۱۰ پاسخ

من دیگه قشنگ دارم ب دیوونگی کامل میرسم

من ک دلم نمیاد جداش کنم یه شب پیشم نخوابه دیوونه میشم می میرم ،بیخیال و ریلکس نیستم بیرون ک میریم چهارچشمی مواظبشم پارک میبرمش بقیه با من حرف میزنن من حواسم ب پسرمه

من حتی ازاسترس نتونستم ی شب جدااز خودم بخوابونمش نگرانم چیزیش بشه

من نمیتونم بیخیال باشم .استرس ولم نمیکنه
اتاقشون از دو سالگی جدا کردم.مستقل تر شدن حس بزرگی دارن

من ی سه مای میشه جدا کردم خیلی راحت شدم کمتر میچسبه بهم یکم مستقل شده

من خیلی بیخیالم
جای خوابش رو هم یه ساله که جدا کردم
سرنمیزم شبا مگه اینکه خودش تو خواب گریه کنه یه سر برم پیشش یا مریض باشه

من به هیچ عنوان فعلا فعلا پسرمو نمیزارم تنها بخوابه .....بنظرم بچن زوده......دیشب بچم بغل ما داشت تو خواب خفه میشد تا صبح فقط اسهال و استفراغ داشت..گلاب به روت....اصلا هم قبول ندارم حرف راونشناسارو والا ماهم پبش پدر مادرمون خوابیدیم چیزی شد....نه هممونم مستقلیم

منم استرسیم ولی به حسم غلبه میکنم و سعی میکنم خیلی بهش نشون ندم

من نمیتونم. حس میکنم خودم وابسته ترم موقع خواب باید حتما کنارم باشه. البته عجله ای هم ندارم

خیلی دوستدارم جاشو جدا کنم ولی فکرم میمونه پیشش

سوال های مرتبط