ای جانم
حق داری
پریروز ک ساعت ۱۰صبح میخواس بخوابه اول گف بالش بزار رو سرم منم یه بزرگ کنارم بود گذاشتم یه دو دقیقه ساکت بود تا بالش چون سنگین بود رف کنار گریه شد حالا بالش و گذاشتم بازم هنو گریه میکرد هر کار کردم گریه گفتم ولش ببرم مغازه بردم بازم گریه میکرد ک بریم خونه بالش و بزار رو سرم یعنی تو مغازه فقط گریه سر کوچه خونه ک رسیدم فهمید داریم میریم خونه ساکت شد تا رسیدم ی دقیقه نکشید دوباره گریه انقد حرص خوردم یعنی ب حدی شدم ک فقط دلم میخواست بزنمش ولی تو همین گیر و دار ب اینم فک میکردم ک یه روز منتظر بچه بودم باز جلو خودم و میگرفتم بقیه ک بدون دردسر بچه دار شدن خیلی راحت ب بچه میگن مرگگگ ولی من دلم نمیاد برا همون میگم مشککک امشب هم خواب داشت بازم همونجور باباش هم اومده میگ خب ببر بچه رو بیرون و اینا دید هرکار میکنم ساکت نمیشه حتی بغل نمیاد نشسته بالا سرش میگه جان چی میخوای اینم گریه میکنه و با پاهاش میزنه آخر میگخب ببین چی میخواد میگم بابا اصلا گوش نمیکنه آخر بزور بغل کردم بردم بیرون ساکت نشد باباش ازم گرف با بدو بدو راه برد منم اومدم تا تو بغلش خوابید اومدتو دوباره گریه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.