۸ پاسخ

من ترجیح میدم کسی کمکم نکنه چونوتهش منتش سرم میمونه، واسه همین از اولش خودم بودم و خودم، مادر همسرم تا ۱۰ روز اومد پیش ما موند ولی من کارای بچه رو خودم بیشترش رو انجام دادم، سر سه روز خودم از جام بلند شدم کارهای خونه رو سعی کردم انجام دادم که کاری نکنه، اونم گفت یعنی چی من بشینم تو پذیرایی کنی زیاد نموند.
کلا تا الان هم تنها بودم. حتی ناهار روز زایمان هم از قبل پختم مادرم اینا میان ناهار داشته باشن.
از این وضعیتم به شدت هم راضی هستم از زیر بار منت بودن بدم میاد.

سلام هزارم که کسی بهت کمک کنه بازم خودت اول وآخری من که هیچ وقت روکمک کسی حساب نکردم خودم تااینجا باررودوشم بوده البته کمک همسرم بی تاثیرنبوده برااینکه زندگی خوشی داشته باشی توقع ازکسی نداشته باش

عزیزم می‌دونم دوست داشتی مادرت بهت بیشتر توجه کنه و مثل تمام مادرانی که دور اطرافمون می بینیم
ولی ناراحت نشو بخدا زندگی که خودت و همسرت باهم می‌سازید خیلی شیرین هست من که اصلا دوست ندارم مسئولیت کارام به دوش کس دیگه ای بیفته اینجوری خیلی راحتر هستم
الان که میرم سر کار مادرم بچه رو نگه می‌دارد بخدا خیلی عذاب وجدان میگیرم میگم آسایش ازش گرفتم
انشالله تنت سالم و سایه آقاتون بالا سرت باشه و هر دو با هم فرزندتون بزرگ کنید

واقعا چرا اینجوریه مطمئنی مادرخودته ،نامادری نیس

عزیزم منم مامانم و مادرشوهرم ۱۰ روز پیشم موندن بعدش تنها بودم.نه از سر نتونستن بلاخره از یه جایی آدم باید خودش مستقل بشه.هرچه زودتر بهتر.منم تجربه اولم بود ولی خب کم کم آدم یاد میگیره.غصه نخور دنیا ارزششو نداره
خدا سایه تو بالا سر بچه ت نگه داره

شاید واقعا شرایطش رو نداره
الان مامان من کمر درد و سر درد داره میدونم نمیتونه نگهداره

توقع نداشته باشی از کسی، خودت قوی و مستقل میشی بالاخره روزای سختت گذشتن. سعی کن از شوهرت کمک بگیری یا کسی ک مطمئنه و یا با بچت کاراتو انجام بدی خوش میگذره دو نفری

مادرکه نداشتم مادرشوهرم هم نمیتونه پیره خواهرامم بلاخره خودشون زندگی وسختی دارن حموم بچه نگه داری . خرید لباس دکتر.....همش باخودم بود

سوال های مرتبط

مامان لیموشیرین🍋👼 مامان لیموشیرین🍋👼 ۱۴ ماهگی
موقع زایمان با یه مشکلاتی روبرو شدم که هوش و هواس نموند برام اصلا نفهمیدم دارم چیکار میکنم استرسم‌زیاد بود اعصاب خوردی زیاد بود تنهایی و کلی چیزای دیگه،نه بخاطر زایمان و بچه فقط ...از یه طرف مامانم مریض شد و نتونست کمکم باشه مادرشوهرم و‌دختراشم که تکلیفشون روشن بود یبار اومدن فقط خونم اونم برای آتو گرفتن و حرف دراوردن بود از قصد هیچکاری نکردن برام،یه خواهر کوچیکتر از خودم دارم که اون اومد و کارامو کرد که اونم خیلییی بی تجربه بود بازم خدا خیرشو بده یاد اون روزا و‌شبا میوفتم قلبم مچاله میشه از درد بازم گریه میکنم😔برا همین این اتفاقا ناخودآگاه باعث شد خون بند ناف بچمو نگه ندارم یعنی یادم رفت اصلا به بیمارستان بگم
باورتون میشه دغدغه و‌غصه م به قدری زیاد بود که یک هفته بعد زایمانم وقتی رفتیم‌بیمارستان برا آزمایش زردی بچم اونجا خون بند نافای بقیه رو دیدم تازه یادم‌افتاد که منم میخواستم اینکارو بکنم؟انقد ناراحت شدم و غصه خوردم که حد نداره
هنوزم یادم میوفته ناراحت میشم شماها انجام دادید؟
مامان سیدمهدی مامان سیدمهدی ۱ سالگی
مامانا من اشتباه کردم؟
سلام من شاغلم از وقتی پسرم ۱۰ ماهش تموم شد رفتم سرکار و پسرم رو مامانم نگه میداره.از اول فقط شیر خودم رو به پسرم دادم و موقع خواب هم یا زیر سینه میخوابه یا لالاییش میکنم .موقع غذا هم سه تا میخوره و میره و من باید دنبالش بدوم تا بقیه رو بخوره.خیلی هم اذیت شدم تو این ۱۳ ماه .پسرم ۱۲ شب تا ۱۰ صبح میخوابه ولی چهار پنج بار برای شیر بلند میشه (چون روز خونه نیستم خودم دوست دارم شبا بهش شیر بدم)خیلی هم غر غر کردم تو این یکسال والبته دخالت های خانواده ی شوهرم و گاهی خونواده ی خودم بماند.چند روز پیش پسرم رو بردم دکتر اطفال یه خانمی بود تقریبا ۱۰ سال از من کوچیکتر یه دختر ۱۴ ماهه داشت یه پسر ۳ ماهه ازش پرسیدم اذیت نشدی .گفت دومی ناخواسته بوده ولی من از اول به دختر رو ندادم نه موقع خواب زیر سینه خوابیده نه روی پا .موقع غذا دنبالش نمیدوم خودش باید بیاد بخوره از ۶ ماهگی هم تو اتاق جدا خوابوندمش .تو خیلی اشتباه کردی تو بزرگ کردن بچه ت به خاطر همین اذیت شدی،
واقعا من کارم اشتباه بوده؟؟