین شما از هفته سی و شش تا الان هیچ پیشرفتی نداشتی الان باید راه بری فقط خلاصه کشون کشون رفتم سونو گرافی تا نوبتمم برسه تو سالن سونو گرافی راه رفتم این مابین ها هم دو بار رفتم دستشویی دیدم لخته کرمی و ژله ای سفت اومده با خونابه نوبتم رسید رفتم سونو شدم اومدم بردم دوباره بیمارستان گفت خیلی خوب بمون ساعت 11 شب دوباره معاینه بشی ساعت چند بود 8 شب گفتم من الان درد دارم من دارم میمیرم حداقل بستریم کن گفت فقط پیاده روی حداقل دو ساعت شروع کردیم به خیابون گردی بعدش رفتم یکم سوپ خوردم که موقع زایمان یبوست نشم دیگه تا برگردم بیمارستان دوباره دردام بیشتر شد برگشتم کمی تو سالن راه رفتم اینور اونور دوباره رفتم پیش دکتر که همکاراش گفتن برو یکم دیگه دردام دیگه به اخرش رسیدن جوری بود که نمیشد راه برم کیسه اب گرم میذاشتم فایده نداشت فقط گریه میکردم رفتم باز پیش دکتر گفت بخواب معاینه شی معاینه کرد گفت پنج فینگری فعلا یکمی راه برو دیگه با گریه برگشتم سالن انقدر که وضعیت خراب بود ده دقیقه بعد گفتن بشین رو ویلچر که بریم بالا
مامان آیدن 🌙💙🤱 مامان آیدن 🌙💙🤱 ۱ ماهگی
سلام من اومدم تجربه زایمان طبیعی مو باهاتون به اشتراک بزارم...من ۳۹ هفته و ۱ روز به تاریخ سونو انتی و طبق تاریخ سونو آنومالی و دوتا سونو وزن و رشد ۴۰ هفته کامل بودم که زایمان کردم....روز قبلش حس کردم حرکاتش کم شده،کل شبو نخوابیدم صبح زود رفتم بهداشت و صدای قلبشو شنیدم،عصرم رفتم مطب دکتر بازم چک کرد و معاینه تحریکی انجام داد،گف تا ۴۰ هفته کامل طبق انتی صبر میکنیم دردت نیومد بیا نامه بستری بدم واسه بیمارستان...خلاصه حس کردم هنوز ۶_۷ روز هم مونده یکم خیالم راحت شد...اومدم خونه و شب ساعت ۲ با درد پریودی از خواب بیدار شدم و دیگه از درد خوابم نبرد،اومدم نشستم توی هال تنهایی،دردش قابل تحمل بود برام،توی گوشی تایمی که درد میگرفت و ول میکردو مینوشتم...بچه بینهایت زیادو شدید تکون میخورد توی شکمم برخلاف روز قبل...خلاصه تا ۴/۵ همینجوری تحمل کردم که دیدم دردا منظم تر و شدیدتر شدن همسرمو بیدار کردم،تا بریم و برسیم بیمارستان ۵/۵ شده بود،معاینه شدم ۲ سانت باز بودم و دهانه رحم گفت نرم شده،برو چیز شیرین بخور برو nst بده،انجام دادم،مجدد گف برو ۱ ساعت داخل محوطه بیمارستان پیاده روی کن بیا دوباره معاینه بشی....تا اینجا هنوز نگفته بودن بستری میشم یا نه...همونجا ی خانمی هم بود که میگ ۳/۴ شبه درد دارم و میتم بستری نمیکنن،منم حس میکردم الان میفرستنم خونه...خلاصه رفتیم با همسرم توی محوطه ۱/۵ ساعت پیاده روی،پله نوردی،بشین پاشو انجام دادم دوباره رفتم معاینه شدم،دکتر شیفت هم عوض شده بود که معاینه کرد با همون ۲ سانت باز گفت بستری شم‌..حدود ساعت ۸/۵ صب کارای بستریم انجام شد و رفتم داخل بلوک زایمان...