از ۲ اینطورا به بعد گفتن فول شدی ۱۰ سانت،حالا باید زور بزنی ،دردام وحشتناک شده بودو لحطه لحطه بیشتر میشد،کسایی هم همزمان یا دیرتر اومده بودن میرفتن اتاق زایمان و من انگار هیچ پیشرفتی نداشتم...احساس میکردم مقعد و واژنم داره میترکه،به بن بست رسیدم...هیچ غلطی نمیتونم کنم...انگار دنیا به اخر رسیده بود...هی میگفتن دوتا زور دیگه بزنی تورو هم میبریم اتاق زایمان ولی بعدش میگفتن نشد،کم بود دوباره از اول...ماما همراهم هی کمک میکرد،ماساژ میداد،صدای قلبشو برام میزاشت،میگف موهای سرشو دیدم بیشتر تلاش کن و اینا...خلاصه اون ۳_۴ ساعت آخر مرگو به چشم دیدم
ماما همراهم اومد و شروع کرد ورزش دادن به من،لبه تخت و روی تخت ورزش گربه و بشین پاشو و حرکات مختلف...دردام هی بیشتر میشد...ماما کمکم کرد چندبار توالت رفتم،ی بار کامل زیر دوش رفتم و ماساژم میداد...باهام صحبت میکرد...با پرسنل صحبت کرد مامانم ی ربع اینطورا اومد پیشم...هی مامانم و شوهرم زنگ میزدن حال منو میگف و میداد چندثانیه صحبت کنم...خیلییی کمک کننده بود برام...تا ساعت ۱/۵-۲ درد خیلییی زیادی داشتم ولی باز میشد تحمل کرد...ی کپسول گاز که نمیدونم اسمش چی بود هم آورده بودن برام حین درد استنشاق میکردم و آرومترم میکرد
کدوم بیمارستان بودی عزیزم ؟ از رسیدگی راضی بودی؟
واااا یادم خودم افتادم هنوزم کابوس می بینم دکتر داره دستکش می پوشه میاد معاینه م می کنه
🥲🥲🥲🥺🥺🥺وای دختر خیلییییی ممنون ک از تجربت گفتی من اول زایمانمه خیلی دلم میخواست یکی همینجوری بهم بگه بدونم باید ی کارهایی کنم واقعا خیلیییی ممنونم ازتون
استرسی شدم ولی قدمش مبارک
وااااای خوبه طبیعی نشدم واقعااا هم خدا میدونسته نمیتونم
مبارک باشه عزیزم به سلامتی
بخیه و برش درد داشت ؟؟؟؟
بعدم که دوساعتی رفتیم ریکاوری و ماما همراه کمک کرد به بچه شیر دادم و لباس تنش کرد و....رفت...خیلییی خود بود برای من و نبود نمیتونستم...هرچند که خیلییی سخت بود و کابوسشو میبینم هنوزم
تا اینکه ساعت ۵ غروب گفتن برو اتاق زایمان...رفتم و سختترین دردارو اونجام کشیدم،برش دادن و یهو ی بچه گذاشتن روی شکمم...واقعیتش هم ترسیده بودم هم شوکه بودم که هم واقعا این از توی شکم من دراومده هم از اون دردا که انگار تمومی نداره خلاص شدم...در نهایت بچه رو تمیز کردن و گذاشتن توی گهواره کنارم...حین بخیه زدن با دیدنش آروم میشدم
خب عزیزم ادامش؟😍
ماما همراه از قبل گرفته بودم(طبق توصیه مرکز ماما همراه شیاف گل مغربی و ی پودربه اسم آبزن زایمان که میگف بزارم بجوشه،از صافی رد کنم و بریزم توی لگن نیم ساعت بشینم هرروز،۱۰ روزی انجام داده بودم قبلش)..خلاصه با ماما همراهم تماس گرفتم،نامه هم دادم بیمارستان گفتن خودمون هماهنگ میشیم به وقتش بیاد...این مدت درد پریودی داشتم که میگرفت و ول میکرد،زیاد بود ولی قابل تحمل...منم سعی میکردم الکی جیغ و داد نکنم و انرزیمو تلف نکنم،هرچی میگن گوش بدم...تا ساعتای ۱۱ مامای خود بیمارستان میومدن معاینه میکردن که گفتن ۴ سانت شدی الان ماما همراهت میرسه هماهنگ شدیم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.