۵ پاسخ

ببین اینجور مواقع کوتاه بیا. مردا در مقابل بچه همینطوری ضعیفن. عصبی میشن با هر مشکل بچه. داد زدن و آشوب تو خونه برا بچه بده. حالا با یه بار اتفاقی نمیوفته ولی دیگه سعی کن اون عصبیه باهاش حرف نزنی انگار نمیشنوی

عزیزم مردا اکثرا همینطورن
شوهر منم همینطوره وقتی بنیتا مریض میشه تنها کسی ک عین پروانه دورش میچرخه منم
منم وقتی میبینم شوهرم ی بارم حال بچه رو نمیپرسه عین تو رفتار میکنم ولی تهش ب دعوا ختم میشه و تنها کسی ک آسیب میبینه همین بچه هست
عزیزم مادر مادره .اگه قرار بود خواهره تو یا شوهره تو عین تو رفتار کنن تو دیگه مادر نبودی
ولش کن برات مهم نباشه سعی کن نادیده بگیری اگه میتونی

منم دقیقااینطورم بچم خدای نکرده مریض بشه شدیداعصبانی میشم حال خراب

ای بابا سخت نگیر نگیر .
اگه عادت کردید به داد زدن جلو بچه دیگه همیشه اینکارو می کنید و خیلی برا روحیه بچتون بده .
از الان یاد بگیرید منطقی حرففف بزنید .
آروم
اگه قرار بود داد زدن و قهر کردن مشکلی حل کنه اینقدر طلاق زیاد نبود .
ببین بچه مال تو و شوهرته هییییچ کس مسئولش نیست جز خودتون از هییچ کس توقع نداشته باش اصلا و ابدا اگه اینو تو ذهنت بکنی دیگه از دیگران ناراحت نمی شی.
بعدا حالا حالاها این بچه مریض می شه تب می کنه خودت باید بالا سرش بشینی تا صبح از الان با هم منطقی حرف بزنید تا همیشه کمکت باشه اینجوری لج می کنه

چقد سخت گرفتی خواهر قبول کن بچه همچیش ب پای مادره از باباش توقع نداشته باش اون میره سر کار با هزار جور ادم در روز باید سرو کله بزنه بیخیال از کسی توقع نداشته باش

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
ب حدی حالم بده
عصبی هستم
بغض داره خفم میکنه😞

صبی پناه نق نق میکرد اومدم بهش شیر بدم دیدم بدنش مث کوره داغه
بیدار شدم تبش گرفتم رو ۳۹
سریع شوهرمو بیدار کردم پاشویه اش دادم قطره استامینوفن بهش دادم
بردمش دکتر رسیدیم بیمارستان تبش اومد پایین
دکتر گفت مرتب بهش استامینوفن بده اگه دیدی تبش ادامه دار شد
بیارش گفت امکان داره بخاطری ک چند روز پیش سرماخورده جاییش عفونت کرده باشه

شوهرم مارو رسوند خونه خودش رفت سر کار
یکبار فقط زنگ زد گفت پناه چیکار میکنه بهتر شد یا نه
من و ابجیم همسایه ایم پناه تب داشت نا ارومی میکرد گفتم ببرمش خونشون چون خیلیی دختر خالشو دوست داره وقتی می بینتش اروم میشه
رفتم اونجا خواهر زاده ام دوید تو راهم و قربون صدقه پناه بهش گفتم حالش خوب نیس تب داره
رفت ب مامانش گفت ک پناه تب داره
ابجیم هم ریلکس تو گوشی بود همینجور سرش تو گوشی بود جوجو ما چطورشه بعد چند دقیقه گفت بیارش بدش من یکم بغلش کرد بعد دوباره رفت تو گوشی نمیدونم چرا ولی ناراحت شدم ب بهانه دارو برش داشتم اومدم
متاسفانه خونه خودم و مادرشوهر تو یک حیاطیم
داخل خونه بودم پناه اینقدر جیغ میزد اونم بیرون بود صداش میشنید ولی نیومد بگه بهتر شده یا نه
زنگ زدم ابجی کوچیکیم بیاد گفتم میای خونه ما نگفت چرا
گفت میرم خونه دوستم
از بس دلم گرفته بود و پناه بی تابی میکرد
گفتم شوهرم بگم بیاد خونه زنگ زدم جواب نداد
بعد ده دقیقه باز زنگ زدم گفتم زنگ نزدی چرا گفت یادم رفته
بعد یک حال و احوال سر سری کرد گفت کار دارم حتی اونم صدای نق نقای پناه رو شنید ولی حالشو نپرسید
مامان آوینای من مامان آوینای من ۱۲ ماهگی
بچه هااا من همیشه میدیدم بعضی مامانا داد زدن و قاطی کردن از دست بچه میگفتم چه مادرای بی رحمی مگه ادن بچه حالیش میشه که چکار میکنه و.... 🙂‍↕️ اما امروز خودم قاااطی کردم . روز قبل از ۷ صبح بیدار بودم شب بچه نمیخوابید تا ۵ یا ۶ صبح تو اون تایم هم شوهرم میکفت امروز خیلی خیلی خسته شده و کمک نکرد بهم ، اوینا هم تا ۵ اینا گریه میکرد و نمیخوابید منم سردرد میگرنی گرفتم و یهو از سردرد تهوع گرفتم بالا اوردم. بازم آروم بودم با بچه میگفتم بالاخره بچه کوچولو داره این چیزا رو . دیگه صبح امروز پاشدم و سریع غذای بچه رو گذاشتم و شوهرم گیر داد امروز بریم شهر مامان و باباش که ۶ ساعت راهه .هر چی گفتم نمیتونم حالیش نشد با اون خستگی وسیله های خودم و آوینا رو جمه کردم و خونه مرتب کردم .اومدم به آوینا شیر بدم نخورد اصلا از صبح لب نزد .غذا خواستم بدم جیغ و داد زد و نخورد دیگه اون موقع عصبی شدم دادمش دست باباش و بلند داد زدم که خسته شدم خسته شدمم بگیر بچه رو. دیگه کارتون ندارم 😔 الانم تو راهم که بریم شهر مامان بابای شوهرم . عذاب وجدان دارم که داد زدم .آخ ار دلم..