بچه دار شدن چقدر محدودتون کرده من دلم برای زندگی قبل بچه تنگ شده 🥲حس عذاب وجدان هم بابت اینکه دلم تنگ شده دارم برای یه رستوران رفتن و راحت نشستن بدون اذیتای بچه برای یه وعده غذا خوردن درست بیرون رفتن بدون اینکه استرس داشته باشم بچه سرما نخوره الان دوستامون میخوان برن باغ شب بخوابن ما نمیتونیم بریم چون اونجا زمینش سرامیکه و فرش نداره شب سرده برای خوابیدن جدا از اون آهنگ میزارن بازی میکنن پسرم نمیتونه بخوابه🥲 حس زندانی ها رو دارم

نه عزیزم‌ لذت ببر قرار نیس زندگیمون یه سکانس از یه فیلم ک نیس الان یه مدل دیگ داری زندگی میکنی مسئولیتات نسبت ب قبل بیشتر شده مادر شدی و هزار تا چیز دیگ سعی کن لذت ببری از این دوره از زندکیت

فاتحه خونده خواهر

منم همینطور
همیشه میگم اگه سختی هاشو بهم نشون میدادن شاید هیچوقت تصمیم به بچه دار شدن نمیگرفتم این به معنی ناشکری نیستا خدا میدونه که جونمو براش میدم یه لحظه نمیتونم ازش جدا بشم
اما واقعا مادر شدن خیلی خیلی سخته و خیلی خیلی از خودگذشتگی میخواد

باید راهی پیدا کنی که از شرایطت راضی بشی و سازگار کنی خودتو وگرنه اینجوری خودتو از بین میبری

میگذره عزیزم سختیش تا ۳ سالکی هست🥲

منمممم

همه همینن عزیزم
تا دو سه سال همین روند تا بچه از آب و گل درمیاد
منم خیلی دلم برای قبل بچه دارشدن تنگ شده
ولی دیگه چه کنیم مادرشدن همینه

همینه عزیزم باید از خودمون بگذریم
گاهی اوقات با هزار زحمت به تمام کارای خونه میرسم ب بچه میرسم ناهار و شام میزارم یهو تو اینه خودمو میبینم ژولیده پولیده..یعنی انقد کار رو سرم ریخته تا ب اونا برسم دیگ وقتی برای خودم نمیمونه...درسته انگار حس زندانی بودن بهمون دس میده یا حس کارگر بودن....چه میشه کرد...امیدورام این روزا هم بگذره