تجربه زایمان
پارت ۲# بلاخره بیست دقیقه ب ۱۲ منو بردن اتاق عمل پرستارا و خدمه بلوک زایمان اصلا ب سوند من نگا نکرده بودن ببینن پر شده یا چک کنن شلنگ سوند و سرم پیچیده بود دور پای من تو اتاق عمل اونجایی ک منو از برانکارد منتقل کردن رو تخت سوند بخاطر اینکه پیجیده بود و پر بود چنان کشیده شد ک از دردش هوار کشیدم و ی سره گریه میکردم از دردش نگا کردن دیدن بله همه چی پیچیده بهم اونام خیلی ناراحت شدن برام و گفتن بلوک زایمان امروز خیلی سوتی دادن خلاصه روزی ک میشد در ارامش باشم قشنگ دعا کنم مدام گریه میکردم و میلرزیدم.دکتر اومد امپول بی حسی رو زد به کمرم دردی نداشت برا من راحت بود سریع دراز کشیدن و عملو شروع کردن

۱ پاسخ

ای جانم چه بد حالا خوبه پول دادی سزارین اذیت نشی بدتر از منی که طبیعی بودم دولتی اذیتت کردن

مقالات مرتبط

آرام کردن گریه نوزاد
بهترین روش آرام کردن گریه نوزاد
انواع گریه نوزاد
معنی انواع گریه نوزاد و ترجمه هرکدام
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
گریه شدید نوزاد
علت‌های گریه شدید نوزادان

سوال های مرتبط

مامان کارن مامان کارن روزهای ابتدایی تولد
تجربه ی سزارین🤱
بیمارستان بهمن زنجان
صبح ساعت ۶:۳۰ رفتیم بیمارستان تا ۷ پذیرش شدم، یه پک بیمارستانی دادن بهمون که توش لباس عمل و دمپایی و این چیزا بود بعدش رفتیم بلوک زایمان، یه خانومی اومد لباسای نوزادی رو ازمون گرفت و منو برد تو یه اتاق، اونجا بهم سرم وصل کردن، محل عملو چک کردن ببینن شیو شده یا نه، ان آی سیو گرفتن و بعدشم سوند(از سوند به شدت وحشت داشتم ولی واقعا دردی نداشت فقط باید شل کنی بدنتو)
خلاصه بردنم اتاق عمل و گفتن دراز بکش رو تخت، تو یه دستم سرم بود یه دستمم فشارسنج بستن، بعد متخصص بیهوشی اومد و خیلی آروم آمپول بی حسی رو زد به کمرم اینجام هیچ دردی حس نکردم بعد پاهام کم کم داغ شد و گفتن دراز بکش،دستامو آروم بستن به تخت یه پرده کشیدن جلوم و عملو شروع کردن، هیچی از برش شکمم حس نمیکردم فقط تکونایی که میخوردم رو حس میکردم، پنج دیقه نشد که یهو صدای گریه ی پسرم اومد و منم همزمان باهاش اشکام جاری شد، چند دیقه بعد پسرمو آوردن واسه تماس پوست با پوست و چسبوندنش به صورتم، یه حس وصف نشدنی بود که دوس نداشتم تموم شه🥹
ادامه بعدی
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان Nafas مامان Nafas ۸ ماهگی
من اومدم خونه مرخص شدم
تجربه سزارین
پارت
صبح رفتم بیمارستان ،بلوک زنان پرونده تشکیل دادم و منو فرستادم تو
لباس دادن بهم بعدش هم آنژوکت وصل کردن موقع رفتن هم سوند
سوند هم خیلی درد نداشت فقط باید شل کنی ،
اینقد ترسیده بودما بعد با تخت منو بردن اتاق عمل
خیلی میترسیدم دکترم اومد دیگه گفتم‌میترسم و اینا گفت ترس نداره ،بعد دکتر بیهوشی اومد ،آمپول بی حسی بهم زد که اصلا درد نداشت واقعا مثل آمپول معمولی بود
بعد سریع خوابوندنم ،منم هی پامو تکون میدادم میگفتم من بی حس نشدم هنوز ،اونام میگفتن ماهم هنوز شروع نکردیم ،۱
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ملورین مامان ملورین ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۱# خب دکترم بمن گفته بود ۷ صبح بیمارستان باشم سزارین اختیاری بودم ۷ صبح رسبدم بلوک زایمان دیدم ۴ نفر دیگم منتظرن پذیرش بشن دو ساعتب منتظر بودم تا لباسامو عوص کنن و پذیرش کنن بعدش آزمایش ادرار و خون و رو تخت دراز کشیدم سرم و بقیه چیزا رو بهم وصل کردن استرس کل وجودمو گرفته بود البته چون خیلی معطل شدم بیشتر استرس داشتم اومدن بعد دو ساعت ک شده بود حدودای ساعت ۱۰ بهم سوند وصل کردن وای بگم ک خیلی دردش بد بود من ک خیلی اذیت شدم حدودای ۱۱ اومدن منو بردن گذاشتن در ورودی اسانسور ک منو ببرن اتاق عمل خلاصه نیم ساعتم اونجا منتظر بودم از سرما و درد سوندم تموم جونم میلرزید
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ماهلين💕 مامان ماهلين💕 روزهای ابتدایی تولد
كسايي ك از سزارين ميترسن تايـﭘكم و بخونن

من ساعت 12 شب بود ك كيسه ابم ﭘاره شد بعدش رفتم بيمارستان نوار قلب نيني رو ﭼك كردن همه ﭼي اوكي بود ساعت 8 صبح وارد اتاق عمل شدم شكمم و ضد عفوني كردن سوند و گذاشتن بعدش امﭘول بب حسي رو زدن كمرم 5 دقيقه بي حس شدم ديگه نتونستم ﭘاهام و تكون بدم ﭘرده رو كشيدن شروع ب عمل كردن 15 دقيقه صداي گريه ماهلين و شنيدم خيلي حس خوبي بود تقريبا نيم ساعت كل عملم تموم شد و منو بردن ريكاوري منم ﭼون لاغرم اصن درد نداشتم يعني درد داشتم ولي خيلي كم بود... اينم از تحربه من
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان مهرسا و مهوا مامان مهرسا و مهوا ۵ ماهگی
تجربه زایمان من ۲
همونجا اول انژیوکت رو بهم وصل کردن و بهم امپول بتا تزریق کردن
البته من ۲۸ هفته هم امپول بتا زده بودم
بعدش هم بهم سوند رو وصل کردن و لباس هامو عوض کردم و رفتم برای اتاق عمل
که خداییش نه سوند وصل کردن و نه آنژیوکت و نه معاینه رحم دردی نداشت
رفتم اتاق عمل کمرم رو بتادین زدن و یه امپول بی حسی به نخام زدن که واقعا دردش مثل امپول معمولی شایدم کمتر بود و کم کم پاهام گرم شد و بی حس شدم و سزارین رو شروع کردن
من اصلا چیزی متوجه نشدم جلوم په پارچه کشیده بودن که هیچ چیزی احساس نمیکردم و دکترا هم درمورد خودشون حرف میزدن و جو خوبی بود چندلحظه بعد صدای گریه بچه اومد که فهمیدم بچه رو بدنیا آوردن و میخان بخیه بزنن هیچ درد و حسی نداشتم
بعدشم منتقلم کردن ریکاوری
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت ششم:ساعت نزدیکای ۸ بود که سوار ویلچر شدم و رفتم سمت اتاق عمل تو مسیر پدرو مادرم و همسرم و خانواده همسرم منو دیدن حسابی ذوق کردن کلی برام دعا کردن🙂وارد اتاق عمل شدم و رو تخت دراز کشیدم و هی از  این اتاق میرفتم اون اتاق متوجه نمی‌شدم ک کجام دقیقا ریکاوری یا جای دیگه... من چون هیچ آشنایتی از سوند نداشتم واسه همین از دکترم خواستم تو اتاق عمل برام بذارن و تا اون مرحله بر خلاف اون دوتا خانم دیگه من سوند نذاشته بودم هنوز🥴
آخرش وارد ی اتاق شدیم که دیگه کامل مطمئن شدم اینجا اتاق عمل اصلیه سعی می‌کردم زیاد به اطراف نگاه نکنم و فقط به بالاسرم خیره شدم 
مامان امیر مامان امیر روزهای ابتدایی تولد
پارت ۳

بعد شوهرم برام از ی بیمارستان دیگه دارو آورد بهم تزریق کردن بعد نیم ساعت کهیرا رفتن ساعت ۱۲ شد که اومدن سوند وصل کردن اصلا درد نداشت فقط حس ادار گرفتم بعد وصل کردن منو نشوندن رو ولیچر منو بردن اتاق عمل بعد چند دقیقه دکترم اومد منو نشوند رو ی صندلی بعد ی اقایی اومد پداتین زد بعد الکل بعدشم آمپول بی حسی که اصلا حسش نکردم
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان آوین مامان آوین ۷ ماهگی
تجربه زایمان
شب قبلش دکتر بهم گفت بستری شم
ساعت ۱۱شب بستری شدم
و بهم سرم وصل کردن
ساعت ۸ صبح دوباره بهم سرم زدن و ساعت ۹ سوند رو وصل کردن
واقعا سوند درد داشت حتی الان هم جاش میسوزه
سوند رو وصل کرد و من از درد سوند داشتم دیونه میشم ۱۱:۴۰ بود ک گفتن باید لباساتو عوض کنی برای اتاق عمل
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان دنیز مامان دنیز ۹ ماهگی
تجربه زایمان
اومد سونوگرافی کرد و گفت آب دور بچه کم شده سریع برو رفتم لباسامو عوض کردم سوند زدن اصلا هیچی نفهمیدم از سوند بعد دکتر گفت بیارید ش برای عمل خلاصه با ویلچر بردنم اتاق عمل امپول بی حسی زدن اصلا اونم نفهمیدم کی زدن پاهام داغ شده یهمو درازم کردن شروع کردن عمل پرستار داشت باهام حرف می‌زد ک یهو جیق دختر بلند شد همون ثانیه افتادم گریه وقتی گذاشتنش بغلم تند تند بوسش میکردم فقط
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان شاهان✨👼🏻 مامان شاهان✨👼🏻 ۴ ماهگی
خب میخوام از تجربه سزارینم بگم
پارت اول
من ۱۹ تیر ساعت ۱۲ ظهر حرکت کردم سمت بیمارستان..منو همسری و زنداییم،،ساعت یکونیم دو بود رسیدیم و مدارک و به پذیرش دادیم و منو بردن که بستری کنن،مم قرار بود ساعت ۳ عمل شم ولی متاسفانه عملای دکتر جابجا شد و طول کشید و منو ساعت ۶ ونیم بردن اتاق عمل،،قبلش تو تریاژ سوند بهم وصل کردن که من تنها عذابی ک کشیدم سر همین سوند بود،،سوند کوچیک وصل کرده بودن و من خیلی درد داشتم هرچی هم میگفتم میگفتن طبیعیه در صورتی که من پد زیرمو کامل خیس کرده بودم چون سوند کوچیک بود ادارم میریخت بیرون..پرستار اومد و پد زیرمو عوض کرد،،دیگه ان اس تی و یه سری آزمایش گرفتن و ساعت ۶ ونیم منو بردن،،من کم کم استرس گرفتم ولی جو اتاق عملش خیلی خوب بود خیلی برخورداشون عالی بود،،موقعی ک منو میزاشتن رو تخت دکترم دید پد زیرم خیسه و بررسی کرد و برام سوند بزرگتر زد اونم بعد بی حسی،،،آمپول بی حسی هم اصلا درد نداشت من اصن چیزی حس نکردم😐کم کم پاهام گرم شد و بی حس شدم و پسر قشنگم ساعت هفتو بیس دقیقه بدنیا اومد
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان کوروش مامان کوروش ۱ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
تو این چند ساعت ازم آزمایش اینا گرفتن ، یکبار معاینه شدم که اصلا درد نداشت نیم ساعت به عمل برام سوند زد دردش قابل تحمل بود خدایی اونجور وحشتناک نبود فقط و فقط تو این دوتا مورد بااااید خودت شل کنی و نفس عمیق بکشی ،،،
انژوکت در حد سرم زدن بود خلاصه کارام انجام دادن رو تخت دراز کشیدم بردنم اتاق عمل اونجا دیگه استرس گرفتم زدم زیر گریه متخصص بیهوشی یه آقای خیلی مهربون اومد کلی حرف زد آرامش داد بهم دکترم دیدم اخلاق بیست ...
مامان پناه مامان پناه ۲ ماهگی
من ۶صبح ۲۱ ام وقت سزارین داشتم تا کارای پذیرش انجام شد ساعت ۷رفتیم بلوک زایمان کارای قبل انجام شد سوند هم تو اتاق عمل برام وصل کردن ساعت۸ صبح رفتم اتاق عمل
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان فندوق کوچولو مامان فندوق کوچولو روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲
بعدش یکم تو اتاق انتظار نشستم تا عمل نفر قبلی تموم شه و منو ببرن تو این مدت نصف کیسه سوندم پر شده بود و همش حس ادرار داشتم بخاطر سوزشش کلا من سر سوند خیلی اذیت شدم
خلاصه پرستار اومد سرمم و جدا کرد و سوار ویلچر شدم و رفتیم اتاق عمل...اونجا یه سرم دیگه که توش آرامبخش داشت زدن بهم و فشارمو با دستگاه چک کردن بعدش من همینجوری رو تخت نشسته بودم که متخصص بیهوشی اومد و رفت پشتم گفت بچه ی چندمته و من تا گفتم اول آمپول و زد درد خاصی نداشت خیلی معمولی بود و من برگشتم عقب و نگا کنم که یه دفعه یه آمپول دیگه هم زد و منو خوابوند رو تخت
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ♥️ستاره قلبم♥️ مامان ♥️ستاره قلبم♥️ هفته بیست‌وششم بارداری
تجربه ۱ زایمان ✋ممنونم از تک تک کسایی ک تبریک گعتم دوستان من نمیشد زیاد گردنم بچرخونم جواب ندادم
من امروز یعنی ۲۲ اردیبهشت نوبت عملم بود ک ۲۱ ام رفتم تشکیل پرونده دادم و با رضایت شوهرم اومدم خونه
من دیگه اومدم خونه کارامو انجام دادم دوش و جمع کردن وسایل.......دیگه ساعت ۲ بود خوابیدیم کل شب رو از درد خوابم نبرد دل و کمرم درد میکرد آقا صبح رفتم دسشویی دیدم خودمو پاک کردم دو تکه کم خون رو دستمال موند
خلاصه رفتیم بیمارستان ساعت ۶ و ۴۰ دقیقه رفتم زایشگاه اونجا برام سوند و فشار و سرم وصل کردن بعدشم بردنم اتاق عمل پرسنل آماده بودن روی تخت دراز کشیدم 🥲و از آمپول بی حسی خیلی ترسیدم ک واقعا دردش از انژوکت کمتر بود😍
کم کم پاهام داغ شدن و پاهام سنگین شد دیگه شکمم‌پاره کردنو ی چیزی زدن جلو چشم من ک نبینم ولی من از رو اینه سقف همه چیو میدیدم و فشارمم کلی بالا رفته بود خلاصه ساعت ۸ نینی دنیا اومد و بردن لباس تنش کردن و آوردنش چنان ماشاالله 🥲سر و چشمش و غر میداد اصلا باورم نمیشد نینی منه دردش ب جونم
دیگه حدود ۲ ساعت ریکاوری بودم و منو بردن بخش 🥺و خیلی دردم کم بود کلا قابل تحمل بود و خیلی راضی بودم و سوند هم درد نداشت ک واسه من ی غول ساخته بودن🥺
فقط راه رفتن اول خیلی درد داشت ک جونم در ربت
مشاهده ۲۳ پاسخ دیگر
مامان آوینَم🤱🏻❤️ مامان آوینَم🤱🏻❤️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۵
با کمک پرسنل اتاق عمل از روی ویلچر بلند شدم رو تخت دراز کشیدم ،
اولین بار بود میرفتم اتاق عمل تجربه جالبی بود ،دور برم نگا کردم خبری از تیغ چاقو انبر نبود چون فکر میکردم اتاق عمل پر اینجور وسایلاس ولی اینجا فقط ی تخت بود چراغ بالاسرت ،دوتا دکتر بیهوشی بودن هردو خانوم بهم روحیه میدادن گفتن خودت هم کن و بی حسی زدن (اصلا بی حسی درد نداره ،دردش مثل آمپول های دیگس ک می‌زنیم حتی کمتر فقط فرقش اینه ک تو کمره )تا آمپول زد گفت دراز بکش و دکترم اومد پرده سبز کشیدن جلو روم ،اینقد این پرسنل اتاق عمل مهربون بودن ک واقعا هیچ استرسی نداشتم و فقط منتظر دخترم بودم ،فکر میکردم وقتی شروع به کار کنن دکتر هی میگه چاقو بده تیغ بده سوزن بده ولی اصلا ی کلمه هم تو اتاق عمل ازین چیزا صحبت نکردن بلکه کلا موضوع ی چیز دیگه بود منم سرگرم حرفاشون بودم 😁😅واقعا تو اخلاق درجه یک بودن استرس وارد نمیکردن وقتی میخاستن ماسک اکسیژن بزنن برام گفتم دارم خفه میشم تورو خدا نزنین و گفتن اوکی عزیزم اکسیژن خونت همه‌چیت نرماله ،دکتر عمل ک شروع کرد بی حس بی حس بودم ولی خب حرکات حس میکردم ک‌حس عجیبی بود انگار دارن رو بدنت دست میکشن ولی دردی متوجه نمیشی ،
مشاهده ۱ پاسخ دیگر