تجربه 2
هیچی دیگه ساعت 9شب رسیدم‌بیمارستان مدارکمو دادم ماما اونجا معاینه‌ ام کردم‌ دیگه بستریم کردن بعد اومدن آمپول فشار زدن وقتی رسیدم شام نخورده بودم ‌از وقت شام گذشته بود کارکنان بیمارستان گفت شما شام خوردی گفتم نه برام آوردن بعد دیگه دردام زیاد شد پنج‌دقیقه پنج دقیقه میومد سراغم دیگه هیچی گفتن دوست داری کی پیشت باشه مادر شوهرت یا همسرت منم با همسرم راحت بودم ‌چون همسرم خیلی کمکم کرد میبردم حموم کمرمو با آب گرم ماساژ میداد دردام کمتر میشد هیچی خواهر دیگه تا صبح نخوابیدم بیدار بود درد می‌گرفتم که پنج سانت شدم ماما یه گازی بهم داد که اسمش گاز لبخنده خیلی حالمو‌خوب میکرد از اپیدورال که پسر اولم انجام دادم خیلی بهتر بود مثل ماسک اکسیژن میزاشتم جلو دهنم که باهاش آروم میشد موقع دردام بعد دکترم بنده خدا خیلی دکتر خوبی بود شماره شو بهم داد هر موقع حالم بد شد زنگ بزنم بهش منم ساعت شش صبح دردام وحشتناک شد به شوهرم گفت محمد حالم بده خواهش میکنم به دکتر زنگ بزن بیاد منو سزارین کنه شوهرم می‌گفت صبا زشته بنده خدا خوابن منم همینجور اشک میرختم آخرش ساعت هفت صبح خودم رنگ زدم به دکتر گفتم خانوم دکتر خواهش میکنم بیا منو سزارین کن حالم بده هی بنده خدا مگفت صبا خوب داره میری جلو دیگه چیزی نمونده زایمان کنی فسقل قشنگتو بغل بگیریا قوی باش تو نصف راه رفتی باهاش حرف زدم آروم شدم🤧

۵ پاسخ

چقد خوب گلم من سزارین شدم درسته خیلی درد کشیدم ولی حس میکنم درد طبیعی بهتره و گناهای آدم میریزه😌

خانم دکتر امینی خیلی خوبه 🤩

این گاز بهش میگن انتونکس خیلی عالیه منم گرفتم واسه دومی یعنی خداخیرشون بده واقعا عالی بود

حست اشتباه مادر شدن مادرشدنه دیگه سزارین طبیعی ندارها کلا هردویه موجود رو۹ماه توی وجود مادر میزاره حالا هرچی بایه روشی این بچه رودنیا میاره چه فرقی داره

آخی چقدر طبیعی استرس آور هست

سوال های مرتبط

مامان امیرعباس یاسین مامان امیرعباس یاسین ۴ سالگی
خواهراااا اومدم تجربه زایمانم بگم خیلی وقته میخواستم بگم نشد 😌
من زایمان اول طبیعی بود که بیمارستان خصوصی سینا اراک زایمان کردم درسته خیلی تمیز و خوب بود ‌ولی خیلی اذیت شدم به خاطر اذیتم دنبال سزارین کردن بودم دکترم پیدا کردم ولی دوباره پشیمون شدم ولی زایمان دومو رفتم کاشان بیمارستان خصوصی ایت الله ‌یثربی فوق العاده بود از همه لحاظ
بیست و پنج اردیبهشت درد خفیف می‌گرفتم و ولم میکردن که دستشویی لکه خون دیدم هی دردام بشتر شد زنگ زدم به همسرم چون محل کارش چهل دقیقه راه بود گفت محمد زود بیا دردام شروع شده بنده خدا رسید مامانم منو برد حموم بعد رفتم مطب دکترم شهر خودمون معاینه ام کرد دوستانت دهانه رحم باز شده بود گفت وقت داری همین الان بری بیمارستانی که میخوایی بری هیچی اومدم خونه وسایل برداشتیم زنگ زدیم به مادر شوهرم که حاضر بشه با ما بیاد بیمارستان راه افتادم به سمت کاشان منم دردام زیاد شده بود اصلا حالم داغون مادر شوهرم باهام حرف میزند که دردام فراموش کنم می‌گفت صبا میدونم تو بچه زیاد میخوایی بعد یاسین سومی دست به کار شو 🤣
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
مامانا یه چیزی بگم نیم ساعت پیش ماهلین تو خودش پی پی کرد رفتم شستمش کلی براش توضیح دادم که هر موقع جیش و پی پی داشتی باید به مامان بگی تا تورو ببره دستشویی بعدش شورتشو نشون دادم گفتم ببین چقدر کثیف شده چقدر بده دیگه از این به بعد بگو و اصلا تو خودت جیشو پی پی نکن مرتبم براش تکرار می کنم می پرسم میگم ماهلین اگه جیش داشت باید بره کجا اونم میگه دستشویی😀بعد قبلش از صبح بهش گفتم اگه جیشتو بگی و بری دستشویی بهت جایزه یه اسباب بازی از اون بالا بهت میده بعد دلی هی می گفت بده گفتم نه وقتی ماهلین جیش کرد میده خلاصه ده دقیقه پیش یهو ماهلین اومد گفت مامان دستشویی دارم منم بردمش سرپا میشینه کنار سنگ توالت آب ریختم به پاش بعد دلی میشینه نگاش می کنه قبلا هم بهش گفته بودم اگه کرد بهم بگو بعد نم نشسته بودم دمه در یهو گوشبم دست گرفت حواسم پرت شد ندیدمش که جیش کنه ولی دلوین یهو گفت مامان ماهلین جیش کرد😀بعد منم دیگه اعتماد کردم شستمش آوردمش بیرون دلوینم گفت حالا اسباب بازی بده منم اعتماد کردم دادم یعنی بچه واقعا جیش کرده 🤦🏻‍♀️مت به دلی اعتماد کنم 🤭🤔بچه ی دروغگویی نیست اصلا کاش دیده بودم سرم تو گوشی بود🤭
مامان گیسو تو دلی🤰🏼✨ مامان گیسو تو دلی🤰🏼✨ هفته هجدهم بارداری
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
واقعا مادرایی که بچه های آرومی دارن باید سجده ی شکر بکنند من هر چقدر ماهلینم آروم و مظلومه همون قدرم دلوین به شدت لجباز حرف گوش نکن و جیغ جیغو و گریه و نق نق کنه وحشتناک یهنی یه چیزی میگم یه چیزی می شنوید تازگی ها بیرون خونه و تو خونه هم نداره
عصریه برا اینکه بشینه پای تمرین هاش گفتم انجام بده و بعدش با هم نقاشی می کنیم اومدم یه کم بشینم استراحت کنم به خدا کمردرد دارم گفت مامان نقاشی بیار گفتم باشه یه کمی صبر کن هی نق نق که باید بیای هرچی گفتم یه کمی صبر کن قبول نکرد آخر با همون وضعم بلند شدم رفتم براش بیارم یهو شروع کرد جیغ داد و گریه گفتم چته چرا اینجوری می کمی خوب دارم‌میارم دیگه اعصابمو خورد کرد یکی زدم دره کونش گفتم حالا که صبر نداری جیغ و داد می کنی اصلا برات نمیارم خلاصه شوهرم اومد افتاد به جونم تا خوردم منو زد همه ی مداد رنگی هارو پخش زمین کرد این بچه آخرش منو و شوهرمو به جون هم انداخت تازگی ها گیر هم میده به گوشی من مرتیکه ی پفیوز آشغال اصلا هیچی از من نمیبینه از گرد راه نی رسه میگه تو همش سرت تو گوشیته بابا به خدا صبح تا حالا به کار بودم بهش گفتمم گوه خوریش به تو نیومده منم آدمم انسانم خوب یه کمم تو به این بچه ها برسم از صبح تا شب با منن ان تو بمیری برامن خیلی بهتره تا وقتی بود و نبودت یکیه 😭😭😭من چه گناهی کردم آخه نه از بچه شانس آوردم نه از شوهر به خدا نصف کمرمم گرفته از حرص و جوش نمی تونم از چام تکون بخورم