۵ پاسخ

۴ سانت به بالارو بستری میکنن
یا هم باید کیسه آبت پاره بشه تا بستری کنن
ورزش کن
چمباتمه بزن
حالت دسشویی بشین
باز میشه
من تازه زایمان کردم

اگردردنداری توخونه باشی بهتره من مثل شمابودم انشالله یه چندساعت دیگه دردت بیشترمیشه

برو دختر نشین ت خونه نصفه شب دردت بگیرع شوهرو میتونی مگه بیدارکنی برو اونجا کاراشو تا شوهرت بکنه توهم پیاده روی کن بسلامتی زایمان کنی

سلام عزیزم به سلامتی یکم باید ورزش کنید تا دردهاتون شروع بشه ولی در کل برید بهتر هست که چکاپ کنن شرایط بچه رو

من تجربه زایمان طبیعی ندارم
نمیتونم راهنمایی کنم.
ولی وقتی درد دارید بیمارستان باشید بهتره
بدای چکاب ضربان قلب و تنفس نی نی

سوال های مرتبط

مامان امیرعباس یاسین مامان امیرعباس یاسین ۴ سالگی
خواهراااا اومدم تجربه زایمانم بگم خیلی وقته میخواستم بگم نشد 😌
من زایمان اول طبیعی بود که بیمارستان خصوصی سینا اراک زایمان کردم درسته خیلی تمیز و خوب بود ‌ولی خیلی اذیت شدم به خاطر اذیتم دنبال سزارین کردن بودم دکترم پیدا کردم ولی دوباره پشیمون شدم ولی زایمان دومو رفتم کاشان بیمارستان خصوصی ایت الله ‌یثربی فوق العاده بود از همه لحاظ
بیست و پنج اردیبهشت درد خفیف می‌گرفتم و ولم میکردن که دستشویی لکه خون دیدم هی دردام بشتر شد زنگ زدم به همسرم چون محل کارش چهل دقیقه راه بود گفت محمد زود بیا دردام شروع شده بنده خدا رسید مامانم منو برد حموم بعد رفتم مطب دکترم شهر خودمون معاینه ام کرد دوستانت دهانه رحم باز شده بود گفت وقت داری همین الان بری بیمارستانی که میخوایی بری هیچی اومدم خونه وسایل برداشتیم زنگ زدیم به مادر شوهرم که حاضر بشه با ما بیاد بیمارستان راه افتادم به سمت کاشان منم دردام زیاد شده بود اصلا حالم داغون مادر شوهرم باهام حرف میزند که دردام فراموش کنم می‌گفت صبا میدونم تو بچه زیاد میخوایی بعد یاسین سومی دست به کار شو 🤣
مامان امیرعباس یاسین مامان امیرعباس یاسین ۴ سالگی
تجربه 2
هیچی دیگه ساعت 9شب رسیدم‌بیمارستان مدارکمو دادم ماما اونجا معاینه‌ ام کردم‌ دیگه بستریم کردن بعد اومدن آمپول فشار زدن وقتی رسیدم شام نخورده بودم ‌از وقت شام گذشته بود کارکنان بیمارستان گفت شما شام خوردی گفتم نه برام آوردن بعد دیگه دردام زیاد شد پنج‌دقیقه پنج دقیقه میومد سراغم دیگه هیچی گفتن دوست داری کی پیشت باشه مادر شوهرت یا همسرت منم با همسرم راحت بودم ‌چون همسرم خیلی کمکم کرد میبردم حموم کمرمو با آب گرم ماساژ میداد دردام کمتر میشد هیچی خواهر دیگه تا صبح نخوابیدم بیدار بود درد می‌گرفتم که پنج سانت شدم ماما یه گازی بهم داد که اسمش گاز لبخنده خیلی حالمو‌خوب میکرد از اپیدورال که پسر اولم انجام دادم خیلی بهتر بود مثل ماسک اکسیژن میزاشتم جلو دهنم که باهاش آروم میشد موقع دردام بعد دکترم بنده خدا خیلی دکتر خوبی بود شماره شو بهم داد هر موقع حالم بد شد زنگ بزنم بهش منم ساعت شش صبح دردام وحشتناک شد به شوهرم گفت محمد حالم بده خواهش میکنم به دکتر زنگ بزن بیاد منو سزارین کنه شوهرم می‌گفت صبا زشته بنده خدا خوابن منم همینجور اشک میرختم آخرش ساعت هفت صبح خودم رنگ زدم به دکتر گفتم خانوم دکتر خواهش میکنم بیا منو سزارین کن حالم بده هی بنده خدا مگفت صبا خوب داره میری جلو دیگه چیزی نمونده زایمان کنی فسقل قشنگتو بغل بگیریا قوی باش تو نصف راه رفتی باهاش حرف زدم آروم شدم🤧