۹ پاسخ

هیچی منو برد حموم کل بدنمو پودر موبر زد رفتیم بیمارستان 😂😂😂

با دیدن تاپیکت و خوندن کامنتا کلا یجوری شدم، یادم رفته بود که آخرین روزای دو نفرمون🥲و دو ماه دیگه قرار یه نفر سومی بیاد که دیگه هیچ ساکتی و آرومی خونمون نبینه به خودش🥹
ولی خب من تو این دوران تاالان خیلی جاها با شوهرم رفتیم که همه میگن حامله ای نرو ولی خب مگه من چنبار اولین حاملگی تجربه میکنم🥹مطمئنم دخترمم از این همه لحظات خوشی که منو باباش با هم داریم لذت میبره و عشق حس میکنه🤗

هنوز دونفریم عزیزم خوش گذرونی ها. سرجاشه🤣😂

رفتیم پارک بستنی خوردیم بعد رفتیم بازار خرید کردیم بعد رفتیم حرم توی رواق نشستیم بچه های کوچیک رو نگاه میکردیم باهاشون بازی میکردیم و ذوق میکردیم که فردا قراره کوچولومون بیاد🥰❤️خیلی حس خوبی بود

ما روز اخرمون اینطور گذشت ک شوهر سرکار بود.
منم خونه تندتند در حال کار کردن ک فرداش رفتم بیمارستان خونه تمیز باشه🤣
شبِشم ک نگم براتون تا ۴ صبح دو بار رابطه داشتیم بااینکه ۵ثانت رحمم باز بود و هیچ دردی نداشتم🤦🏼‍♀️🤣
صبحشم ک ساعت ۹ بلندشدیم قشنگ رفتیم حموم اومدیم قشنگ صبونه خوردیم ساعت ۱۰ هم رفتیم بسوی بیمارستان
ساعت ۵بعدازظهرم دخترم بغلم بود😁
اینم چِکیده ای از ۵سال پیش و روز اخری ک دوتایی و تنها بودیم🤣

و منى كه چقدر دلم تنگ ميشه واسه دو نفره هامون🥹 كلا ادم خوش گذرونى هستم همش استرس دارم نكنه بچه بياد از خوش گذرونيامون كم بشه ديگه مثل قبل نباشيم ...

ما بیشتر لش میکنیم تو بغل هم
لب دریا میریم
رستوران میریم

من روزای اخرمه و بیمارستانم تنها اونم خونه تنها🥺😢

من الان اومدم شهر خودمون از همسرم دورم
ولی وقتی با همیم ی بار کافه رفتیم پیاده روی هام رو با همسرم میرم ب یاد قدم زدنامون
ی سینما هم رفتیم اگه هوا سرد نبود احتمالا ی پارک دوتایی هم می رفتیم
سعی کردیم ی چن تا دونفره داشته باشیم این اخریا چن احتمالا تا مدتها نتونیم برا خودمون باشیم

سوال های مرتبط