۳ پاسخ

به سلامتی عزیزم

شما چند کیلویی
میگن وزنت بالاتر باشه کامله کامل بی حس نمیشی اره؟؟؟🥺
چطور بود سزارینت؟

ای جانم خداحفظش کنه 🙌🧿

سوال های مرتبط

مامان آوین مامان آوین ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت2
پرستار لباسامو عوض کرد و من اصلا از درد سوند نمیتونستم راه برم
رو ویلچر نشستم رفتیم سمت اتاق عمل
دکتر بیهوشی آمد باهام حرف زد چون میخاستم بیهوشم کنن
گفت بیهوشی روی نوزاد تاثیر داره من قبول کردم بی حس بشم
ازم رضایت گرفتن با همسرم و مادرم خداحافظی کردم و رفتم توی سالن اتاق عمل
نشستم
دکترم آمد و من رفتم توی اتاق عمل
رو تخت نشستم و یکم باهام شوخی کردن
پشت کمرمو ضد عفونی کردن و بی حسی رو زدن
بی حسی هیچ دردی نداشت
اصلا حسش نمیکنی فقد وقتی دارو رو خالی میکنه یه کم حس میکنی ک دردش از انژیوکت کمتره
دارو بی حسی رو تزریق کرد و کم کم پاهام داشت داغ می‌شد
دکتر بیهوشی گفت پاهات داره داغ میشه گفتم اره گفت اروم دراز بکش
دراز کشیدم بهم دستگاه وصل کردن
گفت پاتو‌بلند کن اصلا نمیتونستم پامو بلند کنم کلا بی حس شده بودم
همچنان دکتر خودم و پرستاره باهام حرف میزدن
اسم پسرمو میپرسیدن
😂
میگفتن النگو هاشو قیچی کنید بچه ها ببریم بفروشیم 😂😁
الان این نمیتونه تکون بخوره النگو هاشو میبریم
خلاصه ک من هیچی از عملم نفهمیدم
ک دکترم گفت یه لحظه شاید فشار توی قفسه سینه ات حس کنی اصلا نترس
یهو یه فشار دادن قفسه سینمو و پسرم متولد شد
وای صدای گریه هاش اصلا باورم نمی‌شود این پسر منه با خودم میگفتم این کجا جا گرفته بود تو شکم من
دکتر آورد چسپوند کنار صورت وای این لحظه رو واسه همتون آرزو میکنم
پسرمو بردن و بخیه هامو زدن اصلا من نفهمیدم کی بخیه زدن
بردن ریکاوری
مامان مهدیار👼🏻 مامان مهدیار👼🏻 ۱ ماهگی
پارت ۲ ( تجربه سزارین)

لباس پوشیدم و دراز کشیدم تا نوبتم بشه،خلاصه برام سرم زدن و نزدیک تایم عملم اومدن سوند وصل کنن، انقد اینجا نظرات راجع به سوند ترسناک بود هی میگفتم میشه وقتی بی حسم برام بزنید، که گفتن درد نداره اصلا، منم بیخیال شدم، بعد برام زدن اصلااااا اصلااا اصلااااا درد نداشت بی اغراق، دیگه صدام کردن ویلچر اوردن، منم استرسم بیشتر شد، رفتیم فیلمبردار اومد از منو همسرم فیلم گرفت و حسمونو پرسید، بعدش با همسرم و پرستار رفتیم تا دم اتاق عمل، منم موقع خداحافظی از همسرم کلی گریه کردم،چون واقعا استرس داشتم، بعدش بردنم اتاق عمل، اونجا رفتم رو تخت، دیگه قضیه جدی شد، دکترم اومد، سه تا متخصص بیهوشی، دوتا کارشناس اتاق عمل و‌ چندتا پرستار🫠 هی گفتم توروخدا هرکاری خواستین بکنین قبلش به من بگین بدونم امادگیشو داشته باشم کمتر بترسم، بعد متخصص بیهوشی کلی باهام حرف زد و شوخی کرد کلا جو اتاق عمل عوض شد انقد خندیدیم، دیگه گفت میخوام داروی بی حسی بزنم، منم دستام یخ کرد از استرس😁 دکترم بغلم کرد کلی ، دستمو‌ گرفت باهام حرف زد، اونم امپول بی حسی موضعی کمر رو زد، چون درد امپول اصلی بیشتره، بعد که اون قسمت کمرم بی حس شد، امپول اصلی رو زد، دیگه گفتن دراز بکش، پرده رو کشیدن، دکترم گفت فاطمه اصلا نترس، ما هنوز قرار نیست شروع کنیم، ۲۰ دقیقه طول میکشه اثر کنه، فعلا میخوایم با بتادین بشوریم و اماده کنیم…
مامان Arta مامان Arta ۵ ماهگی
مامان دلسا مامان دلسا روزهای ابتدایی تولد
#پارت دو
و نیم رفتم اتاق عمل یکم منتظر موندم ساعت ۱۱:۴۵دیقه رفتم عمل دراز کشیدم سرم زدن فشارم گرفتن بعد گفتن بلند شو کمرت امپول بزنیم بلند شدم پاهامو جفت کردم و دستامم گذاشتم رو زانوهام یکی هم سرمو پایین گرفت امپول زد اصلا نفهمیدم فقط بعد از زدن دکتر بی حسی گفت هروقت گفتم زود دراز بکش دراز کشیدم و پاهام یواش یواش گرم شدن فقط ۴ نفر تو اتاق عمل بودن همشون هم خانم پرده وصل کردن جلوم دکتر بتادین زد رو شکم و پاهام
بعدش دیگه کامل بی حس شدم چیزی نفهمیدم یکم بعد احساس کردم دلمو میخواد دربیاره اصلا درد نداشتم ولی می‌فهمیدم دکترم ب دکتر بی حسی گفت فلان امپول بزن بچه بزرگه یکم دیگه هم برش میزنم اونم یه آمپولی زد تو سرمم
یکم بعدش صدای دلسا اومد خانم خانوما ۳ کیلو ۸۰۰ بود ساعت هم ۱۲:۱۰ بعد از اینکه صورتشو پاک کردن گذاشتن رو صورتم تماس پوست با پوست شد برد واسه وزن گیری و قد و اینجور چیزا ولی همشو تو اتاق عمل کرد خودمم میدیدم
بعد از بدنیا اومدن دلسا میلرزیدم گفتن نترس از امپول بی حسیه اصلا نترس همه چی خوب بود وسط های بخیه زدن بودن دکترم گفت رحم فوق شل ، بعد بخیه زدن دکترم ازم پرسید اذیت نشدی سردرد اینا نداری گفتم ن دستتون درد نکنه عالیم 😉😊
مامان نورا مامان نورا روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
چیزی که یادم رفت بگم درباره سوند بود ....سوند هیچ دردی ندارع فقط سوزش داره اونم چند ثانیه هستش ....یه شلنگیه ک وصله به کیسه اونم میدن دستت باید بشینی رو ویلچر ببرنت سمت اتاق عمل😂😂😂
حالا خلاصه پاهای من گرم شد و دکتر گفت بیار بالا نتونستم ....باقیش صدای دکتر شنیدم که اومد ..فشارم بالاتر رفته بود که دکتر بیهوشی گفت سریع دوز آرام بخش ببرید بالا 😑 ... ..دکترممم بی انصافی نکرد بدون سلام و احوال پرسی رفت سراغ عمل ... من چشام بسته بودم تند تند صلوات می‌فرستادم .. گذشتم و کارای بدم داشتم مرور میکردم😂😂😂تند تند میگفتم خدا غلط کردم تو دلم 😂😂😂 ..
دکتر بیهوشی فکر کرد غش کردم هی صدام میکرد ولی نای حرف زدن نداشتم ....فقط چشام باز میکردم و...پرستاری ک بالای سرم بود بهم تبریک گفت ...گفت دخترت عین خودته ...یهو من گریم گرفت فقط میگفتم خدایا شکرت ...یه لحظه جلو دیدم پشت پرده معلوم بود ..سوزن و نخ دیدم 😑 گفتم پس چرا گریه نکرد ...گفت واقعا نشنیدی صدای گریشو😂