۴ پاسخ

تمرین های دست ورزی باهاش انجام بده
غلبه طرفین رو پیداکن(ببین کدوم طرف بدنش بیشتر فعاله که مدادش رو با همون طرف یادش بدی بگیره)
یه خمیر بازی درست کن بده دستش مداد رو فرو کنه داخلش
گیره چوبی رو با دوتا انگشتاش باز کنه( نه کف دستشا)
گرفتن مداد فقط با انگشا اشاره و شست
بعد بیا مداد شمعی بده دستش تا بگیره یا ماژیک
اخرین راهکار مداد است که میتونی با استفاده از کش تو دستش یادش بدی

سلام مامان رادین پسرتون اوکی شد مداد دست گرفتن و نقاشیش و نوشتنش

عالی بود مطالب مامان سهیل

مگه معلم یادشون نداده؟کلاس آیهان نصفشون بلد نبودن معلم تو یه روز قشنگ یادشون داد

سوال های مرتبط

مامان مامان زینب مامان مامان زینب ۵ سالگی
مامان دردونه مامان دردونه ۵ سالگی
سلام مامانا خوب خدا قوت😊...میگم شمایی که بچه هاتون مهد میزارین پیش دبستانی نه..مهد فقط...قرارداد بستین مثلا یک ساله شش ماهه یا نه هر ماه بخواهید میفرستین یا نخواین هم نمی فرستین؟؟؟
سوال دوم مربی های مهد کودک چ طوری رفتار میکنن نسبت به بچه ایی که اضطراب داره گریه میکنه؟؟؟تو مهد پسرم مربیش اصلا بچه ها رو بغل نمیکنه میگن بچه اجازه نداریم بغل کنیم...این به کنار پسرم کلا مدقع ورود به کلاس گریه میکنه یا قبلش میگه نمیرم دیگه توی کلاس اروم میشه...امروز ماشین کامیونی داشت همراش برد اصلا هم گریه و غر نداشت رفت تو کلاس من که در رو بستم‌صدای گریه اش اومد و مث همیشه زودی ارومنشد برگشتم بغلشکردم گفتم ناهار درست کنم میام و گذاشتمش کلاس رفتم توی دوربین چک کردم دیدم اصلا مربی و دو نا مادر یار خیلی به بچه اهمیت نمیدن ...فقط یکی از مادر یارها همین که داشت وسط کلاس گریه میکرد نشوند صندلی و صورتش تمیز کرد ....مربی دورش نیومد..نه ظرف عذاش نه آب هیچی نمیزاشتن که لااقلاروم شهبعد چند دقیقه ک هق هق میکرد ماشینش رو دادن بعد هم خودم به مسئول دفترشون گفتم بچه من اروم نشدهمث اینکه بگین اب بهش بدن....حالا خیلی ناراحت شدم از کار مربی...ظهر هم میریم دنبال بچه صورتش کثیف و خشکه نمیشورن...ی بار هم تذکر دادم ...به نظرتون من حساسم یا برم تذکر بدم این دفعه به دفتر شون؟؟؟
مامان پسرم مامان پسرم ۵ سالگی
خانوما ببینید من حساسم یا شماهم بودید ناراحت میشید
من زندایی همسرم زنه پیر و مسن نیست جوونه اما با پسر من همیشه لجه از رفتارش از طرز صحبت هایش میفهمم
اونروز خونه دختر خاله همسرم دعوت بودیم خاله همسرم کیک تولد گرفته بود از تولد پسر من چهار ماه گذشته از تولد دختره دختر خاله اشم دو ماه میگذره
این کیک رو بی مناسبت گرفته بود و اسم پسر من و دختر اونو نوشته بود که بچه ها خوشحال بشن کیک رو یخچال میزاشتن پسرم بدو بدو میکرد از اتاق دیدم بهش میگه بیبین شلوغی نکن آروم بشین برا توهم کیک بگیرن کیک رو برا اون دختره گرفتن برا تو نه
دیدم پسرم گریه می‌کنه که منم کیک می‌خوام گفتم پسرم برا توهم هست خاله برا هردوتون خریده یکم گذشت دیدم تو آشپزخونه باز برا پسرم میگه کیک برا اونه نه تو این بچه باز جیغ و داد که نه منم می‌خوام اینبار خالش از اونور پذیرایی گفت نه کیک برا هردوشونه من اسم هر دوشونو نوشتم همینطوری تولد دو تاشونم گذشته اینطوری گرفتم خوشحال شن
بعد غذا بردم پسرمو اتاق لباسش کثیف شد عوض کنم اومد اونجا برا اون دختره پول داد منم زود کارمو کردم از اتاق زدم بیرون شب استوری کیک و غذاهارو گذاشته بود رو کیک که اسم پسر من و دختره دختر خاله اش نوشته بودن رو اسم پسر من استیکر گذاشته بود نوشته بود تولدت مبارک دختر دوست داشتنی کاری به آستوریش ندارم ها
فقط اون رفتارش و اون گزاشتن استیکر رو اسم پسر من ناراحتم کرد
زنیکه نمی‌دونم چشه همیشه با این بچه لجه