۱۵ پاسخ

هییی منم همین مشکلو دارم ی مشت ادم زبون نفهم دورمونو دارن🙂

امان از آدمای زبون نفهم 🫤 منم همین مشکلو دارم

هی خواهر دست رو دلم نزار دلم پره

😭😭منم جدیدا این مشکلو مخصوصا بارخانواده همسرم پیدا کردم فقط منتظرن من رومو برگردونم یه چیزی بچپونن تو دهنش دختر منم الرژی غذایی داره همه چی باید با تست بهش داده شه ولی نمیفهمن

اره بابا ماهم همین مشکلات داریم یک سره باید گوش زد کنم بهشون

چقدر بی فرهنگ قاطعانه برخورد کن ی مادر سر بچه ش نباید تعارف کنه با کسی...منکه خودم اینجوری ام و دیگه همه میدونن و بدون اجازه چیزی نمیدن

دقیقا منم مثل شما هر چی ام ک میگم بابا مریض میشه ندین میگن تو تازه صاحب بچه شدی نمیدونی و فلان 🤕ینی ب قدری عصابمو خراب میکنن ک اصن من از خونم بیرون نمیرم بابت این موصوغ با دستای کثیفشون هر چیزی رو میدن ب دخترم اینم مریض میشه

من بودم جرشون میدادم بدون اجازه من حتی باباش هم چیزی ب دخترم نمیده

بیخود میکنن قاطعانه برخورد کن باهاشون
خودت نمیتونی به همسرت بگو
ادم سر بچش شوخی نداره ک
من به همسرم گفتم بهشون میگی دستاشونو بشورن بچمو بغل کنن یا خودم بگم
فردا اتفاقی بیوفته همه میگن مادری عرضه نداشتی از بچت مراقبت کنی
فدای سررررررت میخوان ناراحت بشن بشن
آدما خودشون باید حد خودشونو بدونن
من بچمو بغل خواهر زادم که ۱۱ سالشه نمیدم‌😐

من یکبار به مادرشوهرم گفتم بهش سفیده تخم مرغ نده احتمال میدم حساسیت داده بخاطر همین باشه وقتی دیدم رفت داد بهش😐یه شب دیگه هم بادم زمینی درسته گذاشته بود دهنش،دیگه چیزی نگفتم مامانم بهش گفته بود دخترم ناراحت میشه نده بهش..اقوامیم..
حساسیت زایی بادم زمینی هم هیچی،من اصلا تست نگرفته بودم ولی اخه بچه دندون نداره دوساعت بادم زمینی رو تو دهنش میچرخوند

بخدا ماهم همین مشکل و داریم برای من ک میزارن تو دهن بچه ام طفلک بچه ام میخوره بهش میگن دله و ندید بدید همشون بیشعور و نفهمن

یکی از بچه های گهواره یچشو برده مهمونی نمی‌دونم کی کرونا داشته طفلک بچه رو گرفته آنقدر اعصابم بخاطرش خورده طفل معصوم بیمارستان بستریش ریه طفلک درگیر شده

من نمی‌ذارم بچه ها حتی دست ب صورت دخترم بزنن آخه میگم بچه ها دستشون کثیفه ی وقت

خب عزیزم نزار دخترتو همیشه پیش خودت نگه دار حواست باشه کسی چیزی نده بهش

من میرم مهمونی تا جایی ک بتونم دخترمو بغل کسی نمیدم

سوال های مرتبط

مامان دوقلو ها،🐣🫀🐣 مامان دوقلو ها،🐣🫀🐣 ۱ سالگی
بعضی آدم ها چرا تبل تو خالی هستن حرف می زنن ها ولی بی فایده عمه ام رفته خونه مامانم عید دیدنی منم شانسی زنگ زدم به مامانم خواستم حالش رو بپرسم گفتش مهمون دارم عمه هات این جا هستن صداشون می آمد مامانم گفت سلام می رسونن می گن نامردی یه زنگ نمی زنی حال عمه هاتو بپرسی گفتم بده به حرفم برگشته عمه ام میگه راحت شدی دوتا رو یه جا آوردی دیگه راحتی دیگه فکر نمی کنی دغدغه بچه آوردن نداری ماشاالله بزرگ هم شدن تو دیگه ناله نداری میگه دخترم به بچه دوم حامله هست یه دخترم داره یک و نیم سالش شیر به شیر می شن فقط از دخترش ناله کرد فشار می کشه و اذیت میشه و با شکمش بچه رو می بره می شوره کم مونده زایمان کنه دخترش خیلی اذیت می‌کشه هی گفت و گفت درک حالم سخته بچه داشته باشی و باردار بشی سخته ولی هی گفت راحتی راحتی تو فکر نداری آنقدر حرس خوردم آخه تو مگه پیش منی من خودم نه ماه پدرم در آمد دوقلو بودم ۸ ماهه هم بعد زایمان الانم هم نخوابیدن چرا کسی درک حال آدم نیست همه به فکر خودشونن فقط به درد هایی که خودشون دارن رو می گن هوا این بچه ها رو نگه داشته بزرگ کرده هی خواستم بگم بزار دخترت زایمان کنه اون موقع حالش رو می پرسم دو تا بچه رو ببینم اعصابش می کشه من دوتا نوزاد یه جا بزرگ می کنم کار من سخت یا مال اون
مامان ❤️ الینا ❤️ مامان ❤️ الینا ❤️ ۱ سالگی
عزیزان دل
دیشب با شوهرم دعوامون شد البته از این دعواها خیلی پیش میاد بعد شوهرم لیوان چای را زد به دیوار لیوان نشکست ولی چای پاشید به همه خونه دخترم خواب بود به روی اونم زد
هرچی گفتم نکن بعداً پشیمان میشی می‌گفت تو منو عصبانی کردی و فلان
خلاصه نیم ساعت طول نکشید که پشیمان شد و شروع کرد به توجیه کردن کارش منم گفتم دگه باهات زندگی نمی کنم و طلاق می گیرم خیلی ترسیده بود
بعد منم خیلی گریه کردم تا ساعت سه و نیم شب همش گریه کردم هرکاری که از اول ازدواج تا الان به حقم کرده بود رو به روش کشیدم

تمام بحث مون سر این بود که اصلا خیالش نیست زن داره یا نه همش جدا می خوابد و گاهی کلا میره رو مبل می خوابد بعدش میگه خسته بودم و...
هربار که این موضوع رو یاد کنم دعوا می کنه و سرش می کوبه به دیوار لیوان می شکنه و از این کارا
در جریان نه ماه بارداری اصلاً با من همبستری نداشت بهانه میکرد که نی نی اذیت میشه.
بعدش تا چهار ماه بعد زایمان می‌گفت خودت اذیت میشی
الان میگه دخترم بیدار میشه
اگه شما جای من بودین چی کار می کردین ؟
من که کلاً افسردگی گرفتم از یک طرف بچه داری و غریبی از طرف دیگر این بی توجهی همسرم .
ناگفته‌ نماند من رابطه خیلی دوست دارم و این همش بهانه می آورد میگم برو دکتر نمیره.
منم به شدت عصبی شدم و گاهی خیلی حالم بد میشه به حدی که می خوام به خودم یا دخترم آسیب برسانم
حالا شما مشوره بدید چی کار کنم واقعا خستم همش درگیرم هیچی خوشحالم نمیکنه اخلاقم خیلی بد شده بیشتر وقتم با گریه سپری می کنم.
😭
اگه دوست داشتین کلا داستان زندگی مو بنویسم اینجا.