۳ پاسخ

منم دخترم و براش شربت شیره درست کردم چون شیرش تموم شده بود از خواب بیدار شد چون رنگش تیره بود ازش میترسید می‌گفت هاپو بردمش خونه مادر شوهرم ک سرش گرم بشه بهونه نگیره یه کاری برام پیش اومد رفتم بیرون بعد برگشتم بش شیر داده بود حالا دیگه شیره توش میریزم نمیترسه میخوره از صبح ک بیدار میشه تا شب هم بش شیر نمیدم ولی دیگه شب تا صبح گریه می‌کنه برا شیر مجبورم بش بدم وگرنه نمیخابه

یک هفته تا ده روز

کاش نوکش و قیچی میکردی میدید نمیشه بخور خودش ازش میگذشت

سوال های مرتبط