پریشب خدا یه فرشته کوچولوی ناز رو به جمع خانوادمون اضافه کرد
خواهر بزرگترم زایمان کرد و خدارو شکر حال خودش و دخترگلش خوبه
الان خونه خواهرمم
مادرم رفته خونه تا کاری رو انجام بده
از مهمون هاش پذیرایی کردم براش نعنا دم کردم و نبات گذاشتم رو صندلی که بخوره ولی خوابش برده و دمنوشی که درست کردم داره سرد می شه
دختر گلم تو اتاق رو تخت خواهرم خوابیده در حالی که دختر کوچولویی که دیشب پا به این خونه گذاشته کنار مادرش رو تخت دیگه خوابیده
براش غذا درست کردم و صدای قل قل قابلمه انگار داره به بدنم روح تزریق می کنه
و من نشستم رو زمین و دارم نگاشون می کنم
این اولین باره که من احساس حامی بودن تو خانواده رو دارم تجربه می کنم
سه خواهر بزرگتر همیشه برام عین مادر بودن و منِ ته تغاری رو گاهی لوس و گاهی شماتت می کردن

دارم فکر می کنم چی شد ؟ چی شد که من انقدر بزرگ شدم؟

خدا همیشه ب دلتون شادی بده ❤️❤️

خدا حفظتون کنه واسه هم خواهر داشتن واقعا قشنگه مثل یه حامی میمونه 🥹🥹قند تو دلم آب شد از خوندن این متن 😍😍🥹🥹 حیف که من ازداشتنش محرومم

چه متن روح داری خوندم به به
...کیف کردم
خدا نگهدار تون باشه ان شاالله

چقدر منی 🥲 منم سه تا ابجی بزرگتر دارم هرسه تاشون عین مادرن برام . و من تهتغاری رو خیلی لوس کردن 🫠 با خوندن متنت روح به منم تزریق شد . خدا برای هم حفظتون کنه و همیشه خونه هاتون پر از شادی باشه

قدمش مبارکه عزیزم
همیشه تنتون سلامت و کانون خانوادتون گرم باشه
خدا حافظ کوچولوهاتون باشه
زیر سایه پدر مادر بزرگ بشن

خداواسه هم حفظتون کنه♥