۱۹ پاسخ

باید جایی بری ک بچتو دوست داشته باشن این خیلی مهمه .
وقتی اون طرف بچه ژه تورو بخاد . بچت اگه وسایل شونم بشکنه میگن عیب نداره فداسرش . یا وقتی بچت میره اینطرف اونطرف میگن ولش کن بزار بچه راحت باشه یا هرکارم بکنه غر نمیزنن یا خودشونم کمکت میکنن بچتو جمع میکنن . مثل مامان بابات یا آبجیت یا هرکی ک بچتو بخاد اگه بچت هرکار بکنه اعصابشون خورد نمیشه .
وقتی اونطرف هی غر میزده قطعا از بچه شما خوشش نمیومده و کارایه بچت واسش رو مخ بوده اعصابشو خورد میکرده

پسر منم اذیت میکنه سعی میکنم جایی نرم یا اگه برم زود میام

والا من ازوقتی دخترم شیطون شده مهمونی نمیرم چون هم بچم اذیت میشه هی میگم بشین نکن هم خودم...🤕

من بودم‌همونجا بلند میشدم و میومدم

به نظرم همین جاهایی که هم خودت هم بچت معذب نرو اصولاً واقعا بچه هر چی بیشتر بیوفتیم دنبالش نکن نکن لجباز تر میشه من باشم نمیرک

منم نارحت میشم اگر چیزی بگن چون به نظرم اگر بچه شیطونی نکنه سالم نیست.البته حواسم هست به وسایل شخصیشون دست نزنه.ولی خب بعضیا واقعا درک نمیکنن که این حرفها یک مادر رو چقد نارحت میکنه

نسبتش چی بود با شما؟

من دخترم تو مهمونی میچسبه

نه دخترمنم بیچارم میکنه و خیلی این حرفو شنیدم از چندنفر 'منم نمیرم خونشون تا ادب شن

چرا بهش نگفتی فضول نیست کنجکاوه
تو این سن بچه داره کشف میکنه فضول واژه خوبی نیست اصلا بچه فضولی چه میدونه یعنی چی

چیز بدی نگفته بگو الحمدالله خدا روشکر ک بچم شیطنت میکنه بچم صداش تو خونه میپیچه هر کی هر چی میگه بگو الحمدالله لبخندیم قاطیش کن

همینه ب بچه حرف میزنن دیگ نکن بشین خودتم تو خونت میگی نمیگی‌؟ سریع نباید جبهه بگیرین و ناراحت شین

حالا خوبه تو خودت رو میخواستی جر بدی ، من بودم صابخونه رو جر میدادم، خب وقتی شما رو دعوت کرده میدونسته بچه کوچیک داری دیگه.
بنظر من اونی که نرمال نیست ، ببخشیدا همین صاحبخونه بوده ، اولا بچه ، اونم پسر بچه توی این سن اگه بازیگوش نباشه و کنجکاوه و حالا کم و زیاد داره ، ادمی که تشخیص بین کنجکاوی و فضولی رو توی بچه نمیتونه درک کنه واقعا بنظرم دیگه باهاش رفت و امد نکنی راحت تری.
پسر من وقتی میریم یجاااا فقط تا ۵ دقیقه اول ی ذره خجالتیه ، بعد از در و دیوار میره بالااااا و شیطونی میکنه .
نگران نبااااش

بچم خونه مردم اصلا دست به چیزی نمیزنه و اذیت نمیکنه ولی خونه خودمون همه جور خرابکاری داره ....چون از بچگی بهش گفتم ...خدایش بعضی وقتا مهمون میاد کلا بچه رو ول میکنن هر گند کاری میکنه ولی خونه خودشون بچش جرات نداره تکون بخوره اط اینجور مادرا حالم به هم میخوره....شلوغی با خرابکاری متفاوته سعی کنید بچه هاتونو کنترل کنید ولی در کل بچه های این دوره شیطونن گلم و ایشونم حرف بدی نزده

سلام عزیزم رفت و آمد تو کمتر کن ولی بذار بچت کارشو بکنه چون اقتضای سنشون هست الان جلوش رو بگیری حس کنجکاویش رو نابود میکنی

سلام من با پسرم هیچ جا نمیرم
چون جای جدید فقط گریه می‌کنه بهم میچسبه نق میزنه
مهمونی دورهمی باشه اندازه دوساعت میذارم خونه مامانم میرم میام...

ولی ازخدام بود اینجور باشه ک شیطونی کنه

غلط کرده ذات بچه همینه

کلا بچه ها جای جدید میرن کنجکاو میشن و همه چیز دست میزنه

آروم.

سوال های مرتبط

مامان جوجه طلایی🐥 مامان جوجه طلایی🐥 ۲ سالگی
سلام خانما حال داشتید تاپیک منم ببنید
من چند وقت پیش گفتم که ما با خانواده شوهرم تو یه ساختمون هستیم
دختر جاری من ۹ سالشه پسر اون یکی جاریم ۸ سالشه اینا با بچه من بازی میکنن یه بار خوبن یه بار لج بچمو درمیارن یه بار دخترم لجش پر میاد چنگ میزنه خلاصه بازی میکنن
دختر جاریم با دخترم خوبه ها دوسش داره فقط نمیدونم چرا بعضی وقتا یه کارایی میکنه آدم میمونه مثلا لج دخترمو یواشکی درمیاره دخترم چنگ میزنش میره پیش همه میگه آوین منو چنگ زده و بزرگش میکنه
چند وقت پیش ها هم پسر جاریم اومد گفته النا گفته آوین و بزاریم تو آسانسور اونجام تاریک بشه زبونم لال تا...... بشه منم خیلی عصبی شدم بهشون گفتم این حرفا چیه میزنید اگر میبینید نمیتونید باهم بازی کنید دیگه نزدیک آوین نیاید. از اون موقعه جاریم و برادر شوهرم رفتن تو قیافه برادر شوهرم اومده پیش پدرشوهرم گفته آره گفته نزدیک بچه من نیاید نمیگه چرا گفته اخه این حرفو خلاصه منم کشش ندادم هروقت جاریم تو راهرو بود نمیرفتم تا نبینمش بلاخره بعد امروز تو خیابون دیدمش اومد سلام کرد بعد به دخترم گفت چیه توام مثل مامانت تو قیافه ای شروع شد گلایه کردن که آره بچه تو بچمو چنگ میگیره من نادیده میگیرم تا بچه من این حرفو زده ناراحت شدی میگم بابا بچه من ۲ سالشه این چنگ زدن و رفتید پیش عالم و آدم میگید همه به دید وحشی به بچه من نگاه میکنن میگم توقع از بچه من دارید از بچه خودتون ندارید میگه خب بچس اون یه حرفی زده میگم بابا ۹ سالشه ماشالله خانوم شده میگه نه بچس ۹ سال سنی نیست که
همش میگه تو بی منطقی از وقتی آوین دنیا اومده رفتارت عوض شده میگم چرا شوهرت رفته پیش بقیه گفته میگه از عمد رفت گفت چون شوهر توام مجرد بود بچم هرکاری میکرد میرفت پیش باباش میگفت😐
مامان علیرضا🌻💛 مامان علیرضا🌻💛 ۲ سالگی
الهی بگردمش همسرم بیدار شده میگه وای فاطمه خواب دیدم بچه دوممون به دنیا اومده انقدر خوشحال بودم 🤗❤️🤣🤣
یعنی انقدر این مرد بچه دوسته که نگو از وقتی که علیرضا یک ماهه بوده اصرار داشته ب بچه دوم تا الان ی مدت ک میگفتم دو سالگی علیرضا اقدام میکنم بدن زن بعد دو سال برا پذیرش بچه حدید اماده بعد گفتم مرضم خوب بشم بعد الان میگم دندونان درست کن بعد 😅🤣 بهش قول ۱۴۰۴ و دادم ولی اصلا اماده نیستم من خیلی خیلی بجه دوستما خیلی هم رو بچه حساسم دل خودمم میخواد ها ولی میگم بابا من تازه ۲۳ سالمه هم سن های من یا اصلا ازدواج نکردن یا همون ی دونه رو دارن یعنی فامیل خودمو بخوام بگم دختر های بزرگ تر از من هنوز ازدواجم نکرده وقتی تو جمعشونم با وجود اینکه همشون عاشق علیرضا هستن با خودم خودمونی ان ولی بازم مقایسه میشم الان با ی بچه ی سری محدودیت ها دارم ک میشه کنار اومد ولی دوتا بشن قشنگ خونه نشین میشم هیچ کاری نمیتونم بکنم حداقل تا زمانی که دومی دو ساله بشه خیلی ترس دارم دودلم نمیدونم واقعا چیکار کنم شما ها جای من بودین چیکار میکردین