سلام خانوما یه سوال دارم اگه یکی پیش بچه شما گاهی وقتا حرفای بد بزنه شما چیکارمیکنید؟همسرتون چیکارمیکنه؟
من یه دونه برادردارم قبلا هم اینجا گفتم که اخیرا خیلی بداخلاق شده وداره همه رو اذیت میکنه، بچه ی منو خیلی دوست داره اگه یهو بچهه م جلوش زمین بخوره با من دعوا میگیره که حواست کجاست وقتی میرم خونه مادرم ،اگه گوشی دست بگیرم یا گرم حرف بشم بپه شروع کنه به بازی های خطرناک،مثه از مبل بالا رفتن ، داداشم به من تذکر میده که حواست به بچه باشه درشرایطی که خودشم حواسش هست یعنی تا وقتی توی اتاق خودش نباشه حواسش به بچه ی منه، بچه هم اگه بره اتاقش دست از کارمیکشه باهاش بازی میکنه براش شعرمیخونه، ولی از قدیم یه مشکلی بوده اونم اینه که بچه رو زیادمیبوسه اوایل خیلی سروصورتشو بوس میکرد پوست بچه قرمز میشد چندین باربهش گفتم ریش تو بچه رو اذیت میکنه ماهم دست وپاش رو میبوسیم، چندباربا من بداخلاقی کرد که توبه بچه یاد دادی بگه دایی منوآخ میکنه چون بچه رو فشار هم میده،ولی من یادش ندادم بچه خودش اینجوری میگه یا قبلا که حرف نمیزد از دستش فرارمیکرد، دیشب مادرموداداشمو یه دختردایی م که چندوقته خونه م نیومده حدودیه ساعت اومدن خونه ی ما، موقع اومدنشون برق رفت، وپسرمن با پدرش پایین بود چهارطبقه رو بدون آسانسور اومدن توی تاریکی بالا، کل مسیربردارم سعی کرده بود دست بچه رو بگیره که نیفته بچه هم طبق معمول دستشو نداده بود رسیدن پاگردآخری دیدم داداشم دیگه کلافه ست بهش میگه به خدا می افتی خیلی تاریکه بیا دست منوبگیر

۸ پاسخ

والله شوهرت از داداشت وضعش خراب تره😤😤😤
تو رو به هر کی میپرستین،ازین مدل ادما هی بچه نیارین،اینا درست نمیشن، دختر حساسه، روان بچه رو نابود میکنن،تو خودت که دیگع داغون شدی😭😭😭

یه کلمه بگو برو باااباااااا
الان یاد نگیره هزاربرابر بدتر شو تو مدرسه یاد میگیره. وظیفه ما این هستش که بهش یاد بدیم این حرفای بد رو تکرار نکنه و بدونه حرف بد چیه حرف خوب چیه... و به زبون نیاره
دیگه به خاطر یه کلمه قطع رابطه و اینا به شوهرت بگو معلوم نیس عقده چیو داری و و از کجا دلت پره که الان داریالی میکنی. تربیت کردن فقط حرف بد نزدن نیس. همین رفتارت با من نشون میده چقدر بی تربیتی

یا خدا چرا ی حرفو اینقدر گنده میکنه..بگو ول کن مرد حسابی

واه اون یه چیزی ازدهنش دررفته دیدیش بگو نگه دیگه معمولا خانواده های که بچه کوچیک یکی باشه خیلی دوست دارن برادرت اگه ازدواج نکرده بکنه بچه داربشه تغیر میکنه نگران نباش

مامان جوجه عزیزم.دیگه من از راه دور عهمیدم ک شوهرت ادم بداخلاقیه توی اینهمه سال باید با رفتاراش اشنا شده باشی.درکت میکنم عزیزم.تو کار بدی نکردی شوهرت الکی اعصاب نداره

نه دعوا ونه قطع رابطه هیچ کدوم دردی رو دوا نمیکنه
به برادرت بگو داداشم بچه مثل یه دفتر سفیده از ما الگو برداری میکنه لطفا تو ادای کلمات دقت کن بعد اینکه پوست بچه لطیفه وپوست شما مردا صمخت بخاطر ریش لطفا با ملایمت ببوسش یا قشنگترین جایی که پیامبر میبوسیده سرودست بچه بوده اونجاهارو ببوس میدونم دوستش داری بالاخره خواهرزادته ولی درحین بازی کردن باید مراقبش باشیم من اگر دارم حرف میزنم مثلا بامامان حواسم به کارای بچم هست نیاز به دعوا وتذکر ندارم
یا به شوهرت بگو من دعوا کنم قطع رابطه کنم چی عوض میشه اخلاق تو عوض میشه حرف زدن تو عوض میشه فوحش دادن تو تموم میشه اینبچه هرچی یادبگیره اول از منو تویادمیگیره بعد از بیرون خونه واطرافیانش یکم خودتو تغییر بده یکم به رفتار خودت جلو بچه فکر کن

تازه این درشرایطی یه که ده روز دیگه زایمان دارم و حالم هم اصلا دیروز خوب نبوده😔خودشم بارها حلوی بچه گفتی فلانی ر..ی.. د بعدبچه تکرار کرده (من کلا تمام سعی مو میکنم حرف بداستفاده نکنم) حالا همون حرف داداشمو بهونه میکنه تا بعدزایمانم دوباره قهرمیمونه با اینکه میدونه من حتما به برادرم تذکر میدم ولی میگه باید جوری باهاش دعوا یا قطع رابطه کنی که هرگز دیگه چنین چیزی نگه

بچه گفت نه نه، اینم برگشت یه حرف بد زد گفت باشه تنها برو تا ک...و.‌..ن...ت پاره بشه(عذرمیخوام ببخشید) اینجا دیگه رسیدن جلوی در واحد من دستشو گرفتم آوردم داخل، خیلی از شنیدن این حرف ناراحت شدم بعددیدم دختردایی م پشت سرشونه ساکت موندم هیچی نگفتم تا سرفرصت بهش بگم، اومدن نشستن بازی کردن برق اومد و دیگه رفتن به محض رفتنشون شوهرم شروع کرد به دادوفریااااد شدید طوری که هی بچه بهش میگفت حرف نزد منو از توی اتاق می کشید بیرون، که تو باید همینجا با برادرت دعوا میکردی ، باید میزدی توی دهنش که چرا چنین حرفی زده، هی گفتم من بهش تذکر میدم امشب مهمان داشتیم جاش نبود،بازم ادامه داد بعد چنددقیقه دوباره صدام کرد باید بیای اتلق من باهات کار دارم رفتم دوباره دادوفریاد دیگه کلافه شده بودم این وسطا مادرشوهرم رسید که اومده بودخونه ماشام وخواب ، دیروقت هم بود ،منم دیگه طاقت نداشتم روی سفره پیششش نشسته بودیم شوهرم با من دعوا کرد که چرا گفتی پدرت بیاددوش آب رو درست کنه درحالی که خسته بوده(پدرم نیومده بود) گفتم والله بالله من نگقتم بیاد چندروز پیش ، جلوی مادرم گفته بودم دوش از یه جا آب میده گفت میگم بابا بیادببینه دوباره شوهرم اخم کرد رفت توی اتاق من رفتم بچه رو بخوابونم با من دعوا گرفت که چرا جلوی مادرم با من بد حرف زدی!!دیگه طاقتم تموم شد بدون اینکه مادرشوهرم بشنوه گفتم بس کن دیگه خسته م کردی یه روز خوشحال بودم که یه جارو خریدمو گچ کلری خونه تموم شده اونم تو دادی خراب میکنی بسه دیگه خسته ای بخواب فردا حرف میزنیم ولی به من گفت لشتو ببر بیرون ریختتو نبینم! بقیه کامنت بعدی

سوال های مرتبط

مامان پرهام مامان پرهام ۳ سالگی
خانما تورو خداااااا کمکم کنید

مغزم قفل کرده و حالم خوب نیست

همسرم ادم بیخیالی هست و وقتی بچه سه ساله خودمو دستش میدم همش نگرانم که نکنه خدای نکرده بلایی سرش بیاد

چند وقت پیش به همسرم گفتم بچه رو ببر تو کوچه یکم هوا بخوره و منم به اموزشام برسم بعد یهو از تو کوچه صدای خانما رو شنیدم که گفتن اقای فلانی بچه رفته وسط خیابون چرا نمیری دنبالش و دلم ریخت ...

امروزم داشتیم میرفتیم بیرون بچه اصلا دست من و پدرشو نمیگیره
میخاستم بغلش کنم همسرم میگه چقدر نگرانی بچه بزرگ شده خودش میدونه وسط خیابون نمیره

باز رفتیم مرکز بهداشت که قد و وزن بچمونو بگیریم یه لحظه ماما گفت بیا پرونده رو پر کن. بچمو دادم دست همسرم بعد یهو یه کارمند اونجا داد زد اقا بچت داره از راه پله می افته بگیرش و...

دیگه میترسم بچه رو یه لحظه دست پدرش بدم و از طرفی اگه دست پدرش ندم دیگه وقتی برام نمیمونه که بخوام به اموزشام و کار مجازیم و به خودم برسم 😔😔

شرایط پرستار و مهدکودک هم ندارم و خانواده هامونم شرایط نگهداری از بچمو ندارن

و از طرفی پسرم بشدت دوست داره با پدرش همه جا بره. یعنی پدرش اگه بره نونوایی پسرم لج میکنه که همراش بره
یا مغازه یا هرجای دیکه دوست داره همراه پدرش باشه

دیگه نمیدونم چیکار کنم
مامان گلی مامان گلی ۳ سالگی
بدن من مال منه!
انتشارات نردبان
هممون اینو تجربه کردیم که میریم مهمونی یا حتی توی خیابون، یکی بچمونو میبینه ذوق می‌کنه، محبت بیخودش گل می‌کنه و بچه رو یا میبوسه یا محکم بغل میکنه یا اینکه دستشو میبره تو صورتش لپشو میگیره.
و چققققققدر اینجور وقتا حرص خوردیم😡😡😡
حالا کار به آدمای متجاوز و پدوفیل و .... ندارم که خدا نکنه برای کسی پیش بیاد.
این کتاب نردبان آموزش میده که این بدن برای خودته و اگر خوشت نمیاد کسی بهت دست بزنه بهش بگو و خودتو بکش کنار.
لمس خوب و لمس بد رو توضیح میده. کتابش خیلی ساده و روونه و خیلی وارد جزییات نشده. روش نوشته بالای ۴ سال ولی از نظر من مطالبش به درد ۲ سال به بالا میخوره چون همون‌طور که گفتم خیلی کلی و روان توضیح داده و برای بچه ی ۲ سال هم بعد از چند بار خوندن کاملا قابل فهمه. من برای دخترم ۲ سالش بود که گرفتم و چون بچه ای غیر لمسیه و از بوس و بغل حتی توسط منه مادر و همسرم خوشش نمیومد در نتیجه با خوندن این کتاب همون موقع یاد گرفته بود نه بوس میداد نه بغل کسی میرفت و وقتی میگفتن چرا بوس نمیدی می‌گفت اخه خوشم نمیاد ما نباید بی اجازه دست به کسی بزنیم.خلاصه که تهیه کردنش خالی از لطف نیست مخصوصا کسایی که نمیدونن چجوری آموزش رو شروع کنن
مامان asemon مامان asemon ۳ سالگی
با بچه‌ای که لج کرده که دیگه دستش رو نمیخواد و یه دست جدید مسخواد چکار باید کرد؟
خیلی جدی معتقد بود دستش خراب شده و باید جدید بگیره. تازه قرمز هم باشه.😂این سیفید رو نمیخواد🤦🏻‍♀️
چه دنیای عجیبی دارن بچه ها.
امروز رفتم فروشگاه. فروشگاهی که برای خرید میریم یه فضای مثل خانه بازی کوچیک داره برای اینکه بچه ها سرگرم باشن و پدر مادر ها خرید کنن. خلاصه دخترکم عاشق اونجاست. وقتی از خرید برگشتیم دنبالش دیدم همچین لباش رو ورچیده و با اون چشای درشتش مثل گربه‌ی شرک داره به بغل دستیش نگاه میکنه که دلم رفت براش. کاشف به عمل اومد مداد رنگی هارو جمع کردن ولی یه مامانی رفته تو و گفته من کنار بچه‌م میمونم بذارین بکشه. بعد طفل من داشت با غم نگاشون میکرد. حداقل اگر قانون شکنی میکنین، پارتی بازی یا هر کار دیگه‌‌ای حواستون باشه اطراف یه بچه‌ی دیگه دلش نشکنه. بچه‌م هی میگفت بچه ها به من اسباب بازی ندادن. من لبخند زدم و با خودم بردمش اما کار قشنگی نبود واقعا. شاید اون بچه لج کرده باشه و مادرش حالا به هر نحوی مجبور شده باشه اما واقعا کار قشنگی نیست که تو فضای عمومی که بچه های دیگه حاضرن برای یه بچه شرایط خاص قائل شد. مسئول اونجا هم معلوم بود تو رودربایستی قبول کرده اما میتونست حالا که یه نفر شرایط رو عوض کرده به بقیه بچه ها هم مداد میداد.
مامان جوجه مامان جوجه ۳ سالگی
خانوما سلام شما که دوتا بچه پشت هم دارین چطور میگذرونین چیکارمیکنین؟ بچه بزرگه اذیت نمیکنه؟ من نباید دومی رو به دنیا می آوردم خیلی اشتباه کردم😔من از عهده نگهداری شون برنمیام،بزرگه با من دشمن شده از وقتی از بیمارستان برگشتم هرچقدر که فکرشو بکنید منو میزنه همش کارای خطرناک میکنه، اصلا نمیذاره برم دسشویی کل روز هم نمیخوابه یعنی صبح که بیدارمیشم میرم دسشویی تا شب که بچه خوابش ببره وگرنه اونقدرپشت درجیغ میزنه وگریه میکنه تا کبودبشه،وقتی به کوچیکه شیرمیدم بدترمیشه کوچیکه هم زردی داشت از طرفی شیررو مک نمیزد مجبورشدم شیرموبگیرم توی شیشه بهش بدم تا زردی ازتنش بره زردی ش خوب شد ولی وزن نگرفته بوددکترشیرخشک کمکی نوشت گفت هرسه ساعت یه پیمانه بده که فقط ته دلشو بگیره وشیرت خشک نشه ولی گشنه میمونه گریه میکنه مجبوری دوپیمانه میدم الان یه هفته ست شیرخشک وشیرخودمو باهم دادم تا دوروز پیش اونقدرشیرداشتم که سینه هاوبازوهام دردداشت هرروزتب میکردم بچه هم نمیخوردمیگرفتم میریختم توی شیشه آب خالی بود ولی الان کاملا خالی شده اصلا انگارشیرندارم،دکترمیگه چون وزن نمیگیره وگریه میکنه باید شیرخشکو ادامه بدی ولی دفعات رو چندروز بعدکمترکنی بیشترشیرخودتوبدی خودمم دوست دارم شبا قبل خواب شیرخشک بدم ولی نمیخوادشیرخودمو ول کنه ، دوسه روزه بچه رو میذارم زیرسینه،با قطره چکان شیرخشک میریزم کناردهنش، بازم گریه میکنه
مامان دختر کوچولو🤱🍼 مامان دختر کوچولو🤱🍼 ۳ سالگی
سلام مادرا
مدت ها بود سوالی نپرسیده بودم و تو گهواره فعالیتی نداشتم
اما یه چیزی که خیلی آزارم میده باعث شد دوباره نصبش کنم و بیام سوالم رو بپرسم.
من همیشه آدم آرومی ام
اما سر بچه خیلی حساسم و موقعی که خدای نکرده اتفاق بدی براش می افته دیگه نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و از شدت ناراحتی ممکنه حرفی به شوهرم بزنم البته فقط همون لحظه.
اما شوهرم نه تنها درک نمیکنه که من یه مادرم و قلبم لرزیده و از ترس و گریه و وحشت حرفی زدم بلکه خودشم ده تا می‌ذاره سرش و به خودم و خانوادم ناسزا میگه.
الان شوهرم اتاق بود داشت تلفنی صحبت میکرد بچه جلوی چشمش رفته بود بالای صندلی و داشت می‌رفت روی کمد پا بذاره که افتاد محکم زمین.
خداروشکر روی فرش افتاد و سرش جایی نخورده اما از بس صدای مهیبی بود و بچه هم گریه شدید میکرد که با ترس و گریه رفتم سمت اتاق و گفتم بچه م وای بچه بعد دیدم پیشونیش قرمزه با گریه بهش گفتم پس اینجا چه غلطی می‌کنی.

می دونم حرف نادرستی زدم
قبول دارم
اما این یه کلمه اونم تو اون حال بدم اونقدری بد بود که هزاران حرف زشت به من و خانواده ی از همه جا بی خبرم بگه؟

چندساله هر چیز کوچکی رو بهانه می‌کنه و به خانوادم فحش میده من دیگه واقعا طاقت ندارم مادرم از برگ گل نازک تر به این آقا نمیگه و هزاران هدیه نثارش کرده اینم نتایج زحمات و لطفش.

به نظرتون حالا من باید بازم عذرخواهی کنم با اینهمه تلافی که کرد؟؟
چون عادت داره هم فحش میده هم قهر می‌کنه

خسته ام
کمک کنید حالم خوب نیست