آره والا میذارم پیششون
وقتی دلسوز بچم باشن
بعدشم مگه میخوای چند ساعت بذاری که نگران غذایی
فوقش دوسه ساعته دیگه
قدر این موقعیت رو بدون و استفاده کن
من از خدامه یه آدم مطمئن دور و برم بود میذاشتم میرفتم خرید
باشگاه
من مادرشوهرم مسئولیت قبول نمیکنه اگه هم بخاد دخترم یه ساعت میشه گریه میکنه منو میخاد من خودمم دوس ندارم زیاد بمونه اونجا بیشتر بخاطر غذا ک چی میخوره مخصوصا اگه مریض باشه یا اگه حساسیت داشته باشه اون نمیدونه ک دیروز هم رفت پیشش افتاد گونه اش کبوده شوهرم اعصابش خورد شد منتظر بود من داد بیداد کنم گفتم بچس تا بزرگ شه هزار دفعه میوفته ما فقط باید مراقب باشیم در عوض یه هفته پیش مامانم باشه دوس داره میمونه اونجا غذایی هم مامانم از من حساس تره جایی بخام برم مامانم هست
والا من که به خانواده شوهرم نمیتونم اعتماد کنم چون ممکنه هرچی بخوان بهش بدن مثلا مادرشوهرم گیر میده میگه این بچه دلش چایی دیده میخواد یا سریع رو غذا بهش اب میده پسر منم الرژی داره به بادوم و یه سری خوراکی ها کلا قلقش فقط دست خودمه مثلا بهونه های خوابش نحوه تعویضش لباس پوشیدنش نمیتونم بدمش دست کسی چوننمیتونند مثل من بهش برسن بعد مهمتر از همه پسرم بعد یه مدت که بازی میکنه یهو دلش بهونه منو میگیره الان خیلی کوچیکن اضطراب جدایی دارن من که دلم نمیاد
آره دقیقا عین من،بنظرم هیچ کس نمیتونه مثل مادر از بچه مراقبت کنه
من شهر غریب تنهام پسرم خیلی اذیت میکنه شیطونه تک نوه هم هست مادرشوهرم خیلی دوسش داره و باهاش بازی میکنه
گاهی اوقات میره پیشش من یکم استراحت میکنم و بکارام میرسم
قبلا پیشش نمیموند الان میمونه
بنظرم خیلی حساس نباش اینجوری اذیت میشی مادر هرچی بیخیال تر بچه بهتر
به آرامش خودت فک کن منم همینجوری بودم خیلی رو خودم کار کردم واقعا خسته شده بودم
خانواده شوهرمن اینطورین ولی من کار داشته باشم پیش مامانم بزارم راحت ترم تا اینا
من شاغلم تا ۲ ظهر پسرم با مادرشوهرم میمونه مادر شوهر منم میگ بچه میل داشته باشه خودش میاد میخوره نباید ناز کشید ولی خیلی بهش میرسه و دوسش داره خیالم راحته
اگه خودت میدونی غذامیخوره یامیدن بهش بده نگه دارن واگه مثل دخترمن بایدباهمین که هشت سالشه بایدخودم بیوفتم دنبالش لقمه بذارم دهنش نده نگه دارن چون من میدادم نگه میداشتن هیچی نمیدان بخوره
هر چی هم برسن ب بچهباز یه جاهایی کوتاهی میکنن و حواسشون پرت میشه یا انگشتشون میکنن تو دهن بچه یا لب بچه روبوس میکنن یا با دست نشسته غذا میزارن دهن بچه و .... اینارو من دیدم و اصلا راضی نیستم بچمو پیششون بزارم
مثلا بلند سو شیر بده صبحانشم بده برو باشگاه سه چهارساعت بعدش بیاد تو اونموقع بعش شیر بدن فقط باز ب ناهارش بیا خودت بده بهش
وای دختر از خدات باشه بزارش باخیال راحت برو به کارات برس اوناهم بالاخره پدر بزرگ مادربزرگشن عین بچه ی خودشونه مطمئن باش به دخترت خیلی خوش میگذره به نظر من مهم تر از غذای جسمی اون روحیه ای هست که کنار اونا میگیره چون مدام با نوه بازی میکنن نازش میکنن ازاد میزارن نمیگن نکن بشین
من جات بودم هرروز میبردمش میزاشتم😂
خانواده شوهر من از خداشون دخترمو بذارم پیششون ولی خودم دلم نمیاد کوچولوعه شیر میخوره
شوهرمم میگ فقط خودت تربیت کن بچه رو اینطور دو شخصیتی میشه بعدا ازت حساب نمیبره
خانواده شوهرمن خیلی بچمو میخان و ازخداشونه من بچمو بفرستم خونشون . و خداییاز خودم بیشتر بهش رسیدگی میکنن . منم موقعی که کار داشته باشم میفرستمش اونجا
من تا سه سال خودم میخوام تربیتش کنم
بعد اون میخوام برم سرکار
نمیدونم تا اون موقع چی بشه و کجا بزارمش
اگر بدونم ازش خوب مراقبت میکنند حتما میزارمش واسه غذا خوردن عب نداره خواسته باشه میخوره دیه
نمیدونم اگ مهربون و خوبن باتو و بچت بزار پیششون
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.