بعضی وقتا میگم کاش انقدر نوزادی بچمو به خودم سخت نگرفته بودم ..من اصلا هیچی از کولیک نمی‌دونستم پارسال شب یلدا بچم یهو از عصر شروع کرد گریه کردن و نخوابید تا شش صبح فردا یعنی بخدا من انقد گریه کرده بودم ک بچم کم خوابی میگیره مریض میشه حتی نمی‌دونستم دلش درد می‌کنه ..هی مامانم می‌گفت برا بچه ها عادیه نمی نشست توضیح بده ببینم چرا باید عادی باشه فکر میکردم داره دلداری میده..باز اولین بار که بالا آورد بخاطر رفلاکسش من انقد ترسیده بودم و خودمو زده بودم
باز دهنش برفک زده بود تاخود دکتر گریه کردم ک چرا دهن بچم اینجوریه هی مامانم گفت آروم باش دختر مگه چیه
وای من چرا همچین کردم ..اولین باری که بالا آورد بستری بودیم تو بیمارستان بخاطر زردیش پرستارا گفتن چیزی نیس دومین بار خونمون تنها بودم انقد خودمو زدم انقد خودمو زدم انقد گریه کردم کور بشم😭😭😂😂😂😂بخدا الان خندم میگیره اگه ی روز خدا بهم باز بچه بده از این رفتارها نمیکنم
نصف شبام پا میشدم دست می‌بردم طرف دماغش نفسش بخوره بفهمم زندس
یه شبم پستونک گذاشته بودم دهنش پدر شوهرم اومد گفت چیه این ماس ماسک گذاشتید دهنش رفتم تو حموم انقد گریه کردم کور بشم 😑😑😑😑کاش یبار اونروزا برمیگشت می‌فهمیدم دارم چیکار میکنم
هرموقعم برا کولیکش گریه میکرد منم گریه میکردم میگفتم بچم کم خوابی میگیره
البته اینم ک ۱۹ساله بودم بی تاثیر نبود شاید😫

۱۱ پاسخ

ده تا بچه هم بیاری حتما باید چک کنی ک نفس میکشه یا ن..اینو مطمعن باش😄😄

باز خداروشکر کن بعد ده ماه فهمیدی خیلیا بچشون بزرگه هنوز نفهمیدن باید چطور باشن .
خداروشکر کن همه اونروزا گذشته دیگه سخت نگیر هیچیو

عزیزم ذات مادر بودن همینه. اگه این شکلی نبودیم که هر کسی میتونست از بچه مون مراقبت کنه. ولی دقیقا همین ویژگی ما رو از بقیه متمایز می‌کنه. پس خودتو سرزنش نکن. افتخار کن ک تجربه های زیادی داشتی ک باعث شده بهتر بشی

حالا ازالان ببعدش لذت ببر
ک دوباره شش ماه یسال دیگ حسرت الان و نخوری

من بچم ب قدری بالا می اورد همه میگفتن ریفلاکس دارو بده مامانم میگغت بخدا زیاد میخوره اضافشو بالا میاره معدش کوچیکه دارو نده تا شش ماه خوب میشه، منم حرف مامانمو گوش دادم خداروشکر دقیقا شش ماه خوب خوب شد، خیلی خوشحالم ب بچم دارو الکی ندادم
بخدا مامانا یه چی میدونن که میگن
بچه همسایمون اونم بالا می اورد دارو داد بهش بچه طفلی الان یه سال ویه ماهش همچنان بی تابی داره بالا میاره
مامانم میگه اون دارو ها بچه رو ب این حال دراوردن

طبیعیه حال توهم بعد زایمان خوب نبوده تند تند گریت گرفته
منم هزار بار شبا نفسشو چک میکردم
اولا ک بالا میاورد گریه میکردم
نافش نیوفتاده بود هنوز بی دلیل حس میکردم اذیته گریه میکردم 😕

آره منم تا یه چیزی درموردش میگن سریع بهم میریزه گریه می کنم واای من خیلی گریه میکنم

اتفاقامن سربچه اولم ۱۸سالم بود.خیلی بیخیال بودم اصلاندونستم چطورگذشت ولی سردومی که ۲۸ سالمه عین الان شماهستم تواین یکسال اندازه ۱۰سال پیرترشدم اینقدکه استرس بیخودکشیدم

دقیقا منم منم خیلی حساسم جیگرم خونه سر زردی یه روز بستری بود من انقدر گریه کردم مردم دیه اص تا یه چیزیش میشه خودمو میکشم طاقت ندارم

آخی عزیزم
منم اینجوری ام بچه هام مریض بشن دنیاخراب میشه رو سرم
قراره دیگ اینجوری نباشم

خخخخ طبیعیه من بچم زردیش هشت و شیش دهم بود بستریش کردن بخاطر اینکه پول بگیرن چون بیمه نداشت یک شب نگه داشتن سه میلیون و 900 گرفتن منم سزارین سینم درد میگرفت میگفتم بمیره مادرت که گشنه ای شیر تو سینم سفت شد درد میگرفت بچم یه بیمارستان دیگ خودم این ور شهر فقط، بخاطر پول رفتم بهش شیر دادم بغض کرده بودم همش میگفتن گریه نکن فرادش باز رفتم به زور کنترل کردم که گریه نکنم یهو دکتر گفت مرخصه اشکم اومد دکتره ترسید گفت چیشده نفس نمیکشه گفتم نه اشک شوقه گفت دختر ترسوندیم یعنی یاد قیافه دکتره میوفتم الان خندم میگیره خیلی بد هول کرد اصلا نمیتونم بگم😂

سوال های مرتبط