۶ پاسخ

عزیزم مبارک باشه 😻
بقیشو گذاشتی لایک کن بیام بخونم

به من ماما گفت لگنم تنگ ولی شاید موقع زایمان باز بشه
هنوز رحمم هم باز نشده
یعنی شانسی ندارم

من دردی ندارم ولی دوسانت باز شدم

کدوم بیمارستان رفتین؟

مبارکه عزیزم

دقیقا چند هفته بودید زایمان کردید؟

سوال های مرتبط

مامان تیام❤‍🔥 مامان تیام❤‍🔥 ۳ ماهگی
مامان پناه مامان پناه ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان جوجو مامان جوجو ۶ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان Hana مامان Hana روزهای ابتدایی تولد
❌تجربه زایمان طبیعی در بیمارستان پیامبران ❌پارت دوم
تا ساعت ۸ شب صبر کردم و با تنفس رد میکردم با دکتر چک کردم گفتن برو بیمارستان معاینه شی ساعت ۹ رسیدیم زایشگاه ،انقباضات و قلب رو چک کردن و با معاینه گفتن ۴ سانت هستی و ساعت ۱۰ بستری کردن .
تو اتاق راه میرفتم و تنفس داشتم بازم قابل تحمل بود تا جایی که با معاینه کیسه ابم پاره شد دردم بیشتر شد رو تخت سختم بود ازشون خواستم بیام پایین ورزش کنم ولی سرم وصل کردن و همونجوری نفس میکشیدم از همسرم خواستم دستمو بگیره و باهام دم و بازدم بشماره حواسم پرت شه.
شمارش به این صورت بود یه دم یه بازدم یه دم دو تا بازدم و تا هفت شماره ادامه همین کارو برعکسش هم انجام میدادم واقعا بهم کمک کرد.
تو طول بارداری کلاس غیر حضوری سحر امینی نژاد و یوگا بارداری صالی رو داشتم و ماما همراه رو تو خود بیمارستان گرفتم که از ساعت ۱ شب باهام ورزش و وان رو شروع کرد با هر درد نفس عمیق میکشیدم و بعضی وقتا ناله طولانی میکردم…
مامان میران مامان میران ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان فنچ کوچولو مامان فنچ کوچولو ۶ ماهگی
#تجربه زایمان ۲
سریع همراه مادرم و شوهرم اومدم خونه وسایل رو برداشتم(من هنوز اونقدر نترسیدم )و به سمت مرکز استان رفتیم یه مسیر ۴۵ دیقه ای
رسیدیم بیمارستان کارای پذیرش رو انجام دادم چن بار nstانجام دادن که خب خداروشکر خوب بود و چن بار هم معاینه شدم من از یک هفته قبل دهانه رحمم دوسانت بود و همون هم مونده بود هیچ پیشرفتی نبود اما من درد زایمان داشتم
گفتن برو قدم بزن و پله برو و.... سه ساعت دیگ برگرد
تمام مدت با درد تو حیاط بیمارستان ورزش کردم و واقعا دردام هر لحظه بیشتر میشد و خودم حس میکردم هر لحظه که برم زایمان میکنم
ب کلی سختی ساعت ۹ شب رفتم داخل زایشگاه و بازهم معاینه شدم بازهم همون دوسانت!!!!!!😶😶😶
اما انقباضها و دردهام در حد یکی که قراره همین الان زایمان کنه بود
منو بستری نکردن متاسفانه و گفتن برو خونه دوش آب گرم بگیر ورزشهاتو ادامه بده و هرلحظه دردت خیلی وحشتناک بود برگرد
علت خونریزی هم گفتن از جفت نیست احتمالا بخاطر معاینه تحریکی بوده
من یک روز قبل رفتم بیمارستان و اونجا بزرگترین اشتباه بود که توسط یک مامای بداخلاق معاینه تحریکی شدم یعنی خودم کاملا حس میکردم که داره بیش از حد اذیتم میکنه بنظرم هیچوقت توسط ماما معاینه تحریکی انجام ندید بزارید دکترتون براتون انجام بده
خونریزی من هیچوقت قطع نشد همچنان ادامه دار بود ولی بنظر کادر بخاطر جفت نبود خداروشکر
کلی اصرار کردم که بستری بشم اما گفتن نمیشه هنوز دوسانتی برو بعدا بیا
منم تو شهر غریب همراه همسرم و مادرم
اونا تو نمازخونه خوابیدن و من با وجود تمام دردا دوباره تو همون راهروهای بیمارستان پله ها رو بالاپایین کردم اسکات انجام دادم و...
انقباضهام به دو دیقه یکبار رسیده بود و دردش امونم رو بریده بود