سلام مامانای تازه کار و مامانایی که قراره بزودی کوچولوتونو بغل کنید😍😘
خواستم یه تجربه بهتون بگم از خونه داری…
وقتی کوچولو بدنیا میاد همه چی عوض میشه یهو همه چی میپیچه بهم ادم خودشو گم میکنه اونجوری که دلش میخواد پیش نمیره استرش درد نگرانی حال بدی همه و همه باهم میان سراغت.من خیلی وسواس شدید دارم یعنی اگه یچیزی بیاد وسط خونه نره سرجاش دیگه خدا هم‌نمیتونه ارومم کنه تا اون نره سرجاش😂
وقتی هم نیکان دنیا اومد خیلی همه چیزم بهم ریخته بود وسیله های بچه وسط خونه هی مهمون میومد همه جا بهم ریخته میشد حالا بماند که مامانم بنده خدا نمیزاشت چیزی زمین بمونه فوری جمع میکرد همش تمیز میکرد ولی خلاااااصه من اونجوری که میخواستم نمیشد،،،میخوام بگم اگه تو همچین شرایطی هستید تا دوماهگی کوچولوتون میذره و همه چی برمیگرده به روال سابق،سخته یهو همه چیز عوض میشه ولی فقط تا دوماهگیه،بعدش خیییییلی چیزا برمیگرده به حالت عادی.از اون دوماه لذت ببرید که دیگه اون لحظات ناب برنمیگرده و من پشیمونم که چرا انقد به خودم سخت گرفتم و اونجوری که باید ازش لذت نبردم🥲🙂
صبر داشته باشید نینیتون یکم بزرگ بشه همه چیز میاد دستتون😘حالا این تجریه من بود چون بچه اولمه بازم شاید مامانایی که چنتا بچه دارن دستشون زودتر راه افتاده😂

۶ پاسخ

آره دقیقا سختیش دو ماه

من که درست تا ۶۰ روزگی دیان از استرس کولیک و گریه هاش نتونستم بیام خونم پیش مامانم بودم🥺
ولی بعد دوماهگیش یکم بهترشد و اومدم خونمون بعضی روزا به هیچکاری نمیرسم ولی بغضی روزاهم همه کارامو میکنم

دست رو دلم نذار
من خونم کوچیکه و وسایل بچه رو جا دادم تو کمد های خودمون و نصف وسیله هاش هم همین طور ریخت و پاشیده هست و جا ندارم بذارم،احساس میکنم وسواس شدید گرفتم و حالم خیلی بده

دقیقاهمینطوره عزیزم من الان تمام حرفاتو تجربه کردم

خداااا از دهنت بشنوه واسه منم برگرده به روال سابق😭🥹

خدا کنه درست بشه بیشتر از همه من هیکلم خیلی عوض شده خیلی ناراحتم شما هم هیکلتون برگشته ب قبل من یکم شکمم مونده

سوال های مرتبط

مامان آقا آرتا مامان آقا آرتا ۳ ماهگی
ما وارد دوماهگی شدیم
آرتا قبلا که پی پی میکرد اصلا گریه نمیکرد
اما الان به محض پی پی کردن جوری گریه میکنه که انگار میخواد نفسش بند بیاد و تا نشوریش هم اروم نمیشه
تایم شیرش که بشه هم جوری گریه میکنه که زمین و زمان رو بهم میدوزه درحالی که اماده کردن شیرش ۱ دقیقه هم زمان نمیبره
موقعی که دل پیچه داشته باشه هم باید یه سره بغلش کنی راه ببری
رفلاکسش داره کم کم زیاد میشه و بالا میاره ولی من همچنان دارم سعی میکنم دفعات شیردهی رو زیاد کنم و مقدارشو کم کنم
لباساش دیگه داره سایزش میشه چون من همه ی لباساشو از برند های خوب گرفته بودم و برند دانالو و نیلی و بی سی سی و... همه قواره دارن
همچنان پستونک(مادردوم)خیلی خیلی به کارم میاد و اگه نبود واقعا خیلی برام سخت بود
بینهایت با باباش خوبه و وقتی غروب علی میاد تا موقع خواب قشنگ با باباش سرگرمه
داره سعی میکنه گردنشو نگه داره ولی فعلا نمیتونه
فردا باید بره واکسن بزنه واکسن دوماهگی
کاملا شیرخشکی شده دیگه و منم اینو قبول کردم چون دیگه کاری از دستم برنمیاد
ایشالله همه ی بچه ها به سلامتی بزرگ بشن🥰
مامان دردونه مامان دردونه ۳ ماهگی
۱۲۰، واکسن دوماهگی (۵)
آخرین نکات
زیاد شنیده بودم که واکسن دوماهگی سخته، ولی سخت نبود. فقط چون بار اول یود تنش روحی بزرگی بود برام. از قبلش استرس داشتم. در حدی که وقتی رسیدم خونه بدنم حالت کوفتگی داشت. بعدشم با اینکه چیزی نبود و اتفاقی نیفتاده بود‌ استرس داشتم ولی به خودم گفتم اگه بچه سومت بود یا واکسن چهارمش بود چجوری رفتار میکردی؟ قطعا خیلی معمولی. به این که فکر کردم دیگه کلا ریلکس شدم! فقط حواسم به کنترل تبش بود. همین.
سختی واکسن دوماهگی به همینه که بار اول هست و اون لحظه تزریق واکسن که یه دفعه گریه میکنه و خیلی دردش میاد برای من سخت بود. اولین بار بود اینجوری گریه اش رو میدیدم، بعدش هم بعض کرد و لبهاشو ورمیچید اولین بار بود بغضشو میدیدم😢 وقتی تو بغلم بود ناله های کوچولو میکرد، اولین بار بود ناله اش رو میشنیدم. دلم خیلی به درد اومد براش ولی همه شون موقتی بودن و به هر حال برای هرچیزی یه اولین باری هست.
ایشالا برای شما هم آسون باشه. در حد معمول استرس داشته باشین واقعا سخت نیست که بخواین خودتونو اذیت کنین بابتش😉
مامان زینب جون😍👶🏻 مامان زینب جون😍👶🏻 ۶ ماهگی
خونه در تمیز ترین حالت ممکن♥️ مامانایی که تازه زایمان کردید بیایید یه چیزی بهتون بگم. میدونم الان خسته ایید و بدنتون ضعیف شده شرایط براتون تغییر کرده ولی بدونید خیلی زوود ب شرایط جدید عادت میکنید
منم بعد زایمان همش میگم میتونم زندگیمو دوباره بندازم رو روال یا نه
۱۴ روز مامانم پیشمون بود بعد رفتیم خونه مامانم اینا روز ۲۲ بود فک کنم اومدیم خونمون انقد زینب گریه کرد که دوباره برگشتیم خونه مامانم تا یکماهگی اونجا بودیم وقتی اومدیم خیلی سخت داشتم ب شرایط عادت میکردم ولی کم کم قلق بچه دستتون میاد و شرایط اوکی میشه
کم کم بیداری بچتون بیشتر میشه و بازی میکنه شما راحت ب کاراتون‌میرسید
الان من همه کارامو وقتی زینب بیدار بود کردم الان به سختی خوابوندمش و داره شیر میخوره .یکم حال نداره بچم سخت خوابش میبره
اینو گفتم که بدونید هممون شرایط سخت داریم حتی بزرگترم که میشن اذیت دارن ولی دیگ قلقشون دستتون میاد راحت از پسش برمیایید
شما قوی ترینید♥️😍