ولی سوندو که زد واقعا چن ثانیه طول کشید اصلا درد اینا نداشتم.هیچی
بعدش رفتیم اتاق عمل دکترمم اومده بود انقد بهم دلداری داد دوباره استرس کل وجودمو گرفت وای امپولش سخته این چیزا یه لحظه دیدم اونم زدن ومن هیچی نفهمیدم.همینکه دراز کشیدم دیدم نفسم بالا نمیاد گفتن از بی حسی هستش چنتا دکتر بالا سرم حرف زدن باهام منم نگا میکردم ب اونا. نمیدونم بعد چن دقیقه صدایه گریه عشقم اومد‌..
همونجا زدم زیر گریه شکر کردم.

خلاصه من از سوند بی حسی عمل هیچی نفهمیدم دردی نداشتم راحتم بلن شدم شیافم خودم گذاشتم پمپ درد این چیزام نخواستم.
خودشون میومدن پوشکمو عوض میکردن.

۱۰ پاسخ

ساعت چند بردنت اتاق عمل عزیزم ؟

خداراشکر عزیزم.مبارک باشه

به سلامتی عزیزم من فوبیای خفگی دارم چند لحظه نفستون تنگ شد؟اکسیژن زدن؟

تنت سالم عزیزم و پاقدمش مبارک😍

عزیزم تبریک میگم مبارکه دکتر تون کی بود

مبارک باشه🥹

سلام عزیز ما تو روبیکا با مامانای زنجانی گروه زدیم درمورد بیمارستان و دکترا صحبت میکنیم خواستین بگین من لینک بفرستم عضو بشین از تجربه های هم استفاده کنیم

مبارک باشه عزیزم ان شالله برای همه راحت باشه

وای چه حس‌خوبیه🥺🥺🥺

سلام بسلامتی مبارک باشه خوش قدم عزیزم
من فردابایدبستری شم از سوندخیلی میترسم

مقالات مرتبط

آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
درد در سزارین دوم
درد در سزارین دوم کم است یا زیاد؟
سزارین با بیهوشی کامل
سزارین با بیهوشی کامل و عوارض آن
بی‌حسی اپیدورال برای تسکین درد زایمان
بی‌حسی اپیدورال برای تسکین درد زایمان چیست؟

سوال های مرتبط

مامان دنیز مامان دنیز ۹ ماهگی
تجربه زایمان
اومد سونوگرافی کرد و گفت آب دور بچه کم شده سریع برو رفتم لباسامو عوض کردم سوند زدن اصلا هیچی نفهمیدم از سوند بعد دکتر گفت بیارید ش برای عمل خلاصه با ویلچر بردنم اتاق عمل امپول بی حسی زدن اصلا اونم نفهمیدم کی زدن پاهام داغ شده یهمو درازم کردن شروع کردن عمل پرستار داشت باهام حرف می‌زد ک یهو جیق دختر بلند شد همون ثانیه افتادم گریه وقتی گذاشتنش بغلم تند تند بوسش میکردم فقط
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آیناز مامان آیناز ۳ ماهگی
تجربه سزارین واقعا عالی بود خداروشکر اصلا فکرشو نمیکردم از سوند میترسیدم اونم بعد بی حسی برام زدن هیچی نفهمیدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مهدیار👼🏻 مامان مهدیار👼🏻 ۱ ماهگی
پارت ۲ ( تجربه سزارین)

لباس پوشیدم و دراز کشیدم تا نوبتم بشه،خلاصه برام سرم زدن و نزدیک تایم عملم اومدن سوند وصل کنن، انقد اینجا نظرات راجع به سوند ترسناک بود هی میگفتم میشه وقتی بی حسم برام بزنید، که گفتن درد نداره اصلا، منم بیخیال شدم، بعد برام زدن اصلااااا اصلااا اصلااااا درد نداشت بی اغراق، دیگه صدام کردن ویلچر اوردن، منم استرسم بیشتر شد، رفتیم فیلمبردار اومد از منو همسرم فیلم گرفت و حسمونو پرسید، بعدش با همسرم و پرستار رفتیم تا دم اتاق عمل، منم موقع خداحافظی از همسرم کلی گریه کردم،چون واقعا استرس داشتم، بعدش بردنم اتاق عمل، اونجا رفتم رو تخت، دیگه قضیه جدی شد، دکترم اومد، سه تا متخصص بیهوشی، دوتا کارشناس اتاق عمل و‌ چندتا پرستار🫠 هی گفتم توروخدا هرکاری خواستین بکنین قبلش به من بگین بدونم امادگیشو داشته باشم کمتر بترسم، بعد متخصص بیهوشی کلی باهام حرف زد و شوخی کرد کلا جو اتاق عمل عوض شد انقد خندیدیم، دیگه گفت میخوام داروی بی حسی بزنم، منم دستام یخ کرد از استرس😁 دکترم بغلم کرد کلی ، دستمو‌ گرفت باهام حرف زد، اونم امپول بی حسی موضعی کمر رو زد، چون درد امپول اصلی بیشتره، بعد که اون قسمت کمرم بی حس شد، امپول اصلی رو زد، دیگه گفتن دراز بکش، پرده رو کشیدن، دکترم گفت فاطمه اصلا نترس، ما هنوز قرار نیست شروع کنیم، ۲۰ دقیقه طول میکشه اثر کنه، فعلا میخوایم با بتادین بشوریم و اماده کنیم…
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان مهدیار👶🏻🩵 مامان مهدیار👶🏻🩵 ۷ ماهگی
پارت دوم رو تو تایپیک قبل گذاشتم بخونید و لایک کنید بالا بمونه بریم پارت سوم
خب بعد که سوند زدن نشستم رو ویلچر تا برم اتاق عمل اونجا دکترمو دیدم و رفتم تو اتاق عمل خیلیی گریه میکردم خیلی نمیدونم چه مرگم بود میترسیدم حدودا ۲۰ تا ماما تو اتاق عمل بود یکیشون اومد دستگاه وصلم کرد یکیشون داشت وسایل رو اماده میکرد یکیشون داشت کارای بی حسی رو میکرد منو گذاشتن رو تخت بهم گفتن خم شو و شونه هاتو بده عقب اینکارو انجام دادن بعد گفتن میخوایم بی حسی بزنیم خودتو تکون نده و بعد سوزن زدن که واقعا دردش هیچی بود بعد کم گم پاهام داغ شد تا کمرم همه جام بی حس شد و خوابیدم دکترم اومد جلوم پرده کشیدن حدودا ۱۰ دقیقه به ۸بود که بی حسی رو زدن
پارت چهارم تو کامنت ها
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان لپه مامان لپه ۲ ماهگی
خانوما چجوریه بعضیا میگن سوند تو اتاق عمل زدن مگه بعد بی حسی پاهاتو میتونی جمع کنی ک سوندو بزنن ؟
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان شاهان کوچولو🩵 مامان شاهان کوچولو🩵 ۱ ماهگی
زایمان پارت ۴

قبل از عمل منو بردن پیش شوهرم و همراهم (خواهرم) که ببینمشون ولی من هیچی از حرف های شوهرم رو یادم نمیاد و موقع عمل پرستار برام تکرارشون می‌کرد😅😍
نمی‌دونم سردم بود یا از استرس تمام بدنم میلرزید از یه طرفم موقع رفتن رو تخت زایمان استرس سوند رو داشتم که در نیاد که بهم گفتن نترس اون هیچی نمیشه
گفتن بهم رو تخت بشینم . نشستم و کمر و شونه هامو به جلو بردم اصلا آمپول بی حسی رو نفهمیدم اونجا انقد شوخی میکردن که اصلا متوجه نشدم
فقط یه لحظه دیگه درد سوند رو حس نکردم و حالم خوب بود
خوب که چه عرض کنم عالی بودم نه درد داشتم 😍 نه سردم بود 😍
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دلسا مامان دلسا روزهای ابتدایی تولد
#پارت دو
و نیم رفتم اتاق عمل یکم منتظر موندم ساعت ۱۱:۴۵دیقه رفتم عمل دراز کشیدم سرم زدن فشارم گرفتن بعد گفتن بلند شو کمرت امپول بزنیم بلند شدم پاهامو جفت کردم و دستامم گذاشتم رو زانوهام یکی هم سرمو پایین گرفت امپول زد اصلا نفهمیدم فقط بعد از زدن دکتر بی حسی گفت هروقت گفتم زود دراز بکش دراز کشیدم و پاهام یواش یواش گرم شدن فقط ۴ نفر تو اتاق عمل بودن همشون هم خانم پرده وصل کردن جلوم دکتر بتادین زد رو شکم و پاهام
بعدش دیگه کامل بی حس شدم چیزی نفهمیدم یکم بعد احساس کردم دلمو میخواد دربیاره اصلا درد نداشتم ولی می‌فهمیدم دکترم ب دکتر بی حسی گفت فلان امپول بزن بچه بزرگه یکم دیگه هم برش میزنم اونم یه آمپولی زد تو سرمم
یکم بعدش صدای دلسا اومد خانم خانوما ۳ کیلو ۸۰۰ بود ساعت هم ۱۲:۱۰ بعد از اینکه صورتشو پاک کردن گذاشتن رو صورتم تماس پوست با پوست شد برد واسه وزن گیری و قد و اینجور چیزا ولی همشو تو اتاق عمل کرد خودمم میدیدم
بعد از بدنیا اومدن دلسا میلرزیدم گفتن نترس از امپول بی حسیه اصلا نترس همه چی خوب بود وسط های بخیه زدن بودن دکترم گفت رحم فوق شل ، بعد بخیه زدن دکترم ازم پرسید اذیت نشدی سردرد اینا نداری گفتم ن دستتون درد نکنه عالیم 😉😊
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان فندوق کوچولو مامان فندوق کوچولو ۸ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین
تجربمو میخوام بگم از سزارین مخصوصا برا کسایی که سرکلاژ شدن و پساری ام گذاشتن و استرس سزارین و داشتن بگم که اصلا نگران نباشین چون من خودمم سرکلاژی ام پساری ام داشتم
روز 14 ام بود دوشنبه که شال و کلاه کردیم بریم بیمارستان پسری رو بدنیا بیاریم😍شب قبلش اصلا استرس نداشتم فقد ذوووق خیلییی زیاد داشتم تا صب خواب بیمارستان و زایمان میدیدم😂
رفتیم بیمارستان با همسرم و مامانم پرونده تشکیل دادیم و بسته اتاق عمل و لباس اتاق عمل و گرفتیم رفتیم طبقه بالا من لباسامو عوض کردم بعد بهم سرم وصل کردن اینم بگم که حتماااااا پمپ درد بگیرین خیلییی خوبه خیلی جوابه هر کی میگه پمپ درد نیاز نیس چرت گفته بنظرم خیلییی تاثیر داره دردتونو کم میکنه همونجا درخواست بدین رو پرونده براتون میزنن
بعدش رفتیم تو قسمت انتظار نشستیم همسرمم کنارم بود تا لحظه آخر ک وارد اتاق عمل شدم دیگه از هم خدافظی کردیم و من رفتم داخل اتاق عمل دکترمم اومد دراز کشیدم رو تخت اول بهم سوند وصل کرد که یه سوزش کوچیک داشت و اونجوری که فکر میکردم درد نداشت بعد دکتر بیهوشی اومد سوزن بی حسی زد داخل نخاعم کم کم پاهام بی حس و داغ و سنگین شد بعد پرده کشیدن جلو صورتم و ده دقیقه نشد صدا گریه بچمو شنیدم🥺🥺😍😍خیلیییی حس خوبی بود بعد بخیه زدن و بردنم بخش ریکاوری اونجا 3ساعتی بود لرز خیلییی شدید داشتم بخاطر خونی که از بدنم رفته بود ولی تا پمپ درد بهم زدن آروم شدم بعد آوردنم بیرون مامانمو دیدم با همسرم بعد بچمو آوردن بردنمون بخش بعد عملم ک نباید حرف میزدم و تکون میخوردم بنظرم خیلی سخت بود این یه چیزش😂
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت هفتم:تو اتاق عمل واقعا پرسنل خیلی خوش اخلاق و مهربون بودن همش باهام صحبت میکردن و بهم میگفتن مامان کوچولو🤗این بین ی چیزایی داشتن بهم وصل میکردن که خودم متوجه نشدم چیه بعد از چند دقیقه دکترم اومد وقتی دیدمش انگار دنیا رو بهم دادن نمیدونم چرا انقدر از دیدنش خوشحال شدم بعدش دکتر بیهوشی اومد بهم گفت بشین و و خودتو سفت نکن و اگه اشتباه نکنم ۳ تا جای مختلف امپول بی حسی رو زد و بعد از یک دقیقه دیدم پاهام داره گرم میشه و دراز کشیدم ی لحظه دیدم قلبم داره وایمیسته و عرق کردم و اصن داشتم از حال میرفتم ک ی امپول زدن تو سرمم و حالم جا اومد و بعد اون احساس میکردم یکی داره با فشار شکممو میکشه دردی احساس نمیکردم ولی اون کشیدنو و فشار حس میکردم و محکم دست پرستاری ک بالا سرم بودو فشار می‌دادم ک یهو صدای گریه شنیدم🥺😍
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان هامین مامان هامین ۷ ماهگی
مامانا از بیمارستان بهم زنگ زدن فردا ۷صبح باید برم واسه بستری. تا امروز استرس نداشتم اما الان یه حالی ام استرس دارم.. از عمل از سوند از بی حسی از خود اتاق عمل میترسم😫😫😫
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان رادوینم مامان رادوینم ۲ ماهگی
پارت ۳ زایمان سزارین
بعد از وصل کردن سوند اومدن برنم‌اتاق عمل‌ولی تو صف بودم ینی حدود یه ساعتی منتظر بودم رو برانکارد ک ببرنم خیییلی ترس داشتم خییییلی آدم ترسویی هستم بعد اومدن بردنم اتاق عمل و اتاق عمل از این تخت بردنم تخت دیگ ک این سوند ب قدری اذیتم کرد اونجام زدم زیر گریه
بعد‌ دیگ اومدن سوزن بی حسی بزنن التماس میکردم بیهوشم کنید گوش ندادن بهم
دیگ درد داره سوزن واقعا تو کمرم درد گرفت یا ترس داشتم یا هرچی اصلا ای سوزن نمیترسیدم قبلا ولی سوزن‌کمر واقعا درد داشت برام
ب محض زدن پاهام داغ داغ شد و بی حس ولی فقط تا شکم اصلا زیر سینم بی حس نشد بود هیدمیگفتم من میفهمم من دارم میبینم اومدن بتادیندزیختن و پرده کشیدن جلوم‌ولی من هی جیغ میزدم ک من دارم میفهمم‌
درد ‌نمیفهمیدم ولی حس تیغ میکردم حس میکردم تیغ رو شکمم زدن از بی جیغ زدم یه ماسک زدن رو‌دهنم دیگ نفهمیدم چیشد اصلا
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ملورین🤰👼🩷 مامان ملورین🤰👼🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین )🌱💓
پارت دوم
خلاصه به دکترم زنگ زدن گفتن کیسه آبم سوراخ شده دکترمم گفت آماده اش کنین نیم ساعته میرسم اومدن برام سوند وصل کردن که باید بگم درد نداره واقعا اونجوری که میگفتن فقط حس ادرار داری همش
بعد لباسای بیمارستان و پوشیدم از استرس هم داشتم میلرزیدم چون همه چی خیلی یهویی شده بود و من اصلا آمادگی شو نداشتم رفتم رو ویلچر نشستم بعد رفتیم سمت اتاق عمل دکتر بیهوشی اومد آمپول بی‌حسی رو زد که واقعا باید بگم از آمپولش هیچی حس نمیکنین اصلا درد نداره دکتر گفت پاهات داره گرم میشه منم گفتم یه خورده بعد گفت پاتو بیار بالا ببینم منم آوردم بعد اومدن پرده رو کشیدن منم از ترس همش پامو می‌آوردم بالا میگفتم نگا کنین من هنوز بی حس نشدما هنوز حس دارم دکتر هم میگفت بابا پاتو تکون نده ما منتظر می مونیم تا بی‌حس بشی😂🤦‍♀️ بعد گفت منتظرم هر موقع بی حس شدی بگو منم داشتم می‌فهمیدم که شکمم و بریدن آخه حرکات دست دکتر و حس میکردم ولی درد نداشتم اما یه لحظه که بچه رو دکتر آورد بیرون انگار وجودمو داشتن می‌کشیدن بیرون یه همچین حسی داد خالی شدم یهویی ادامه ......
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان آژوان🩵👼🏻 مامان آژوان🩵👼🏻 ۴ ماهگی
سلام به همه
۱. اصلا دارو بی حسی و نفهمیدم
۲. کل زمان عمل ۱۲ دقیقه شد
۳. سونو‌وقتی بی حس بودم زدن
۴.پمپ درد هم داشتم‌و شیاف هم‌میزاشتن برام درد و نفهمیدم
۵.دو بار هم‌شکمم و‌وقتی بی حس‌بودم‌فشار دادن
تا اینجا همه چی‌خوبه

اما ۲ جا واقعا داغون شدم
۱. زمانی که بدون بی حسی شکمم و فشار دادن و جیغ زدم و گریه کردم
۲. زمانی که از تخت برای اولین بار اومدم پایین داغون شدم و بازم اشک‌میریختم
خونریزی هم نداشتم

اینم از تجربه
اگر سوالی دارین که نگفتم‌بپرسین
مشاهده ۲۵ پاسخ دیگر
مامان کوروش مامان کوروش ۱ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
تو این چند ساعت ازم آزمایش اینا گرفتن ، یکبار معاینه شدم که اصلا درد نداشت نیم ساعت به عمل برام سوند زد دردش قابل تحمل بود خدایی اونجور وحشتناک نبود فقط و فقط تو این دوتا مورد بااااید خودت شل کنی و نفس عمیق بکشی ،،،
انژوکت در حد سرم زدن بود خلاصه کارام انجام دادن رو تخت دراز کشیدم بردنم اتاق عمل اونجا دیگه استرس گرفتم زدم زیر گریه متخصص بیهوشی یه آقای خیلی مهربون اومد کلی حرف زد آرامش داد بهم دکترم دیدم اخلاق بیست ...
مامان آرین مامان آرین ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت اول

سلام عزیزان. بعد ۵روز اومدم تجربه زایمانمو اینجا براتون بنویسم.
من روز دوشنبه ساعت دور بر ۱۰ صبح سزارین شدم. دکترم گفته بود ۶ونیم برم که متاسفانه چون شلوغ بود اتاقای عمل تا ۱۰طول کشید. تواین فرصتم بهم سرم زدن ، تمیزی جایی ک باید برش داده میشدو چک کردن ،nst گرفتن و متخصص بیهوشی اومد سوالاتی پرسید. من بادکترم صحبت کرده بودم که سوند منو تو اتاق عمل بعد بی حسی بزارن. ساعت نزدیک ۱۰منو باویلچر بردن اتاق عمل اونجا من رو تخت نشستم و پاهامو دراز کردم انتخابم بی حسی بود. دکتر بیهوشیم خیلی دکتر خوبی بود هیچی از درد آمپول بی حسی نفهمیدم. یهو دیدم خوابم داره میگیره و پاهام کم کم گرم شدن. بعد درازم کردن و دستامو بستن . یه دستگاه فشارسنج بهم وصل بود ‌که کنترل میکرد فشارمو وهمزمان چندتا سرم بهم وصل بود.
مشاهده ۳ پاسخ دیگر