سلام،اومدم یکم غر آخرشبی بزنم.
از صبح که بچمو میفرستم مدرسه همش درحال تمیزکاری و جمع کردن خونه ام بعدشم دخترم بیدار میشه اونم مریض و همش چسبیده بود امروز.
ظهر دوتاشون خوابیدن منم رفتم دور کوه انبوهی از ظرف که از صبح جمع شده بود،بعدم اومدم بشینم شوهرم اومد و دخترمم بیدارشد دوباره دخترم چسبید بهم تا عصر...حالا بیاید نگاه کنید انگار دوساله کسی خونه رو جمع نکرذه😑☹️خستم خستهههه.
دیگه همونجور چراغا رو خاموش کردم اومدم دراز کشیدم
ولی همه فکرم پیش نامرتبی خونس،اینقققدر ریخت و پاشه😬🥴
چکار کنم؟خیلی خسته میشم در طول روز.
تازه امروز پسرم درس نداشت وگرنه باید درسا اونم انجام میدادم😫

اینایی ک گفتی جزئی از زندگیته عزیزم باید خداروشکر کنی ک زندگیت درجریان و سالمی وخودت کاراتو انجام میدی ماهمه خسته میشیم این جمله رو گفتم ک هروقت بریدی یادت بیادو آروم بگیری

خب بهم ریخته باشه
الان تو داری ذهنت هم ب هم ریخته میکنی
چ اهمیتی داره.گاهی باید رها کرد
من امشب با شوهرم بچم رفتم طبقه پایین پیش مادرشوهرم ک تنها هست
در حالی ک خونه ترکیده بود
حتی لباسام بردم همونجا حمام.
شوهرم گفت ولش کن.
ببا کنار هم چایی بخوریم

ی وقتایی هم ادم باید فکر خودش باشه
شده من چند روز هم خونه نامرتب بوده
ب همه هم گفتم من بچه کوچیک دارم توقعی نداشته باشین.و همه هم رعایت میکنن

و زندگی همچنان به همین ترتیب ادامه داره و تو قوی ترینی اینا غر نیست حق داری خسته باشی یه موقعی یک ساعت تنها باش برا خودت به هرنحوی شده

وای دقیقا تو همین شرایطم
پسرم دائم صبح بعد کوچیکه با ما بیدار میشه از ۶ و نیم تا ۱۱
دیگع با مکافات ۱۱ می‌خوابه به جمع و جور نمیرسم تند تند نهار میزارم
۱۲.۳۰ پسره میاد نهار میخوریم عایا بتونم ظرفاشو بشورم یا نه میام بچه هارو میخوابونم بعد میشینم تکالیف پسرمو حاضر میکنم دوباره برو کارای اشپزخونه رو بکن عصری بیدار شن غرغرای کوچیکه در‌همون حین شام هم بزار دوباره بعد شام ظرف بشور و به امورات بچه ها برس...
نمیرسم خونه رو اساسی تمیز کنم همش در حال انجام کارای معمولی روزانه ام که هیچوقت تموم نمیشن انگار تو یه دور باطل گیر کردم