۱۲ پاسخ

همه چی به خودت و اطرافیانت بستگی داره...
من تا 10 روزگی بچم داغون بودم
ولی زنداداشم از بیمارستان که اومدیم خونه رفته بود تو آشپزخونه داشت کار می‌کرد
اصلا درد نداشت خودش میگفت خوبم و همه کار می‌کرد ولی من دستشویی هم میخواستم برم کمک میخواستم و کلا 3روز روی تخت خوابیده بودم و از روز چهارم آروم آروم قدم میزدم

اول:هفت روز
دوم :۴۰روز
سوم :اب چله بچه رو بریزی چاق میشه
چارم:تا دو سال

اصلا اوایلش آنقدر تهی و خسته ای و احساس پوچی می‌کنی احساس کم آوردن من با خودم میگفتم خدا الان می‌خوام مهمونی برم چجوری برم با دوتا بچه چجوری امادشون کنم حتی یادمه بهداشت می‌گفت مثلا باید اینجوری شیر بدی من الکی گریه میکردم ولی خب الحمدلله بعد از چند وقت خودمو جمع کردم و واقعا سخت بود اون دوران خستگی جسمی و روحی باهم

بستگی داره با چه دیدی نگا کنی باید خوشحال باشی ب خودت روحیه بدی چون یه مرحله ی سخت و شگفت انگیز زندگیت داره رقم میخوره باید بپزیری که روال زندگیت مثل قبل نمیشه و خودتو با شرایط وفق بدی اگه سزارین بشی فرداش که مرخص شدی خودت راه میری سوار ماشین میشی بچتو بغل میکنی بچه هم چشم ب هم زدن میبینی که بزرگ و تپلی شده😍

یه هفته میگذره تاخودت خوب بشی البته درد زیادی رو تحمل میکنی روزای اول که میخوای پاشی من فردای عمل راه رفتم بچم به مای بی بی حساس بود مجبوربودم کهنه کنم کهنه بشورم همه این کارابه کناراگه بچه اروم نباشه ادم نابودمیشه من تا6ماهگیش حسرت خواب داشتم بچم رفلاکس شدید داشت خیلی گریه میکردکلا تا دوسال بایدقید ارامشو بزنی تابچه یکم بزرگ بشه تازه من علاوه براینها دانشجوهم بودم

از وقتی مرخص شی بری خونه دیگه اوکی ای بعد سزارین
همه کاراتم خودت میکنی

من تا سه ماه کمر درد داشتم
ولی کم و بیش کارامو میکردم سخت هست ولی میشه

عزیزم ادم با ادم فرق داره ببین من نه روز بیمارستان بودم سزارینی بخاطر بچه ام
خودم مرخص شدم اومدم ظهر دیدم همه هستن مادرشوهرم مادرش اون خواهرش و... خلاصه ناهار و فلان حموم رفتن جلو مهمون سختم بود رفتم اما
بعد باز حاضر شو برو بیمارستان تا نه روز بعد نشست برخاستم سخت بود بخیه هام ملتهب شده بود و...
باز اومدم فامیلا شوهرم اولین نفرا بودن ک اومدن من خسته خواب الو درب و داغون با اون بخیه ها خونه ای ک همش یکی میومد واقعا اون مدت منو مامانم خسته شده بودیم
اما بعد از اومدن و رفتنا کم کم روال بهتر شد اخرایی ک مامانم پیشم بود متوجه شدم حالم بهتر اون حجم خستگی و خواب و کلافگی هم ندارم و شکر بخیه هامم خوب شده بود


از این ور چند سال بعد خواهر شوهرم زایمان کرد قشنگ مینشست پا میشد حتی سر سفره با ما مینشست بدون اینکه به جایی تکیه بده سزارینی بود

توان و بدن ادما خیلی باهم فرق داره
البته تو دوران کرونا بود وقتی خودش مرخص شد مادرشوهرم فقط ب منو شوهرمو پسرم گفته بود ناهار بیاین اونجا که من رفتم خورشت بار بود برنج دم کردم
باز بیمارستان و باز بچه ها مرخص شدن ما شب ی سر رفتیم با عمو و زن عموی شوهرم همین

بستگی به خودت داره یه سری افراد داریم فردای زایمان حالشون خوبه ولی یه عده خیلی سختشونه یک ماه میکشه

من حس میکنم خیلی طول می‌کشه تا به روال عادی بیوفته زندگی
چون دیگ همچیززز جدیده

من از فردای زایمان خودم تمام کارامو کردم راحتم ترخیص شدم
اومدم خونه ام کارای بچه مو خودم میکردم

تقریبا ۲۰ روزگی الی ۳۰ روزگی

سوال های مرتبط

مامان گل پسرم مامان گل پسرم هفته بیست‌ونهم بارداری
مامان نیلی🌈🌈🌀 مامان نیلی🌈🌈🌀 روزهای ابتدایی تولد
مامان مامان عسل مامان مامان عسل هفته سی‌ونهم بارداری
مامان طوییتی مامان طوییتی هفته بیست‌وهشتم بارداری
مامان حیدرة🩵 مامان حیدرة🩵 روزهای ابتدایی تولد
مامان رز🌹 مامان رز🌹 هفته سی‌وچهارم بارداری
مامان رازک مامان رازک هفته بیست‌وهفتم بارداری