۸ پاسخ

منم اوایل اینجوری بودم تا خود صبح ک بقیه خواب بودن نمیخوابیدم و نگاش میکردم.انقدر اون لحظات برام قشنگ بود ک حد نداشت
بنظرم تا میتونی نگاش کن.یمدت بعد انقدر بزرگ میشه دلت بزای اون روزاش تنگ میشه
دختر من دوماه و نیمشه ولی بعضی اوقات ذلم برای وقتایی ک خیلی خیلی کوچولو بود تنگ میشه🥹🥹🥹🥹

مادر بودن همینه منم اوایل هی پا میشدم نگاه میکردم ببینم نفس میکشه یا نه بعد از یه مدت کمتر شد ولی الانم که الانه پسرم ۳ سالشه شبا همش میرم بهش سر میزنم نگاش میکنم ببینم حالش خوبه دوباره میام سر جام همسرم هم با اینکه خوابش سنگینه اما رو صدای پسرم حساسه جیکش در بیاد زودتر از من بالا سرشه نوزاد که جای خود داره

منم اوایل ایجوری بودم

اوایل ادم نگرانه

من که وقتی خوابه میخوابم،ولی هی نگاهم میکنم

شیرشو بده اروغشو بگیر یک طرفه بزار پتوشو زیر دستاش بنداز وقتی ک خوابید راحت بگیر بخواب دیگه نگرانی نداره اینجوری خودت کم انرژی میشی.بسپار بخدا یک دعا هم بزار روسرش

نیازی نیست عزیزم انقد حساسیت درسته نگرانی ولی انرژیتو هدر نده اون خوابیدع راحت توام بخواب هر دوساعت بیدار شو شیرشو بده

اوایلش هنوز شارژی بعد اینقد خسته میشی ک شیفت بندی هم جواب نمیده تا بچه میخابه زودی شما هم میخابید

سوال های مرتبط