دیگه خسته شدم
فرهنگای منو خانواده شوهرم فرق داره میگن بچه رو‌همجا بیار من ی مهمونی میرم زهرمارم میشه بچه بس شیطونه گریه می‌کنه خانواده ای هستن که رگباری تیکه می‌ندازن
یکشنبه عموش از کربلا میاد مسجد مراسم دارن میگن تو بچه رو نمیاری زشته خسته شدم دیگه انقد حرص خوردم شکمم و معدم درد اومد خدایاااااا
انقد حرص میخورم بخاطر این چیزا فیبروم گرفتم همش از حرص و جوش

اون قسمت تیکه رو کاری ندارم
ولی شما چه بچه رو ببری جایی چه نبری جایی اون بچه به هرحال بزرگ میشه و این روزا میگذره و شما و بچه و خانواده شوهرت این روز رو اصلا یادتون نمیاد تنها چیزی که میمونه براتون اینهمه حرص خوردن و خدای نکرده مریض شدن در آینده ست پس ی جاهایی شل کنید و بزارین بگذره

گلم. اگه. کسی روداری بچه رو نگه داره خوب. نبرد ولی اینجوری راحتی. بچه رو بزار مثلا خونه بابات اینا. برو مراسم برگرد گفتن. بگو. اذیت میشه تو شلوغی بعدش. چرا اجازه میدی دخالت کنن. یکی دوبار. بر خلاف میلشون برو. خفه خون میگیرن. اگه هم کسی رو نداری زود نرو. زود هم برگرد خونه.

بچه نبر عزیزم بزار پیش مامانت بزار هرچی میخوان بگن آخرش بگو بچه خودمه اختیارش رو دارم

خب به اونا چه ربطی داره اقوام همسره من میگن چرا بچه بچه یه ساله رو عروسی نمیاری
منم گفتم مگه اینجور جاها جای بچه اس؟؟؟
بیخیال اگر اذیتت میکنه نبرش

تیکه هاشون و که یا خودت یا همسرت جواب بدید ولی اینکه بچه رو ببری تو جمع من هم میبرم خودم اذیت میشم ولی خیلی بهتره چون بچه هم عادت میکنه

خب سعی کن نزدیک شام بری
قبلشم بخوابونش غذام بده بهش
شام خوردی سریع برگرد
بفضیا مثله من که کسی رو ندارن پیشش بذارن بچه رو همین کارو میکنن
هفته پیش من همین جوری دوتا عروسی رفتم