ب حدی حالم بده
عصبی هستم
بغض داره خفم میکنه😞

صبی پناه نق نق میکرد اومدم بهش شیر بدم دیدم بدنش مث کوره داغه
بیدار شدم تبش گرفتم رو ۳۹
سریع شوهرمو بیدار کردم پاشویه اش دادم قطره استامینوفن بهش دادم
بردمش دکتر رسیدیم بیمارستان تبش اومد پایین
دکتر گفت مرتب بهش استامینوفن بده اگه دیدی تبش ادامه دار شد
بیارش گفت امکان داره بخاطری ک چند روز پیش سرماخورده جاییش عفونت کرده باشه

شوهرم مارو رسوند خونه خودش رفت سر کار
یکبار فقط زنگ زد گفت پناه چیکار میکنه بهتر شد یا نه
من و ابجیم همسایه ایم پناه تب داشت نا ارومی میکرد گفتم ببرمش خونشون چون خیلیی دختر خالشو دوست داره وقتی می بینتش اروم میشه
رفتم اونجا خواهر زاده ام دوید تو راهم و قربون صدقه پناه بهش گفتم حالش خوب نیس تب داره
رفت ب مامانش گفت ک پناه تب داره
ابجیم هم ریلکس تو گوشی بود همینجور سرش تو گوشی بود جوجو ما چطورشه بعد چند دقیقه گفت بیارش بدش من یکم بغلش کرد بعد دوباره رفت تو گوشی نمیدونم چرا ولی ناراحت شدم ب بهانه دارو برش داشتم اومدم
متاسفانه خونه خودم و مادرشوهر تو یک حیاطیم
داخل خونه بودم پناه اینقدر جیغ میزد اونم بیرون بود صداش میشنید ولی نیومد بگه بهتر شده یا نه
زنگ زدم ابجی کوچیکیم بیاد گفتم میای خونه ما نگفت چرا
گفت میرم خونه دوستم
از بس دلم گرفته بود و پناه بی تابی میکرد
گفتم شوهرم بگم بیاد خونه زنگ زدم جواب نداد
بعد ده دقیقه باز زنگ زدم گفتم زنگ نزدی چرا گفت یادم رفته
بعد یک حال و احوال سر سری کرد گفت کار دارم حتی اونم صدای نق نقای پناه رو شنید ولی حالشو نپرسید

تصویر
۱۶ پاسخ

به نظرم الان بخاطر بیماری دخترت حساسی واسه همین همه چیز واست پررنگ تره
مردا واقعا اکثرا بخاطر مشغله ی کاریشون فراموشکارن. گاهی هم فراموش نمیکنن ولی کارشون شلوغه و حتی چند دقیقه هم تایم خالی پیدا نمیکنن
فکر نکن درک نمیکنم که اینجوری میگم همسر من شهر دیگست و دختر من در ماه کلی آزمایش و دکتر داره که خودم تنها میبرمش و همسرمم بخاطر مشغله‌ش تازه ساعت ۵ عصر به بعد میتونه تماس بگیره و حالمونو بپرسه
الان سعی کن آروم باشی و یکم فکرتو آزاد کنی، بعد شب که همسرت اومد آروم بهش بگو که توقع داشتی بیشتر جویای احوالتون باشه

آره گاهی وقتاا اینطوری بدی ها بهم گره میخوره 😔
مواظب بچت باش بیخیال مردم نزدیکترین آدمم خیری ندارن به آدم
لزومی نداره کسی پیشت باشه خب بچه تب می‌کنه مریض میشه خودت زرنگ باش قوی باش بیکاریاا کسی پیشت باشه اینطوری به استراحتتم نمی‌رسی
مادر شدی قوی زرنگ پرانرژی هیچ نقطه ضعفی به کسی نشون نده بزار بگن خودش ازپس کاراش برمیاد

اینکه خواهر حال آدمو بچه رو نپرسه عادیه دوره زمونه ی بدی شده
اما شوهر نه ........
ولی نمیشه اینو دلیل دونست که شوهر یا پدر بدیه ماهم ی مادر بی عیب و ی همسر بی نقص نیستیم که
از پیام های بالاتر مشخصه همسر بدی نیستن

نباید توقع از کسی داشته باشی وگرنه خودت اذیت میشی چون وظیفش نیست،حالا از روی محبت می‌تونه احوال بپرسه و کمک کنه می‌تونه هم نکنه

متاسفانه تو روزای سخت هیچکس جز خودمون کنارمون نیست🙂

خوشی زده زیر دلتاااا خداروشکر کن ک شوهرت قربون صدقت میرع شوهرا امروزی بلانسب گوه شدن گوه

عزیزم هرکسی یه مشغله و درگیری ذهنی داره منم خیلی وقته از کسی دیگه انتظار ندارم از زمانی ک سر زایمانم هیچکس پیشم نیومد دیگ از همه قطع امید کردم

اگه توقعاتمونو از بقیه بیاریم پائین و به خودمون تکیه کنیم دیگه حالمون بد نمیشه
الان تو این دوره زمونه هرکی مشکلات خودشو داره نمیشه به کسی خرده گرفت

اییییی خواهر این درد و منم دارم مخصوصا اون قسمت خواهر کوچیکع ک بیرون و‌ترجیح میدن به ما و حتی نمیپرسن جیکار داری

گلم الان هر کی به فکر خودشه الان یه جوری شده باید خودم آدم به خودش کمک کنه تنها کسه دخترت خودتی مواظبش بشی ❤️❤️

الهی عزیزدلم میدونم واقعا سخته دلم آدم میگیره درکت میکنم ولی سعی کن توقع از کسی نداشته باشی چون اینجوری تنها کسی که اذیت میشه تویی
سعی کن کاراتو خودت انجام بدی خیلی هم سخته میدونم ولی می‌ارزه به اینکه حال دلت اینجوری گرفته بشه
من خودم این کارو انجام دادم و الان حالم خوبه چون از هیچ کس انتظار ندارم حتی شوهرم

من زایمان کردم خواهر و برادرم فقط اومدن بیمارستان خونه م نیومدن کادو رو همون جا دادن رفتن هنوز سر کوفتشو شوهرم میزنه اما من یه کلمه بهشون حرف نزدم

من جات بودم بازم زنگ میزدم به همسرم اگه واقعا بچت تبش بالاس خطرناکه خدایی نکرده تشنج نکنه دیدی نمیاد بگو پس خودم میبرم بیمارستان هیچی از بچت مهمتر نیس

هممون یه جورایی مثل هم هستیم😔

درکت میکنم عزیز من واقعا درکت میکنم حتی چون تو موقغیتت بودم برای حال الانت بغض کزدم
پسرم چند روز پبش ک واکسن زده بود اینطور بودم
بااین تفاوت ک من جز مادرم و همسرم کسیو ندارم همسرم رفت سرکار
مامانمم نیومد اون روز
بجه تب کرد
تا صبح نخوابیدم
بدترین شب بود تاالان

ببین حق داری ها اما اصلا از کسی توقع نداشته باش ، اینجوری اذیت هم نمیشی من که زایده بودم خواهرم نزدیک بهم میخواستم یه جارو کنم حالا بعد ۲۰ روز که سر پا شدم میگفتم بهش نمیامد نگه داره من کارام کنم اول ها نا اخه میشدم همش میگفتم من بودم میرفتم اما بعد گفتم مهم نیست دیگه توقعی ندارم واقعا فقط خودم و شوهرم همین تازه اونم سرکار عصر بیاد

سوال های مرتبط