بعضی آدم ها چرا تبل تو خالی هستن حرف می زنن ها ولی بی فایده عمه ام رفته خونه مامانم عید دیدنی منم شانسی زنگ زدم به مامانم خواستم حالش رو بپرسم گفتش مهمون دارم عمه هات این جا هستن صداشون می آمد مامانم گفت سلام می رسونن می گن نامردی یه زنگ نمی زنی حال عمه هاتو بپرسی گفتم بده به حرفم برگشته عمه ام میگه راحت شدی دوتا رو یه جا آوردی دیگه راحتی دیگه فکر نمی کنی دغدغه بچه آوردن نداری ماشاالله بزرگ هم شدن تو دیگه ناله نداری میگه دخترم به بچه دوم حامله هست یه دخترم داره یک و نیم سالش شیر به شیر می شن فقط از دخترش ناله کرد فشار می کشه و اذیت میشه و با شکمش بچه رو می بره می شوره کم مونده زایمان کنه دخترش خیلی اذیت می‌کشه هی گفت و گفت درک حالم سخته بچه داشته باشی و باردار بشی سخته ولی هی گفت راحتی راحتی تو فکر نداری آنقدر حرس خوردم آخه تو مگه پیش منی من خودم نه ماه پدرم در آمد دوقلو بودم ۸ ماهه هم بعد زایمان الانم هم نخوابیدن چرا کسی درک حال آدم نیست همه به فکر خودشونن فقط به درد هایی که خودشون دارن رو می گن هوا این بچه ها رو نگه داشته بزرگ کرده هی خواستم بگم بزار دخترت زایمان کنه اون موقع حالش رو می پرسم دو تا بچه رو ببینم اعصابش می کشه من دوتا نوزاد یه جا بزرگ می کنم کار من سخت یا مال اون

۱۶ پاسخ

میگفتی عمه همیشه باید با کفش طرف راه بری که بتونی شرایطش رو قضاوت کنی
بعد هم میگفتی واسه من دوقلو بودن نمیتونستم کاری کنم ....ولی دختر تو میتونست پیشگیری کنه تاااا بچه اولش بزرگتر بشه

وااای دوقلو رو فقط کسی میفهمه ک دوقلو داره
من هیچوقت اینطورنبودم بخدا ازوقتی بچه دارشدم حس میکنم عمرم کوتاهه خستم هزارتا درد و مشکلات عجیب غریب گرفتم
ازاعصابمم دیگه نگممم
بخدا بعضی وقتا نمیکشم تو ذهنم تصور میکنم ک سریع میرم خودمو از پنجره پرت میکنم پایین

عزیزم خداروشکر کن بچاهات سالم هستن چشم هم بزنی بزرگ شدن گناه دارن اینقدر غر میزنی براشون تو واقعا افسرده شدی

انقدر متنفرم از این جمله که میگن باهم بزرگ میشن.یا میگن پشت همی سختتره نگه داشتنشون .
کی مارو درک میکنه؟ صدای گریه همزمان بچه هام وقتی از گریه کبود میشنو عاجز میشم از ساکت کردنشون رو کی دیده؟
وقتی الان ۳صبحه و من هنوز نخوابیدم باز ۶صبح باید بیدار بشم؟
ی موقع هایی دلم میخواد این مدل آدما رو ی دل سیر کتک بزنم تا خالی بشم

ببین میدونم حالت واقعا بد شده چون خودمم اینجور چیزارو تجربه کردم یبار بعد از مدتها با شوهرم تصمیم گرفتیم یه پیاده روی کنیم بچه هارم ببریم تو بغلمون ببین میگم بعد مدتها چون فک کنم چند ماهی میشد بیرون نرفته بودم دم خونه سوار ماشین میشدم میرفتم خونه بابام بازم همونطور برمیگشتم رفتیم بیرون همون اول راهی چنتا زن بیخیال با بچه هاشون جلومون بودن بچه دوسه ساله یکیشون داشت خودشو میکشت از گریه اینم داشت میگفتو میخندید بعد که برگشت بچهشو بگیره مارو دید گفت ملت دوتا دوتا بچه بزرگ میکنن بچه هاشونم اروم مام تو یکیش موندیم اونم اینطوریه
به حدی حالم خراب شد و بغضم گرفت که به شوهرم گفتم برگردیم چون اون شاید به نظر خودش چیز خاصی نگفت اما منی که چن ماه حتی یه بیرون رفتن ساده هم برام ارزو شده ولی اون بیخیال میاد بچشو ول میده خیابون براش سخته
اینارو گفتم که بدونی اینجور ادما دور برهممون هستن یا باید جوابشونو بدی یام سکوت کنی و بگذری
من چزی نگفتم به اون زنه ولی تو خونمون خیلی گریه کردم که درک نمیکنن فک میکنن بچه ی ماهارو فرشته های خدا پرستاری میکنه بخدا همچین چیزی نیس ما پدرمون درمیاد تا بزرگ بشن اینا تروخدا درک کنبن توقع بیجا نداشته باشین ما توانی برامون نمیمونه که مثل شما باشیم مثل شما به خودمون برسیم به خونمون برسیم به بچه هامون برسیم دم به دیقه درحال شستنیم ولی بازم کثیفه چرا؟چون بچه های دیگه یبار کثیف کنن میشه یه دست لباس بچه های ما میشه دودست این یه مثال ساده تا متوجه بشین کلا کار ما دوبرابره

امان ازین حرفای نسنجیده...
به منم ازین حرفا زیاد میزنن
منم بهشون میگم واااای ازین حرفا خیلی بدم میاد و شما جای ما نیستین

ولش کن اتفاقا من دوس دارم بقیه فک کنن من خیلی خوشحال و خوشبختم که دوقلو اوردم
ولی انصافا من به این دوقلو راضیم تا اینکه دوتا پشت سر هم بیارم

به خدا باید دوقلو بیارن تا بفهمن چی میگیم به خدا برای اولین بار امروز پسزم و زدم به مرز جنون رسونده بود دست خودم نبود کسایی که این حزفا میگن فقط تو دلم میگم ان شا الله دوقلو بیارین تا بفهمیمن چی میگیم میخواستی بگی ان شا الله دخترت دوقلو بیاره بارداری بعدیش تا بفهمیم چقد. دوقلو داشتن راحته و باهم بزرگ میشن

عزیزم بزار فکر کنه که تو از دخترش شانستری، خوشبختری بزار از حرس تو بترکن اونا الان فکر میکنن توخیلییی از دخترشون خوششانستری
بزار هیشکی چیزی از زندگیت ندونه.
فقط صدقه بده که بلا از تووبچهات دور بشه
احمق چش نداره خوشبختیتو ببینه

دقیقا هر کی منو میبینه همینو میگه، میگه ۳ تا رو باهم بزرگ میکنی راحتی... ندیدن ۹ ماه بارداری دوقلویی چه سخت بود، بعد از اونم دوتا نوزاد و یه بچه ۴ ساله هلاک شدم تا همین جا که رسیدم. حسرت یه خواب چند ساعته عمیق رو دلمه.. فقط هرکی میبینه میگه خوشحالت. دوست دارم لهشون کنم

عزیزم فقط اونی که دوقلو داشته باش میتونه درکت کنه وگرنه بقیه فقط حرف میزنن حرف زدن راحت وقتی تو اون شرایط باشی سختیشو متوجه میشی

بعضیا کلا درک و شعور ندارن زیادم هستن
بیخیال عزبزم

اووو میدونی چقدر این حرفو به من میزنن.
منم میخندم میگم آره خدا برام خوب جور کرده شخته ولی به شیرینی هاش می ارزه خداروشکر

کسی ک درک نداره و ب کسی ک دوقلو داره اینجوری میگ زیاد جدیش نگیر اعصاب خودتم خراب نکن بچه شیر میدی

به بعضی باید حرف زدن بلد نیستی حرف نزدن هم بلد نیستی آخه دوقلو داشتم مگه شوخیه یه حرفه داره میزنه دیگه من بچه ام با که اذیت می‌کنه عروس خالم دوقلو داره میگه خدا کمکش دوتا بچه هارو چطوری مدیریت می‌کنه

از ی گوش بشنو از ی گوش بده بیرون فکر نکن اصلا خودتو اذیت نکن بیخیال

سوال های مرتبط

مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱۲ ماهگی
سلام تو این سن بچه خودش چه بازی هایی می کنه؟ اسباب بازی یا وسایل می دین چطور بازی می کنه؟ من رضا از بچگی توپ بازی می کردم باهاش الان هر چی بهش میدم یک کم میزنه زمین یک کم میزنه به هم میکنه گاهی دهنش بعد میاره سر پاش هی با پاش بهش ضربه میزنه . یا ماشین میدم دستش یک کم میبره جلو و عقب بعد می ندازه کنار میره سراغ کنترل دمپایی کنترل یا تخته تو بسکتبال میزنه یک کم به زمین یک کم نگاش می کنه می کنه گاهی دهنش بعد می کشه رو زمین هلش میده انگار که ماشینه . چهار دست و پا زیاد نمیره مگر چیزی جلب توجه کنه بخواد خودش رو برسون بهش یا من تو حال باشم بیاد پیش من . بیشتر دور و بر خودم میلوله. بچه های شما میان آشپزخونه دست بزنن به وسایل . رضا تا ورودی میاد همون رو پله میزنه به سرامیک و بالا نمیاد. تو آشپزخونه هم بیارم گاهی میره سمت قابلمه و اینا بیشتر سر جاش بازی می کنه . باهاش دست دستی و اینا تمرین می کنم فقط نگاه می کنه و تکرار نه. هنوز بَبَ و اینا هم نمیگه. خیلی باهاش تمرین می کنم فقط تو گریه گاهی ما، اممممم، یا بِبِ بگه