تجربه زایمان طبیعی *مختصر و مفید
همینطور که در جریانید من برای زایمانم خیلی استرس داشتم. دیروز رفتم پیش دکترم گفتم معاینه تحریکیم کن بعد ازون کیسه ابم سوراخ شد و من دردام شروع شد و هر ۴دقیقه که شد رسیدم بیمارستان. معاینه کردن گفتن سه سانتی به گریه شدم گفتم من طاقت درد ندارم اسپاینالم کنین گفتن دکتر بیهوشی نیست. هفت و نیم شب بستری شدم و اول ان اس تی گرفتن خوب بود خیلی زود پیشرفت میکردم در عرض یک ساعت شدم فول. برام ماسک بی دردی هم آوردن که اصلا از دردام کم نمیکردـ و دردای اخرم ول نمیکرد و یکسره بود ولی قربونت برم خداجون که باعث شدی همه این دردا رو تحمل کنم. بین دردا نفس عمیق میکشیدم و این خودش کلی کمکم کرد. اصلا نفهمیدم کی فول شدم. فول که شدم دردام رفت و فقط حس فشار داشتم ماما گفت بچت پایینه یه زور بزنی تو دستمه و من همونجوری یه زور محکم زدم و دخترم مثل ماهی لیز خورد تو دستش. مرحله زور زدن برای من یک دقیقه بودـ دیگه انگار دنیا ارزش بمن دادن. تموم شد کل دردام یادم رفت. حتما بین درداتون نفس عمیق بکشید و کمرتون ماساژ بدین خیلی کمک میکنه. اینم از تجربه من. مثل من استرس نداشته باشید که خدا خودش توانای عالم است و قدرت این زایمان رو به زنان میده و اینکه بعدش با یه هدیه خوشکل میایید خونه به دنیایی ارزش داره. برای همتون دعا کردم اونا که بچه ندارن دامنشون سبز بشه و اونا که باردارن به خوبی و خوشی زایمان کنن انشالله ❤❤❤

۱۲ پاسخ

مبارکه منم فردا وقت زایمانه سزارین کای استرس دارم 🤦‍♀️

عزیزم پیش کدوم دکتر رفتی معاینه تحریکی انجام داد واست؟

خوش قدم باشه انشاالله... بخیه هم خوردید گلم

نه من که برای دومی استرس اصلا نداشتم منم رفتم بیمارستان ۴سانت بودم تا زایمان کنم ۱ساعت خورده شد گفتم بهت که استرس نگیر هی میگفتی میمیری 😪😪😁ازدست تو

من خیلی استرس دارم چون زایمانم طبیعی چکار کنم 😥

مبارک باشه به سلامتی🥰
یه جوری قشنگ تعریف کردی که آدم دوست داره همین الآن بره زایمان طبیعی کنه
ولی من متاسفانه سزارین اجباری هستم، ۲ دوتا بچه قبلیم هم خیلی اذیت شدم
ای کاش میشد منم طبیعی زایمان کنم

خوش بخالت عزیزم دعا کنین چهارشنبه منم قرارع برم بستری بشم زایمان راحتی داشته باشم خیلی میترسم

عزیزم خداروشکر که بسلامتی و راحت زایمان کردی مبارکت باشه قدمش خیر باشه ان شاالله براتون.
تموم دردا و استرس ها تموم شد و خیالتم راحت شد عزیزم

چقد خوب‌‌.. مبارکه

مبارک باشه عزیزم قدمش خیر باشه براتون.مرسی که تجربتو به اشتراک گذاشتی

عزیزممممم 🥺

قدمش خیر و پربرکت
چند هفته بودین؟ من میخام زودتر دیگه زایمان کنم نمیدونم چیکار کنم زودتر دنیا بیاد فق رابطه رو میدونم و دوش گرفتن و اسکات زدن

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲🥳
خلاصه از ساعت یک ظهر ان اس تی و کارای مربوطه رو انجام دادن و سرم فشار رو از خیلی کم شروع کردن ، تا ساعت سه درد خاصی نداشتم انقباض و خیلی کم گرفتگی ، کم کم زیاد می کردن که اذیت نشم ، تو این بین ورزش می کردم تو اتاق یکم دردام بیشتر شد شبیه درد پریود ولی قابل تحمل بود برام نفس عمیق میکشیدم و رد می کردم ، بعد بهم گفتن بشین رو نوپ درد اومد بالا پایین شو ول کرد قر بده رو توپ ، حدود یک ساعت رو توپ بود و دردام بیشتر شد ولی همچنان با ماساژ که همسرم می داد و نفسای عمیق رد می کردم ، معاینه شدم ۵ سانت بودم ، وان رو آماده کردن و دراز کشیدم تو وان به همسرم گفتن آب گرم و بگیر رو شکمش و کمرش ، یکم که گذشت دردام شدت گرفت و کم کم صدام در اومد ولی بازم سعی می کردم با نفس کشیدن کنترل کنم ، ( اینم بگم که من می‌خواستم اپیدورال بگیرم ولی دکترم گفت چون زایمان اولی تا ۷سانت تحمل کن ) برای خودت و بچه بهتره و من تحمل کردم (درد. زایمان آخرا سخت هست ولی یکسره نیست نترسید اون بین تایم ریلکس کردن دارید) من مرتب خرما و مایعات می‌خوردم که ضعف نکنم،هفت سانت که شدم برام بی حسی رو زدن و کم کم پاهام گرم و شد تمام دردا رفت بعد بی حسی در عرض یه ربع دقیقه از هفت سانت کامل فول شدم ( در حال که دکترم می گفت یه ساعت تا فول شدن داشتی) در واقع بهم کمک کرد بی حسی که زود فول شم ،
مامان 💙👶🏻 مامان 💙👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه ـزایمان #پارت ـاول
(کارایی که توی تاپیک قبلی گفتم رو حتما در نظر بگیرین بچه ها)
سلام به مامانای خوشگل، من نه روزه زایمان طبیعی کردم ، دومین بارداری و زایمانم بود. روز قبلش زیر دوش اب گرم ورزش داشتم و روز پنجشنبه هم رفتم بازار جدا از ورزش روزانه که کردم نزدیک به یه ساعت و نیم پیاده روی کردم. اومدم خونه ساعت ده و نیم دردام شروع شد ولی نامنظم عین درد پریودی بود ، فاصله بین دردا رو توی دفترچه یادداشت میکردم
و سعی میکردم بین دردام یه حرکت برم حداقل یا راه برم و زمان دردا نفس عمیق میکشیدم و محکم فوت میکردم بیرون.
تا اینکه ساعت دو شب تقریبا داشت میشد هر نه دقیقه یه بار و سه بار تکرار شد اینجا بود که شروع کردم با تایمر گوشی زمان دردا رو گرفتن شده بود ۲۵-۳۲ ثانیه . زنگ زدم ماما همراهم خانم محمود آبادی گفتن برم بیمارستان هم معاینه بشم هم ان اس تی بگیرم. خلاصه دیدم دو سانتم ولی انقباض هام پنج دقیقه یه باره و طوریه که تا فردا زایمان میکنم. خیلی بهم رسیدن بخش خلوت بود هم مشاوره مامایی شدم هم دوباره ان اس تی گرفتن ،فرستادنم خونه گفتن یکم بخواب تا انرژی داشته باشم برای زایمان و گفتن چیزای پر انرژی بخورم ، حقیقتش من تا رسیدم خونه دیدم پنج و ربعه ، به گفته ماما همراهم کیسه آب گرم گذاشتم ،قرص استامینوفن خوردم دردام برام کم شدن یکم تونستم بین دردام بخوابم، ارامش داشتم یکم تا شیش و نیم دردام شدت پیدا کرد و حس فشار توی لگن بیشتر از قبل شده بود. ساعت هفت رفتم بیمارستان معاینه شدم ماماهمراهم بهم گفت ۴ سانتی ولی اینقدر دهانه رحمت نرمه که الان یه کاری میکنم بشی هفت سانت با معاینه من شدم هفت سانت و سریع بستری کردن و بردن اتاق زایمان.
مامان ایلماه مامان ایلماه روزهای ابتدایی تولد
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۱ ماهگی
مامان 🧿تو دلیه من🧿 مامان 🧿تو دلیه من🧿 ۶ ماهگی
ساعت ۱ شب بستری شدم و گفتن دکترت گفته ۵ صبح امپول فشار بزنیم
اینقدر خواهش کردم که نه تروخدا تا ۵ صبح من دیوونه میشم همین الان شروع کنید
با کلی خواهش امپول فشار رو زدن تو سرم اما سرعتش خیلی کم بود دردام بعد نیم ساعت شروع شد و هر ۲۰ دقیقه میگرفت
ساعت ۵ شدتشو بیشتر کردن و دردام شد هر ۲ دقیقه خیلی دردام زیاد بود
ماما بهم گفت بی دردی چی میزنی من از هر چیزی که گیجم کنه بدم میاد
و گفتم نمیخوام بی دردی

ولی دردا وحشتناک شده بود و داشتم میمردم
میتونم بگم نسبت به زایمان اولم این دفه شدت دردا خیلی بیشتر بود
من چون شکمم پاندولی بود هر دفه میخواستن معاینه کنن شکممو به سمت بالا فشار میدادن که با سومین معاینه کیسه ابم ترکید

ساعت شده بود ۷ صبح دهانه رحمم ۷ سانت
دیگه واقعا داشتم میمردم که تماس گرفتن دکترم بیاد

یه چیزی که باعث شد زایمانم روندش زود پیش بره تکنیک تنفس بود
خیلی خوبه حتما انجامش بدید
هر دفه درد میاد سراغتون با تمام قدرت نفس عمیق بکشید
این کار باعث میشه سر بچه سریع بیاد پایین
نفس عمیق و محکم بکشید و به محض ول کردن درد بدنتونو ریلکس کنید و شل بگیرید

خیلی واسم سخت بود این کار
من با خودم خرما برده بودم اخرا که شده بودم ۷ فینگر
بدنم میلرزید خیلی ترسناک بود برا خودم اما ماما میگفت طبیعیه کارتو بکن
خرما میخوردم بهتر میشدم
خلاصه که ساعت ۸ و ۳۰ پسرمو دادن بغلم
ایشالا همه به وقت و دل خوش زایمان کنن
مامان حنانه مامان حنانه ۷ ماهگی
سلام منم خدا رو شکر دیروز زایمان کردم اومدم تجربه زایمانم رو بگم من توی ۴۰ هفته و ۳ روز زایمان کردم و اینکه هر کاری میکردم که زایمان کنم نمی‌شد همون روز واسه ان اس تی رفتم بیمارستان بهشون گفتم که بستریم کنن اما گفتن که ۴ روز دیگه وقت داری برو واسه ۴ روز دیگه معاینه که شدم ۲ نیم باز بودم اما دوست نداشتم معاینه بشم ی ماما اومد گفت ی معاینه معمولی هست اما انگار دروغ گفت معاینه تحریکی انجام داد و از همون لحظه دردم شروع شد اما خیلی کم و قابل تشخیص نبود بعد کم کم بیشتر میشد تا رسید ب ساعت ۲ نیم شب که دردام شدید شد هر سه دقیقه یکبار می‌گرفت کم کم زمانش کم میشد البته بگم همون شب رابطه هم داشتم وقتی که هر ۳ دقیقه یکبار شد رفتم بیمارستان معاینه شدم گفتن همون دو سانتی برو خونه رفتم خونه تا دردم شد هر ۱۰ سانیه یک بار بعد رفتم بیمارستان دم در زایشگاه نشستم نتونستم سر پا وایسم ماما ها میگفتن این از دروغ می‌کنه تا بستریش کنیم ببریدش خونه بعد ی ماما دیگه گفت بزار هی معاینه اش کنیم شاید راست بگه اومد معاینه کرد گفت وای این کله بچه س ببریدش اتاق زایمان بعد خود ب خود کیسه ابم پاره شد بعد از ۵ دقیقه دخترم ب دنیا اومد که بهترین حس دنیا رو داشتم بعد از تولدش انگار از جهنم وارد بهشت شدم کل دردی که کشیدم ۲ ساعت بود موقع زور زدن زیاد درد نداشتم واقعا قابل تحمل بود زور زدن ولی قبل از اینکه کیسه ابم پاره شه دردش سخت بود ولی باز خیلی زود تموم شد بعد از اون واقعا انگار اصلا زایمان نکردم اما بخیه ها هم اذیت میکردن اما با شیاف اوکی بود خلاصه طبیعی واقعا زایمان خوبیه ببخشید اگه طولانی شد
مامان جوجه مامان جوجه ۱ ماهگی
رفتم بیرون و به همسرم گفتن قراره بستری بشم و اونم کلی تعجب کرده بود که الان وقتش نیس هنوز دو هفته مونده ...رضایت نامه  برا بیحسی گرفتن وخداحافظی کردیم و من با کلی استرس رفتم تو اتاق یه نفر دیگه هم بستری بود و میگفتن از روز قبل اونجاس و هنوز زایمان نکرده ...منم ترسم بیشتر شد ولی هنوز دردام قابل تحمل بود
   دستگاهی که برا نوار قلب بود و وصل کردن ساعت نزدیکای چهار بود منم داشت دردام زیاد میشد دوباره معاینه شدم که کیسه ابم پاره شد و دردام بعد از
اون خیلی شدید غیر قابل تحمل شد  اپیدورال خواستم گفتن باید صبر کنی نیم ساعت دیگه زنگ میزنم به دکترت و اگه تایید داد برات میزنیم
ساعت پنج اپیدورالو زدن و اصلا دردی حس نکردم دردامم خیلی کم شد فقط پایین شکمم حالت گرفتگی و انقباضو حس میکردم  مامایی ک اونجا بود میگفت انقباضات خیلی زیاده و حتما یه چیزی خوردی که انقدر زیادن ولی من هیچی نخورده بودم ... یکساعت بعد معاینه شدم که گفتن دهانه رحم کاملا بازه و تا یساعت دیگه زایمان میکنی منم امادگی هرچیزیو داشتم جز این 🤐
  خود ماما هم انگار فهمید خیلی تعجب کردم و گفت خداروشکر کن سریع پیش رفتی من الان سر بچه رو کامل دست زدم  دستشم کنار سرش بوده 🥲
گفت تو انقباض هات زور بزن و خودشم شکممو فشار میداد ...
تا ساعت هفت همینجوری ادامه داشت وبعد بردنم تو اتاق زایمان
دردام داشت برمیگشت که دوباره برام بیحسیو زدن  میگفتن زور زدنت کافی نیس و کلی شکممو فشار دادن که باز حالت تهوع برگشت و بالا اوردم دکترم میگف بالا اوردنت بیشتر کمک کرد تا زور زدنت 😅😑 بعد یک ربع هم بچم به دنیا اومد 🥲
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان حافظ مامان حافظ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی

از هفته سی و چهار شکسته بسته ورزش هارو انجام میدادم و این دو هفته اخر تقریبا روز در میون ورزشا رو میکردم
هر روزم یا شربت خاکشیر میخوردم یا دمنوش تخم شوید
دو روز بود لکه بینیم شروع شده بود
دیگه شب اخر هم رابطه داشتم هم شیاف گل مغربی گذاشتم که نصفه شب ساعت سه و نیم کیسه ابم پاره شد و بعدش دردام شروع شد تقریبا هر پنج شیش دقیقه انقباض داشتم
رفتم بیمارستان چهار و نیم صبح با سه سانت بستری شدم و تا ساعت هفت رسیدم به پنج سانت
دردام خیلی داشت شدید میشد که ماما اومد گفت اگه اپیدورال میخای بزنم الان موقعشه
گفتم وریدی نمیشه بزنین گفت خیلی تاثیر نداره اپیدوراله که هشتاد درصد دردو کم میکنه
اول گفتم نه ولی دیدم دیگه تحمل اون دردای اخرو ندارم گفتم اپیدورال بزنن
دکتر بیهوشی اومد به کمرم زد و دردام شد در حد دردای اولیه
دیگه ماما بهم توپ داد و حدود نیم ساعت با توپ ورزش کردم و دردام هم دوباره شدید شد
اومد معاینه کرد و گفت هشت سانتی یکم دیگه فول میشی
یکم دیگه با توپ ورزش کردم و فول شدم و البته دردای اخرش واقعا شدید بود یه دوز دیگه بهم بی دردی زد و رفتم اتاق عمل ساعت نه و نیمم پسرم با دو سه تا زور شدید خداروشکر به دنیا اومد😍🥰

هم دکترم هم ماما خیلی راضی بودن و میگفتم خیلی خوب بود زایمانت
امیدوارم همه مامانا بچه هاشون به سلامت و راحت بدنیا بیان
مامان امیرسام❤️دلارام مامان امیرسام❤️دلارام روزهای ابتدایی تولد
زایمان اولم سه سال پیش پارت سوم
ولی بزنید تو گوگل ورزش زایمان طبیعی یا ورزش لگن میاره. ملا ورزش ها با پا بودن یکی همین اسکات یکی پای چپم و می‌کشیدم حالا بزنید گوگل انواع ورزش ها رو میاره
بعد تند تند مامانم خرما و بادام میداد می‌خوردم.
خرما ام خیلی‌ خوبه میگن زایمان و راحت می‌کنه دیگه خلاصه با تمام ورزش ها ساعت ۱۲ شب معاینه شدم هشت سانت بودم کیسه آب و پاره کردن و ماما اومد آموزش می‌داد که چجوری زور بزنم. تو این قسمت که ورزش میکردم و به حرف های ماما گوش میکردم تو کمرم یه درد خیلی خیلی بد گرفت خس میکردم استخون پایین کمرم خورد داره میشه مامانم و صدا زدم و گفتم فقط فشار بده گفت داری فول میشی اصلا نگران نباش تا یه چند ساعت دیگه پسرت بغلته. میدونست اینجوری بگه من خیلی ذوق میکنم و آروم میشم 😂
اینم بگم جای که حس میکنید دارید کم میارید فقط نفس عمیق بکشید با نفس عمیق کشیدن دردا رو مهار کنید
من نفس عمیق می‌کشیدم و به پسرم فکر میکردم دردام ملایم تر شده بود
مامانم اومد زوری از رو تخت بلندم کرد که راه برم یه ربع راه رفتم دیگه دیدم یه فشار خیلی خیلی بد رومه درد نبود فشار به پشت و جلو بود و دست خودم نبود وایساده جیغ کشیدن ماما اومد گفت فول شدی سریع بخواب رو تخت
دیگه رفتم رو تخت و مامانم و بیرون کردن
زور. زدنن بگم وقتی که انقباض داری باید زور بزنی زور هم بندازی تو مقعد اصلا به واژن نباید زور بزنی چون پاره میشی
زورت تو گلو نباشه
نفس عمیق می‌کشی یه زور خیلی قوی میزنی
من اولش زور های نصفه نصفه میزدم انگار نمی‌تونستم بعد گفت محکم و یه پشت باید زور بزنی و تاکید داشت تو واژن وزور نزنن دیگه ساعت ۳ نصف شب پسرم دنیا اومد 😍