۵ پاسخ

خانه بازی هم همینه آدم گذر زمانو نمیفهمه

کجا ها برگزار میشه ؟؟

کجا بردی و چ قیمت بود؟؟؟

چجوری بود؟

عزیزم خودت با ماشین بردی ؟منم دوست دارم ببرم ولی هنوز نرفتم گواهینامه بگیرم همسرم سرکاره نمیرسه ببره مارو

سوال های مرتبط

مامان نور قلبم مامان نور قلبم ۱۱ ماهگی
بعد از دنیا اومدن بچم افسردگی گرفتم و همینجوری احساس ناکافی بودن میکنم تا پنج شیش ماهگیش اینقدر داغون بودم که خونم همیشه شلوغ بود سینک پر از ظرف همه جا بهم ریخته بچمو دوس نداشتم فقط از روی مسئولیت بهش رسیدگی میکردم
خانواده خودم و همسرم باعث بیشتر شدن افسردگیم میشدن
خیلی تلاش کردم روی خودم کار کردم یکم بهتر شدم و هربار تا کمی حس خوب ساختم برای خودم یکی پیداش شد تر زد توش
تازه چند وقته سعی میکنم روتین داشته باشم برای خونه زندگیم برای بچم
امروز با یه نفر تلفنی حرف زدم و اون شخص چهل دقیقه تمام بهم انرژی منفی منتقل کرد
الان آشپزخونه ترکیده و دام نمیخواد حتی نگاهش کنم از وقتی شوهرم از سرکار اومده سه بار گریه کردم یه شام سرسری براش حاضر کردم بنده خدا همش سعی میکنه آرومم کنه فکر میکنه بخاطر اینکه حس میکنم مادر خوبی نیستم گریه میکنم حتی به ذهنش هم نمی‌رسه کسی که باهاش حرف زدم منو به این روز انداخته حرفاش همش داره توی سرم میچرخه هی با خودم فکر میکنم آیا همیشه اخلاقش این جوری بوده و درباره من اینطوری فکر میکرده


فقط دعا میکنم ای کاش هیچ مادری زودتر از بچش از دنیا نره
مامان نویان مامان نویان ۱۲ ماهگی
اومدم از تجربه تولد یکسالگی بگم که هروقت تاپیک گذاشتم یه سری ها همش فاز منفی داشتن که نه نگیر، بچه متوجه نمیشه ،اذیت میشه فلان میشه و....
از پسر من بد قلق تر فکر نمی کنم بچه ای باشه ...
پسر من شیر مادری هست که تو جمع و شلوغی نه شیر می خوره نه می خوابه و خیلی هم به خوابش حساسه یعنی دیر بشه بد قلق تر میشه ..( گواه حرف من زهرا مامان رادمهر و سامیار هست بیا بگو زهرا )
دیروز تولدش رو گرفتیم و خوشحال بود خب چون شب قبلش خوب نخوابیده بود و قبل تولد هم خوابوندم تا انرژی داشته باشه برای ساعت های اول، با صدای زنگ از خواب بیدار شد من گفتم امروز نمی مونه اصلا ولی خب خوب بود ساعت های اولش ولی بعدش دوست داشت بغلش کنم درسته خودم قشنگ پودر شدم چون کمکی نداشتم و همه رو خودم درست کردم و یه شب هم نخوابیدم تازه با همه اینا خودم. فول انرژی بودم و کلی رقص و پایکوبی کردم اونم فقط بخاطر سالروز مادر شدنم بودش ..
حتمن تولد بچه هاتون رو جشن بگیرید و خوشحالی کنید اون روز رو .....
تجربه از تنقلات و پذیرایی :
اینکه اگر ژله رنگی درست می کنید حتمن روز قبل درست کنید که من شب قبل درست کردم و کارها همزمان شد ...
من سالاد ماکارانی ، ساندویچ فلافل و ژله رو خودم درست کردم ولی رول ژامبون و مینی پیتزا رو دادم بیرون برام درست کردن ....
بادکنک ارایی هم به عهده همسر بودش ...
میوه هم موز ، پرتقال ، سیب قرمز ، نارنگی بود که یه اناناس ، چند تا انار با خرمالو برای تزیین گذاشتم.
خلاصه که خیلی بهمون خوش گذشت همه چی عالی شده بود ...
هدیه مون هم پلاک طلا به نویان جان بود ...