۵ پاسخ

خدا رحم کرده
پسرمنم تقریبا ماه قبل اینجوری شد اما من ب خواست خدا زود متوجه تب 40درجه و لرزش شدم و خداشکر همسرم خونه بود سریع استامینفن دادم و رسوندم بیمارستان خدا خیلی بهم رحم کرد سفره حضرت رقیه نذر کردم براش دو روز بستری بود خودم 4کیلو همسرم 4کیلو کم کردیم انقد که پر از استرس بود
با رضایت شخصی اوردیمش خونه ازش نگه داری کردیم سرم و سفتراکسون و اینا
خدا خیلی بهمون نظر کرد که زودمتوجه شدیم

عزیزمم خداروشکربخیرگذشت...راستی قبول شدبن ازمونو؟

عزیزم بلا دور میشه بگی علایمش چی بود؟

عزیزم می دونم واقعا تجربه سختیه.به خاطر فشار روانی که تحمل کردی بدنت ضعیف شده.امیدوارم تنت پسرت همیشه سلامت باشه.چرا تشنج کرد؟قبلا هم به خاطر تب تشنج می کرد؟آخه من فکر می کردم بچه ای که یه بار با تب بالا تشنج نکنه دیگه هم نمی کنه.ولی فکر کنم اشتباهه

عزیزم مواظب باش وبچه روبه یه متخصص مغزواعصاب کودکان ببر

سوال های مرتبط

مامان دخمل مامان دخمل ۳ سالگی
سلام مامانا یه سوال خیلی ذهنمو درگیر کرده دخترم از وقتی بدنیا اومد تا یکسالگی انقد سنگین بود خودم دیگه نمیتونستم بغلش کنم تا هشت ماهگی هم کلا مریض نمیشد البته بگم از نوزادی رفلاکس شدید داشت غذا نمیخورد هرچی هم میحورد بیشتر اوقات بالا می اورد فقط شیر خشک میخورد از یکسال ونیم بعد انگار یکی دیگه شد یک پاییز تا زمستون کلا مریض بود شاید کلا ۱۰ روزش سالم بود همش سرما خورده بود الانم از وقتی ۳ سالش شده هروقت میخوره زمین بدجور میفته جوری که پاهاش پیچ میخوره و تا دوهفته پاهاش میلنگه دوباره خوب میشه دوباره همین اتفاق بعد از یه مدت دوباره تکرار میشه الان هنوز پاهاش خوب نشده دو روزه اسهال استفراغ شدی و تب داره پارسال تابستون هم این ویروس رو ۴ بار درطول تابستون گرفت...خلاصه بگم از روزی که بچم بدنیا اومده هر روز یجور و یه جریان باهاش داریم اینم بگم دخترمم کلا بنیه بدنیش ضعیفه قدش ۹۸ و وزنشم ۱۳ کیلوئه
آزمایشم بردمش گفت فقط یه مقدار کم خونی داره و فسفات خونش بالاست که دکتر گفت اونم چیز نگران کننده ای نیست
خلاصه این سوال خیلی ذهنمو درگیر کرده چرا ما نباید روز خوش داشته باشیم زمستون که زیاد سرما میخوره تابستونم اسهال استفراغ الان ۵ شش ماهه که هروقت میخوره زمین جوری میوفته که تا دوهفته میلنگه نمیدونم چرا دخترم روز خوش نداره خیلی ناراحتشم و غصشو میخورم بعضی وقتا باخودم میگم بچم شانس نداره تا میاد جون بگیره وزن بگیره سرحال بشه سریع یه مشکلی واسش پیش میاد خیلی ناراحتشم
مامانا اگه تجربه ای دارید کمکم کنید راهنماییم کنید بخدا خیلی داغونم😥
مامان M&N مامان M&N ۱۵ ماهگی
سلام باز دلم بدجور گرفته بعد رفتن پسرم زندگی برام معنایی نداره دیگه هیچی مثل قبل نمیشه هر روز درد و غصه هام بیشتر میشه کاش منم با خودش می‌برد رفت منو تک و تنها گذاشت بدون اون ادامه زندگی خیلی سخته اما مجبورم بخاطر این دوتا بچه هام هنوز کوچیکن بهم احتیاج دارن کسی نیس که مث من ازشون مراقبت کنه ای خدا جون منو میگرفتی چرا امیرعلی و ازم گرفتی سه سالش بود خیلی کوچیک بود باید زندگی می‌کرد بچگی میکرد به خواسته هاش می‌رسید دلم آتیش میگیره وقتی یادم میفته که میگفت برا تولدم کیک بزرگ بگیر با کلی بادکنک های رنگی خیلی ذوق داشت برا تولدش برنامه ریزی میکردم
یازده روز به تولد سه سالگیش مونده بودکه یکدفعه استفراغ اسهال شد بیمارستان بستری شد ۸صبح تموم کردپر کشید و رفت جلو چشمام توبغلم زمین و آسمون سرم خراب شد .😭😭😭😭
طفلکی تولد سه سالگیش و ندید نتونست با داداش کوچیکش بازی کنه باهم کلی خیال پردازی کرده بودیم حالم خیلی بده بعد کلی سختی که کشیدم پشت سر گذاشتم تازه همه چی داشت خوب پیش می‌رفت چرا اینجوری شد دلم پر درده قلبم شکسته جاش خیلی خالیه خیلی دلتنگشم 😢😢🖤🖤💔💔
عکس تولد دوسالگیش گذاشتم اون موقع هم دوهفته مونده بود به تولدش که ریه سمت چپ گفتن درگیره چهار روز بستری شدخدا عمر دوباره بهش دادحالش خوب شد مرخص شد گفتم پسرم قوی هس با بیماری ها مبارزه میکنه چیزییش نمیشه تنهام نمیزاره این اواخر خوب بود مشکلی نداشت ناگهانی رفت که رفتنش نمیتونم قبول کنم باهاش کنار بیام .
خیلی دوستت دارم امیرعلی پسر قشنگم عزیز دلم پسرنازم کاش به خوابم بیاد بگه مامان نگرانم نباش حالم خوبه خوشحالم یه دل سیر ببینمش 😪🥲😭