۹ پاسخ

حال ادمو بهم میزنی مریم
انقدر گریه میکنی خسته نشدی
خب منم باشم نمیخورم
بچه غذا رو میبینه استرس میگیره
چون میدونه یا الان کتکش میزنی و دعواش میکنی یا میخوای گریه کنی
ی چندروز ببرش پارک مهد پیش بچه های همسن خودش
اونجا بهش غذا بده بزار ببینه غذا خوردن بقیه رو ترغیب میشه به خوردن
همش تو خونه ای هم خودتو افسرده کردی هم بچه رو
یکم با بچه برید تو اجتماع بزار بچه یاد بگیره همه چیو
من جات بودم فورا با ی مهد صحبت میکردم که روزی سه چهار ساعت با بچم برم اونجا
من فامیلام‌ک میان خونم بچه هاشون با پناه همسنن
پناه میبینتشون انقدررررر ذوق میکنه ک نگم برات
بعد پناه راه نمیرفت اون بچه ها میرفتن
اونا غذا نمیخوردن پناه غذا میخورد
دوروز خونمون بودن
پناه راه رفتن اونارو دید بلند میشد راه میرفت
سر سفره هم مینشستن همو میدیدن غذا میخوردن
فامیلم هی میگفت خدایا شکرت بچم برای اولین داره خودش غذا میخوره
انقدر به خودتو بچه استرس نده

شاید عفونت اداری یا کم خونی یا رفلاکس داشته باشه

عزیزم اول با یه دکتر صحبت کن و هر چی لازمه انجام بده که مطمئن شی مشکلش جسمی نیست
بعدش روی خودت کار کن مامانی که عصبی باشه بی حوصله باشه سر بچه داد بزنه که غذا بخوره ، خودت باشی هم دیگه نمیخوری
پسر منم خیلی بدغذاس ولی با هر ترفندی که فکرشو بکنی سعی میکنم حداقل دو‌ قاشق بدم بهش
ظروف حبوبات رو میذارم جلوش نخود لوبیاها رو میریزه همه جا
جارو برقی روشن میکنم میدم دستش یه قاشق میکنم دهنش
یه گلدون کوچیک پر از خاک رو میذارم جلوش با خاک بازی میکنه و یه قاشق میخوره
و هزار تا ترفند دیگه
و بعضا بشقاب غذا یا میوه رو میذارم زمین اول دست نمیزنه بعد یه ساعت میبینم یه تیکه سیب برداش گذاشت دهنش
صبور و آروم باش

بچه های من تازه فقط5تاهم دندون دارن

عزیزدلم بچه های من حتی شیشه شیرهم نمیگرفتن من مینشستم باسرنگ شیرمیدادم خودم نابودبودم هیچجانمیرفتم بخاطراین مدل شیردادن، سه ماه پیش گفتم دکتراصلاغذاهم نمیخورن، بهم گفت ازشیربگیرتامجبوربشن گشنه بشن غذابخو رن، دیگه شیرندادم وکم کم مجبورشدن غذابخورن منم کته ای ویکمی نرم درست میکنم باقاشق یکمی له ترمیکنم بعدماست میریزم روش خب ذره ذره بهشون میدم، بااینکه همسن اینابایدغذای سفت بخورن ولی من فشارنمیارم فقطمیگم شکمشون سیربشه، نون میدم دستشون یامثلاسیب زمینی چیپسی فقط میخام گاززدن رویادبگیرن یاماکارونی فرمی میدم دستشون، شماهم امتحان کن توکلت بخدا

یکم به خودت بیا هم خودت هم بچه رو از بین میبری اینطوری بچه به یه مادر شاد نیاز داره
واقعا همه ما تو زندگی مشکلاتی داریم که قابل مقایسه نیس ولی مجبوریم پاشیم به خاطر کوچولو هامون چون اونا خیلی گناه دارن خیلی

عزیزم با خونه نشستن و تو گهواره تاپیک گذاشتن کارت حل نمیشه. با خواهرت با مادرت تنهایی بچرو ببر تل گیر ببینه
بعد ببر یه دکتر خوب
انقدرم ناله نکن که هیچی نمیخوره ببین مشکل از کجاست واقعا

بابا بچه تل داره بچت ببر درش،بیار راحت بشو

ی دکتر ببری بد نیست گلم

سوال های مرتبط

مامان امیر مامان امیر ۱ سالگی
سلام من دیگه خسته شدم چیکار کنم بچم اشتهاش باز بشه،غذا رو میبینه جوری گریه میکنه نفسش میره انقد ک از غذا بدش میاد رفته بودم پیش بند بخرم براش خواستم امتحان کنم یه جوری گریه کرد مغازه دار ترسید فکر کرد میخوام غذا بدم پیش بند میبندم،امروز از صبح یه قطره شیر نخورده بود تا ۳ ظهر گفتم بیارم غذا بخوره انقد گریه کرد گوشی تلوزیون اصلا سرش گرم نمیشه،بردم حیاط ابو باز کردم بازی کنه ولی فقط گریه کرد ک غذا نخوره خودمم باهاش گریه کردم،شیرم ۹۰ تا بیشتر نخورد از صبح فقط ۹۰ شیر خورده از اولش همین جور بی اشتها بود ولی الان شدیدتر شده،از یکسالگی دیگه وزن نگرفت دو کیلو بیشتر کم کرده، دیشب همسایمون میگه چرا امیرعباس لاغر شده واقعا دیگه کم اوردم،امروز نشستم زار زدم از دستش،دغدغه ام شده غذای این بچه،حتی یه ذره میخوام آب هندوانه بدم اونم باید حواسشو پرت کنم گوشی نشون بدم تا ۱۰ سی‌سی بخوره،فقط کسی منو درک میکنه ک بچه اینشکلی داشته باشه،اونایی ک بچه خوش غذا دارن روزی هزار بار خدارو شکر کنن،خودشم به هیچ عنوان چیزی نمیخوره فقط پرت میکنه و تف میکنه چون بلد نیست بافت دار بخوره،توروخدا دعا کنید تین بچه درست بشه من دیگه کم آوردم از دستش،۲۴ ساعت بهش شیرم ندم بازم نمیخواد،مولتی سانستول پلاس زینک میدم اصلا اثر نداره دیگه نمیتونم چیکار کنم خودم تا ۴ بعدازظهر ناشتا بودم میخواستم اول به بچه غذا بدم ولی نخورد هر روز غذای جدا درست میکنم دو ساعت وقت میذارم تا بهش بدم اگه دو قاشق بخوره یا نخوره باورتون میشه ۲ قاشق کوچیک بیشتر یک ساعت طول میکشه بخوره خسته ام میکنه مگه میشه بچه هیچی نخوره آخه
مامان امیر مامان امیر ۱ سالگی
هر روز میگم امروز مامان خوبی میشم ولی فشار زندگی کلا داغونم کرده اعصاب نمونده بچمو باز دعوا کردم خیلی گریه کرد،شوهرم هر روز ک میخواد بره غروبا سرکار دو ساعت زودتر میره بره قهوه خونه و این منو خیلی عصبی کرده یعنی بمیرمم بیخیال نمیشه و حتما باید زود بره گفتم امروز نرو بزار بچه باهات باشه یکم بازی کنه گناه داره حوصلش سر میره قبول نکرد بچم انقد پشتش گریه کرد هلاک شد عین خیالش نبود خیلی ناراحتم هرچقد هم میگم فایده نداره اگه بیشتر بگم دعوا بزرگ راه میندازه خیلی خودخواهه،یه بار درد سنگ صفرام گرفته بود داشتم میمردم بهم گفت الکی میگی من نرم منو تو اون حال رها کرد رفت تازه باهام دعوا هم کرد چرا باید شوهر من انقد گاو و نفهم باشه😭 از یه طرفم بچم غذا رو میبینه شروع میکنه به زار زدن انقد گریه میکنه منو مجبور میکنه دعواش کنم امروز انقد گریه کرد بالا آورد منم حسابی سرش داد زدم،وقتی میبینه غذا میارم فقط گریه میکنه به زور ۳ قاشق چایخوری با گریه بهش میدم نمیخوره ک نمیخوره،تازگیا شیرم میارم عق میزنه نمیخوره خسته شدم از این وضعیت 😔