#تجربه زایمان
پارت هفتم:تو اتاق عمل واقعا پرسنل خیلی خوش اخلاق و مهربون بودن همش باهام صحبت میکردن و بهم میگفتن مامان کوچولو🤗این بین ی چیزایی داشتن بهم وصل میکردن که خودم متوجه نشدم چیه بعد از چند دقیقه دکترم اومد وقتی دیدمش انگار دنیا رو بهم دادن نمیدونم چرا انقدر از دیدنش خوشحال شدم بعدش دکتر بیهوشی اومد بهم گفت بشین و و خودتو سفت نکن و اگه اشتباه نکنم ۳ تا جای مختلف امپول بی حسی رو زد و بعد از یک دقیقه دیدم پاهام داره گرم میشه و دراز کشیدم ی لحظه دیدم قلبم داره وایمیسته و عرق کردم و اصن داشتم از حال میرفتم ک ی امپول زدن تو سرمم و حالم جا اومد و بعد اون احساس میکردم یکی داره با فشار شکممو میکشه دردی احساس نمیکردم ولی اون کشیدنو و فشار حس میکردم و محکم دست پرستاری ک بالا سرم بودو فشار می‌دادم ک یهو صدای گریه شنیدم🥺😍

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط