۸ پاسخ

من یه کم گریه میکنم آروم میشم و دو باره میرم سراغشون 😐

گریه میکنم😂🤦

من انقدر حرص میخورمو خسته ام که دیگه جونی برام نمونده

نفس عمیق
گریه
غرزدن روی شوهر😂

یکم دادو بیداد میکنم رو سرش و حوصله شوهرمو ندارم😂

دختر منم شروع😅😅

مثل امروز از صبح کاری نبوده که نکنه
ریمل خورده نمک ریخته زمین تمام کشو ها رو ریخته بیرون
کل خونه رو جیش کرده
هیچ تنها زنگ زدم شوهرم گفتم زود تر بیا بچتو بگیر من برم یه دوش بگیرم ریلکس کنم

ب پسر من نمیرسه باور کن

سوال های مرتبط

مامان صالح🧡 مامان صالح🧡 ۱۲ ماهگی
هممون همچین روزایی رو داریم که از بچه داری خسته میشیم انقد خسته که حوصله خودمونو نداریم ممکنه حتی از وجود بچه ناراحت بشیم بین این خستگیا اون روزاییو به یاد بیاریم که لحظه شماری میکردیم برا وقتی که بریم سونوگرافی و اون تصویر سیاه سفیدو ببینیم روزایی که تا لگد میزد فوری میرفتیم گوشی برمیداشتیم تا فیلم بگیریم روزایی که هرچی میخواستیم بخوریم سرچ میکردیم ببینیم برا بچه ضرر نداشته باشه روزایی که همش قیافه بچه رو تصور میکردیم کنجکاو بودیم ببینیم چه شکل میشه و همش از خدا میخواستیم صحیح و سالم بدنیا بیاریمش🥺اونوقت شااید یکم آروم تر شدیم و کمتر غر زدیم بنظرم رسالت ما مامانا همینه، این که وسط ناراحتیا قشنگیا رو ببینیم و بتونیم زندگی رو با صبر و حوصله مدیریت کنیم هیچ وقت یه مرد همچین توانایی رو نداره ما باید به خودمون افتخار کنیم✌🏼❤️

امروز برای من خیلی روز سختی بود صالح خیلی بدقلقی میکرد اما الان قربونش بشم انقد آروم خوابیده گفتم از این آرامش یکم استفاده کنم و به خودم و شما انرژی مثبت بدم🥲😇