وااای من خسته شدم از دخالت خسته شدم از اینکه میگم نه اینکارو نکنید دقیقا هرکاری دوست دارن با بچه ام انجام میدن خواهرشوهرم میگ نمی‌دونم غذا چجوری براش درست کن نمیدونم چیکار چیکار نکن مامانم ک دائم میگ نگاه سرماخورده نگاه سرمازده بچه خوابش میاد گوششو می‌کشه میگ ن درد میکنه عفونت داره برمیدار گوش بچه رو با ویکس چرب میکنه روسری میپوشه سرش ب خواهرشوهرم میگ یبوسته نمیخوام بهش موز بدم ازقصد همون کارو میکنه میگم بچه ب دودسیگار آلرژی داره ب پروتئین گاوی آلرژی داره وایمیسن مسخره میکنن بخدا دارم گریه می کنم می‌نویسم شاید باهاتون حرف بزنم آروم بشم خسته ام دیوونه شدم میخوام خودمو بکشم هرکسی مامان خودش براش کافیه اگ نبود خدا براش ده تا مادر میزاش

من که کلا بخاط همین حرف های مسخره نه جایی میرم نه از بچه ام وقتی زنگ میزنن صحبت میکنم وقتی ام میپرسن چی میدی بخوره فقط میگم همه چی

دهن همه واعه
من اون روز به پسرم فرنی میدادم با نصف خرما و کمی گردوی اسیاب شده
زنداییم میگ بهش گردو نده بچرو سنگین میکنه
میگم ینی چی؟ ینی برا وزن دهی خوبه یا سنگینه برا معده ی بچه
میگه نمیدونم دیگ بچرو سنگین میکنه 😒
گفتم من هواسم ب تغذیش هست میدونم چی خوبه چی بد چی زیادش بده
در صورتی ک شاید هفته ای دوبار گردو بزنم ب فرنیش میگم گرماش نکنه
مامانم میگ نباید جواب بدی زشته ناراحت میشن
گفتم ب درک ک ناراحت میشن ب بقیه چ ربطی داره اه

نرو پیششون

سلام عزیزم دقیقابرای هممون اینطوریه! توزندگی هرکاری میکنیم باید به همه جواب پس بدیم یکی نیست بگه اخه به توچه! اخه چیکاردارین برای همه نسخه می پیچین! سرتون توزندگی خودتون باشه نه بقیه، متاسفانه بعضیافکرمیکنن همه چیو میدونن ولی اگه وارد زندگیشون بشی می بینی همچینم نیست که میگن!منم دوست دارم بعضی موقع هاجوابشونو بدم ولی باز احترام نگه میدارم، به غیرمدارا وصبوری کاردیگه ای نمیتونیم بکنیم، واینکه بعضی وقتا بی توجه باشیم به حرفاشون

ببین دقیقا مث من
من چکارکردم دیگه نمیرم ماهی یه دفعه میرم فقط خونه مادرشوهرم مو تمام همش خونه مامانمم
که دیروز خواهر شوهر کوچیکم باهام بحث کرد تو پیام دادن که بچه رو قائم میکنی ماهی یدفعه میای اینجا وازاین چرت و پرتا
به من میگه خونه مامانتم ماهی یدفعه میری منم قشنگ جوابشو دادمو هرچی بی احترامی کرد همه پیام‌آور فرستادم واسه شوهرم
گفتم بی زحمت تو زندگی من دخالت نکنید خودم خیر وصلاح بچمو بهتر از همه میدونم شوهرمم ریده بود بهش
من همیشه جایی میرم که راحتمو بچم راحته

خیلی جدی برخورد کن باهاشون اصلا هم نگران این نباش که ناراحت میشن
اگرم ناراحت میشن بزار بشن
مهم آرامش خودت و بچه اته
اصلا نزار کارخودشونو بکنن حتی شده همون موقع از دستشون بگیر بچه رو
مادر اون بچه تویی ن کس دیگه که بخواد فظولی کنه
من خودمم خانواده شوهرم خیلی دخالت میکردن بیشتر پدرشوهرم
میگفت این کارو بکن من نمیکردم حتی جلو چشمش
یا حرف میزنه درمورد بچه و تربیت کردنش اصلا گوش نمیدم یهو پامیشم میرم یا بایکی دیگه صحبت میکنم خودمو میزنم به نشنیدن
چندماهه اینکارو میکنن راحت شدم

تنهایی کاری ک میتونی بکنی اهمیت نده🥰مثل من😉

همون دیگ ولشون کن بحرفشون گوش نکن