تجربه زایمان پارت ۹


همونجا ک لرز کردم بهم یه آمپولی زدن ک یکم خوابم گرفت و صدام بزور میومد دکترم بعد بخیه زدن اومد بهم توضیح داد کی برم حمام و چیکار کنم و بعدش پانسمان ک تموم شد از تخت جابجام کردن رفتم ریکاوری اونجا دخترم کنارم بود و دستگاه نبض و فشار وصل بود تو اتاق عمل یبار شکمم رو فشار دادن و تو ریکاوری ۲بار فشار دادن بعد ماما اومد دخترم رو سینم گذاشت تا شیر بدمش

۳ پاسخ

فشاردادن دردداشت

عزیزم میشه بگی دقیق چن هفته بودی

عزیزم😍

مقالات مرتبط

نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
حمام کردن بعد از زایمان سزارین
عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان
عمل لابیاپلاستی بعد از زایمان و روش های انجام آن

سوال های مرتبط

مامان لنا مامان لنا ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱۰



بعد از اینکه به دخترم شیر دادم بهم توضیح داد چجوری شیر بدم چیا بخورم و هر ۲ساعت شیر بدم بعد ۱ساعت و نیم پرستار بخش اومد تا برم بخش فشار و نبض رو گرفت بعد زیر شکمم رو نگاه کرد گفت اینکه لخته خون داره گفتن ماله اتاق عمله بیا فشار بدیم ببین خونش لخته نداره ۲نفری افتادن رو شکمم فشار دادن من نسبتا بیحسیم رفته بود و دردشو حس کردم و محکم داد زدم اونجا باز تختم رو عوض کردن رفتیم تو آسانسور فقط اینکه من تو ریکاوری لرز داشتم و شونه هام مبارزین از سرما
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان دلوین مامان دلوین ۱ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت چهارم
با ورزش و زور زدن و کلی صلوات و.. تا جایی ک تونستم زور میزدم ولی بهم میگفتن کمه بیشتر زور بزن دیگ نایی برام نمونده بود خسته شده بودم نیم ساعتی گذشت ک دیگ از رو تخت منو بردن تو اتاق عمل و رو تخت خوابیدم پاهامو باز کردم و دکتر اومد بالا سرم و گفت زور بزن فقط یکنفرم اومد کنارم و شروع کرد با دستاش فشار دادن رو شکمم ک بچه زودتر بدنیا بیاد ک یهو کلی خیس شدم و دیدم بچه رو در اوردن گذاشتن رو شکمم و گفتن تموم شد فقط جفت مونده و یک فشار دیگ دادن شکمم رو جفت هم در اوردن و از ذوق زیادی زدم زیر گریه و خداروشکر میکردم ک بالاخره به سلامتی تموم شد و بچمو دیدم. شروع کردن بخیه زدن
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ائلوین مامان ائلوین ۲ ماهگی
پارت سوم
بخیه هام ک تموم شد رحمم رو فشار دادن پرده رو زدن کنار و مارو بردن ریکاوری توی ریکاوری بچه رو وزن کردن قدشو گرفتن بعد بردن لباساشو‌پوشوندن ب منم سرم وصل بود ودوبارم ماساژ رحمی انجام دادن بعد بردنمون بخش
۶ساعت اول اصلا سرمو بلند نکردم و تکون نخوردم وبعد شش ساعت شروع کردم به مایعات نیم ساعت بعدش اومدن بلندم کردن ک راه برم خیلی سخت بود و عرق سرد نشست روی بدنم سه چهار قدم بزور برداشتم و رفتم سرجام دوباره بعد اومدن سوند رو برداشتن و خیلی بد کشیدن اصلا یادم نمیره دردش و بلند شدم بار دوم یکم بهتر بود راه رفتن و رفتم دستشویی تا صب دو‌سه بار توی سالن راه رفتم پسرمم کل شب بیدار بود گذاشتمش روی سینم تماس پوست با پوست و دوساعت تخت خوابید😍
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان حسنا مامان حسنا ۴ ماهگی
تجربه سزارین پارت 1
دکتر بهم گفت شب برو بیمارستان بستری شو فردا صبح عملت میکنم.منم رفتم بیمارستان پرونده تشکیل دادم بعد بهم لباس دادن پوشیدم و آنژیوکت رو وصل کردن یکم درد داشت مثل آزمایش خون بود دردش.
بعدش نوار قلب گرفتن ازم.گفتن از ساعت 12 شب ب بعد هیچی نخورم.صبح عمل اومدن بهم سرم وصل کردن و بعدش ک تموم شد لباس اتاق عمل رو پوشیدم بعد اومدن سوند وصل کنن ک اصلا درد نداشت حقیقتا من میترسیدم از سوند ولی هیچ دردی نداشت یکم حس چندشی بود ولی درد نداشتم.
بعدشم نشوندنم رو ویلچر بردنم اتاق عمل و دکتر اومد بی حسی رو بزنه دکتر بی‌حسی مرد بود و اینم درد زیادی نداشت از آمپول زدن هم دردش کمتر بود.بعد یه دقیقه پاهام گرم شد و دکترم اومد ک کار رو شروع کنه من حالت تهوع بهم دست داد و استفراغ کردم یذره.
یکمم نفس تنگی داشتم ک بعدش برطرف شد.حین عمل هم چندتایی آمپول از طریق آنژیوکت بهم زدن ک نفهمیدم چی بودن حین عمل هم هیچ دردی نداشتم.سر یه ربع بچه دنیا اومد و دو دور بند ناف پیچیده بود دور گردنش🥲دکتر نشونش داد بهم و بردن ک لباساش رو بپوشند. بعد پرستار آوردنش کنار صورتم و چسبوندش بهم تا عمل تموم شد بعدشم بچه رو دادن دستم گفتن بگیرش و بردنم ریکاوری.همونجا بهش شیر دادم و شیرم خیلی خیلی کم بود اونم همش مک میزد.یه 45 دقیقه ریکاوری بودم بعد بردنم بخش و بچه رو گرفتن ازم گذاشتن رو تخت خودش و دوتا ماما اومدن داخل و گذاشتم رو تخت خودم و بدنم رو با دستمال مرطوب تمیز کردن زیرم هم یه چیزی مثل تشک پلاستیکی پهن کردن و پوشک گذاشتن واسم و لباسم رو عوض کردن و رفتن.
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان حسنا مامان حسنا ۴ ماهگی
تجربه سزارین پارت 2
یادم رفت بگم تو ریکاوری شکمم رو ماساژ دادن ک درد نداشت چون بی حس بودم بعدشم ک رفتم اتاق رو تختم و بی حسی از بین رفت چند دفعه ای هم باز فشار دادن شکمم رو ک درد داشت واقعا.این بخش از همه بدتر بود خیلی درد داشت.من پمپ درد نداشتم ولی اشتباه کردم دفعه بعد حتما میگیرم.دوتا تخت کناریم جفتشون پمپ درد داشتن و راضی بودن.
در کل سزارین خوب بود فقط اونجا ک میان شکمت رو ماساژ میدن بد بود و اولین راه رفتن درد داشت ک اون با شیاف کنترل میشد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان حامی مامان حامی ۱ ماهگی
سلام مامانا من بعد زایمان الان تونسم گوشی دستم بگیرم تجربه زایمانمو بزارم براتون😂
ببینید من ک خیلی استرس داشتم یعنی تا خود تخت اتاق عمل داشتم میلرزیدم از ترس ولی فهمیدم همش الکیه اومدن کمرمو بی حسی زدن ک اونم درد نداشت اصن ی ذره سوخت بعد کم کم پاهام داغ شد دیگ کلا سر شدم کمر ب پایین سرم و همه چیو وصل کردن بعد دکتر اومد یکم باهام حرف زدن سرمو گرم کردن تا ب خودم بیام بچه رو دراوردن نشونم دادن ۱۰ دیقه نشد کلا هیچی نفمیدم بعد واسه بخیه ام یکم نیمه بیهوشم کردن یکم حالت تهوع داشتم ک گفتم تو سرمم یچی زد خوب شدم
عملم زود تموم شد راحت بودش بعد رفتم ریکاوری میلرزیدم یکم سرم اینا زدن گرم کردن زیر پتو رو بچه رو اوردن رو سینمو بگیره شیر بخوره بعد ۱ساعت و نیم اینا از ریکاوری رفتم بخش خداروشکر خوب بود همه چی بخیمم خیلی کوچیک و تمیز زده دکتر دردامم با شیاف خوب میشه فقط کمربندو میبندم خیلی دردم میگیره شکمم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان نوخودی مامان نوخودی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۳
بعد دیدم همشون حعی گفتن وای نازی و فلان ولی صدا بچم نمیومد 😂 گفتم زندس بعد دیدم صدا ریز گریه اومد 😂 پتو پیچیدن دورش و آوردنش گذاشتنش رو صورتم خیلی حس قشنگیه واقعا ایشالله همه تجربه کنند 🥹
بعدم دیگ گفتم برام پمپ درد بزارین گفتن باشه تو ریکاوری میزاریم بچمو بردن و یه ربع بعد هم دکترم رفت و اومدن کشوندنم رو ی تخت دیگه بردنم قسمت ریکاوری یه برام پمپ درد وصل کردن و تغریبا دوساعت تو ریکاوری بودم زنگ میزدن بخش زایمان میگفتن هنوز اتاق خالی نیست تو اون دوساعت حعی میومد میگفت حس پاهات برگشته یا نه یا مثلا پاهات رو تکون بده خودم ک هیچی حس نمیکردم تو اتاق عمل زنه شکممو فشار داد و گفت ک خون نداره ولی باز وقتی رفتم ریکاوری اومد فشار داد ک بعد اون درد شکممو شروع شد ولی باز پاهام زیاد حس نداشت دفه دوم ک اومد فشار بده نزاشتم اونم ول کرد رفت ولی تا اومدن ببرنم بخش زایمان به پرستاره گفت همکاری نکرده و اونم نامردی نکرد همون موقع شکممو فشار داد ک حس میکردم جونم زیر دستاشه

اول ک اومد گفت بیا از تخت پایین گفتم نمیتونم گفت مگه بیهوش نبودی گفتم نه شوهرم صدا کرد با پارچه زیرم کشیدنم رو تخت ک درد داشت ولی نه خیلی بعد بردنم تو اتاق خودم و باز تخت جا به جا کردن و اینجا واقعا خدارو شکر کردم ک بیهوش نشدم وگرنا با این دردم باید ۳ تا تخت بالا و پایین میرفتم 😐😂
و میدیدم چقدر اونایی که بیهوشی رو انتخاب کردن اذیت شدن بابت این کار چون بعد کار تو معدن سخت ترین کار اینکه با اون همه پارگی و بخیه از تخت بالا و پایین رفتن و دراز کشیدن و نشستنه 🥲👌🏻

ادامه داره …
مشاهده ۷ پاسخ دیگر
مامان مهرو مامان مهرو روزهای ابتدایی تولد
سلام من میخواستم از تجربه ی سزارینم بگم
پارت اول❤
دکتر بهم گفته بود ۶ صب ۲۰ م بیمارستان باشم ولی روز قبلش زنگ زدن گفتن ۴ صب برم منم رفتم ۱ ساعتی طول کشید تا پذیرش و پرداخت و کارتی بستری انجام شه
بعدش من رفتم بلوک زایمان ازم ان اس تی گرفتن و سوند وصل کردن ک خیلی هم درد نداشت بعدش بردنم اتاق مشاوره بیهوشی چن دقیقه اونجا بودم بعد ک دکتر بیهوشی اومد بردنم اتاق عمل تو کمرم امپول بی حسی زدن ک پام ی لحظه بی اختیار پرید بعدشم ک عمل شروع شد و دکترم اومد و دخترم ساعت ۷.۴۰ دقیقه دنیا اومد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آرتین مامان آرتین ۲ ماهگی
تجربه سزارین ۱ ##
روز ۱۸ بهمن ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان که پسر نازمو به دنیا بیاریم
خیلی استرس داشتم ولی خب خودمو کنترل میکردم
بعد از کارای پذیرش صدام زدن که برم لباس دادن پوشیدم و بردن داخل یه اتاق صدای قلب نینی رو گوش دادن و بعدش سرم زدن واسم یه یک ساعتی طول کشید تا دکترم اومد بعد اومدن سوند وصل کردن که یخورده درد داره همش احساس میکردم الان میافته تموم که شد صدام زدن واسه اتاق عمل رفتم با همسرم و مادرم خداحافظی کردم
بعدش هم داخل اتاق عمل نشستم یه آقا اومد و گفت میخواییم آمپول بی حسی رو بزنیم که اونم اصلا درد نداشت و فوری بعد از زدن آمپول پاهام داغ شد و دراز کشیدم
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مهدیار و ملکا مامان مهدیار و ملکا ۱ ماهگی
سلام ب همه مامانای چشم انتظار
بالاخره وقت کردم بیام تجربه زایمان سزارین رو بگم
دوشنبه ۲۹ بهمن ساعت ۷ رفتم بیمارستان
ان اس تی و ازمایش خون گرفتن
تحت مراقبت بودم تا ساعت ۱۰ و نیم ک فامیلمو صدا زدن..دیگ استرس و ترس و لرز گرفتم اومدن رد بخیه رو صافکاری کردن و سوار ویلچر شدم
اشکام دست خودم نبود پشت در از همسرم خدافظی کردم
وارد اتاق عمل شدم و همه کادر باهام حرف زدن و شوخی میکردن ک گریه نکنم
روی تخت نشستم و دکتر بیهوشی بعد چندتا سوال گفت شانه ها و گردنتو شل بگیر و اروم باش..امپول رو زد و دراز کشیدم و سوند رو وصل کردن ک هیچی نفهمیدم..دکتر اومد و کاراصو شروع کرد دونفر بالا سرم بودن و حرف میزدن..
بعد چند دقیقه دخترم ب دنیا اومد و صدای قشنگ گریه اش
و بخیه زدن و کارای اخرش..
دخترمو اوردن و چسبوندن ب صورتم
حدود نیم ساعت رو یادم نمیاد
چشمامو باز کردم تو ریکاوری بودم اکسیژن بهم وصل بود و پرستار بالا سرم
خیلی زیاد شکممو ماساژ دادن و یک چیزی مث کیسه سنگین میزاشتن
دوساعتی توی ریکاوری بودم و بچمو هم شیر دادم تا اتاق خالی شد و منو بردن توی بخش
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مهدیار و ملکا مامان مهدیار و ملکا ۱ ماهگی
سلام ب همه مامانای چشم انتظار
بالاخره وقت کردم بیام تجربه زایمان سزارین رو بگم
دوشنبه ۲۹ بهمن ساعت ۷ رفتم بیمارستان
ان اس تی و ازمایش خون گرفتن
تحت مراقبت بودم تا ساعت ۱۰ و نیم ک فامیلمو صدا زدن..دیگ استرس و ترس و لرز گرفتم اومدن رد بخیه رو صافکاری کردن و سوار ویلچر شدم
اشکام دست خودم نبود پشت در از همسرم خدافظی کردم
وارد اتاق عمل شدم و همه کادر باهام حرف زدن و شوخی میکردن ک گریه نکنم
روی تخت نشستم و دکتر بیهوشی بعد چندتا سوال گفت شانه ها و گردنتو شل بگیر و اروم باش..امپول رو زد و دراز کشیدم و سوند رو وصل کردن ک هیچی نفهمیدم..دکتر اومد و کاراصو شروع کرد دونفر بالا سرم بودن و حرف میزدن..
بعد چند دقیقه دخترم ب دنیا اومد و صدای قشنگ گریه اش
و بخیه زدن و کارای اخرش..
دخترمو اوردن و چسبوندن ب صورتم
حدود نیم ساعت رو یادم نمیاد
چشمامو باز کردم تو ریکاوری بودم اکسیژن بهم وصل بود و پرستار بالا سرم
خیلی زیاد شکممو ماساژ دادن و یک چیزی مث کیسه سنگین میزاشتن
دوساعتی توی ریکاوری بودم و بچمو هم شیر دادم تا اتاق خالی شد و منو بردن توی بخش
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان nila مامان nila روزهای ابتدایی تولد
خانوما تو بعد زایمان سزارین اتاق ریکاوری چیکار میکنن میگن ترسناک. استرس دادن بهم
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان ❤️گیسو جانم❤️ مامان ❤️گیسو جانم❤️ روزهای ابتدایی تولد
#تجربه سزارین
سلام به شما خانوما میخام تجربه سزارین رو بگم براتون که بعد از دوتا زایمان طبیعی انجام دادم.
صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان تا کارامو بکنم ساعت ۷ رفتم بلوک زایمان اونجا بهم سرم زدن و نوار قلب بچه رو گرفتن و در آخر سوند زدن که واقعا درد نداشت و فقط یه حس داره که چیزی گیر کرده تو مثانه ات یه ربع به هشت رفتم تو اتاق عمل و آمپول بی حسی زدن بهم که اونم درد نداشت و خیلی خوب پیش رفت.یه ربع بعد دخترم بدنیا اومد بردن لباس پوشاندن و آوردن پیش من بعد هم که رفتم ریکاوری که ماجراها از ریکاوری شروع شد .درد بی نهایت زیاد که یه دفعه شروع شد چون ریکاوری شلوغ بود زود رفتم بهش و بخاطر دردم پمپ درد گرفتم.
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
آیلار آیلار قصد بارداری
بعد از یکماه منم فرصت‌کردم‌ تجربه سزارین رو براتون بنویسم
۱۲ آذر ساعت ۷بیمارستان بودم
۸ساعت جامدات و ۶ساعت مایعات ناشتایی داشتم
بعد از انجام کارای بستری رفتم‌ لباسام و عوض کردم و لباس اتاق عمل رو پوشیدم با همسرم با کلی استرس و گریه خداحافظی کردم‌
خوشبختانه یه پرستار خوب اومد دنبالم و تا اخر که برم اتاق عمل اون کارام و انجام داد.
رفتیم تو قسمت اورژانس بخش زایمان تا اماده بشم برای عمل
ازم خون گرفتن ولی چون‌ رگم و پیدا نکردن‌چند باری سوراخ سوراخ شدم آنژوکتمم‌ زدن ازم ان اس تی گرفتن و تو این‌ میون دکترمم اومد و کلی دلگرم شدم یکم بعدش صدام که اتاق عمل امادس برام سند‌ وصل کردن که هیچ گونه دردی نداشت و یکم حالت سوزش داره
رفتم اتاق عمل گذاشتن رو تخت دکتر بی هوشی اومد ازم گفت میخوام کمرت و ضدعفونی کنم بعد پرسید سال دیگه هم اینجایی خندیدم و گفتم نه گفت تموم شد. نمیتونم بگم درد نداشت در حد آمپول زدن معمولی بود بعد خوابوندنم پاهام‌ کم کم داغ شد بعدش بی حس یه خانم مدام بالاسرم بود و‌ همه چیز و‌چک میکرد از فشار و ضربان قلبم و اینا پرده رو کشیدن و صدای شرشر اب که اومد فهمیدم کیسه اب پاره شد
بعدش انگار بهم یکم خواب آور زدن‌ چون تو یه حالت خواب و بیدار بودم
خوابم میومد خیلی به همون خانم گفتم خیلی خوابم میاد گفت بخواب من هستم بیدار بودم صدا ها رو میشندیم ولی یکی درمیون
دخترم و بهم نشون دادن ولی چون زیاد هوشیار نبودم چیز زیادی یادم نیست
من‌ دوتا فیبروم‌ دراوردم برای همین یکم بیتشر شد زمانش تموم که شد دکترم پرسید بیداری گفتم اره و گویا خواب و بیدار بودم که گفت باشه بعدا میبینمت
از اونجا رفتم ریکاوری یک ساعتی اونجا بودم و بعد هم بخش
ادامه اش و میزارم
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان مَهوا🌕 مامان مَهوا🌕 ۳ ماهگی
پارت۲
بعد از اینکه دکتر بخیه من رو زد، دوتا اقا اومدن و منو از روی تخت اتاق عمل گذاشتن روی تخت دیگه ای و پرستارا بردن قسمت ریکاوری...
دخترم رو اوردن کنارم گذاشتن اما نمیتونستم ببینمش... به پرستار کفتم لطفا بگیرش بالا تا دخترم رو ببینم چه شکلیه🥲🥲
بعدش پمپ دردم و وصل کردن و طریقه استفاده ش رو بهم توضیح دادن... لرز کرده بودم و ی لوله که باد گرم میزد رو انداختن زیرپتوم.. کمی بهتر شدم.
ساعت حدودا ۸ بود که منو میخواستن ببرن بخش، همش میترسیدم نکنه بیان شکمم رو فشار بدم، از پرستارا پرسیدم شکمم رو کی میخواین ماساژ بدین؟ الان که بی حسم ماساژ بدین تموم بشه بره... البته بی حسیم کمتر شده بود و کمی درد رو حس میکردم...
بهم گفتن توی اتاق عمل ماساژ دادیم و دیگه نیازی نیست برات انجام بشه.
البته توی بخش که اومدیم، تخت بغلیم رو اومدن ماساژ دادن دوباره چون خون لخته شده بود...