از صبح چقدر گریه کردم تو رو خدا نگین چرا انقد حساسی خب بچمه بیضه هاش نیومده پایین باید عمل شه بیاد پایین من طاقت ندارم بیهوشش کنن میمیرم کاش میومد خودش پایین دلم گرفته .من سر این بچه هیلی کشیدم ولی بازم شکر ولی من از اون مامان کم طاقتام میمیرم اون لحظه ک بخان ببرنش برا عمل😭😭😭😭😭😭😭😭😭

من یه شب تو بیمارستان بودم تو اون بخش تو اون روز ۴۵ تا نوزادو عمل کرده بودن

واقعا حق داری عزیزم...خیلی سخته...ولی بنظرم هرچه زودتر برو...ک بیشتر ازین استرس نکشی

مادر بودن خیلی سخته قبول دارم ادم حاضر هر دردی رو‌خودش بکشه بچه اش اخ نگه ولی عزیزم چاره ای نیس بخاطر سلامتی خودشه انشاا...اگه قرار باشه عمل بشه خیلی راحت بگذره براش همین دعا از دستم بر میاد

الهی که بسلامتی انجام بشه گلم توکل بخدا کن مادر بودن سخت ترین قسمت زندگیه💔

درکت میکنم🥺 بچه ی منم حفره داره تو قلبش قوی باش ،و انرژی مثبت بده امیدوارم همه ی بچه ها سالم و تندرست باشن حق این کوچولوهای معصوم این دردسرا نیست

چیزی نیست که نگران نباش
برادر زادم امروز میخواد عمل کنه

تو هم تا بچه شروع به غریبی نکرده عملش کن .

عزیزم منم پسرم بیضه چپش کامل تو شکم بود بطوری که بردیم تو چهارماهگی سونو پیش دکتر مریم ریاحی و گفتند محاله پایین بیاد و باید حتما جراحی بشه سه ماه شب تا صبح گریه کردم فقط برای اون لحظه که از بغلم میدم بره برای اتاق عمل .ولی خدارو شکر پیش دکتر حیدرعلی مرادی عملش کردم پایان هفت ماهگیش. دکتر گفت پنج صبح بهش شیر بده و بعد ساعت ۶ و نیم کلینیک باشید ماهم همین کار رو کردیم. ساعت۸نوبتش شد خودم بردم دم اتاق عمل دادمش دست دکترش و یهو خیالم راحت شد ... چون بچه مم غریبی نکرد باهاش و راحت رفت بغلش ... اونجا هم باهاش شوخی میکردن .یکساعت بعد آوردنش ساعت ۱۳ هم خونه بودم .کلا ۲۴ ساعت سخت بود .اونم چون باید شربت استامینوفن میدادم و تلخ بود به سختی میخورد .بعد ۲۴ ساعت هم درد نداشت دیگه استا ندادم .اصلا هم چیز سخت و وحشتناکی نیود

مگه بیهوشی میخوان چکار کنن به بعدش فکر کنم که ایشالا سالم و سلامت بغلش میگیری
صبور باش گلم سخته مادری میدونم ولی باید قوی باشی تا بتونی بزرگش کنی

انشلاه خودش میاد پایین
خدا بزرگه توکل کن به خودش
ان که من‌میدانم شیشه را در بغل سنگ نگهه میدارد

عزیزدلم مهم سلامتی بچه هست اگر قرعر با بیهوشی بیضه هاش بیاد پایین چرا شما باید اینقدر اذیت بشی
من پسر اولم رو خیلی کوچیک بود مجبور شدیم لوزه دوم و سومش رو عمل کنیم خیلی اذیت شدیم ولی به نفع پسرم بود چون هر موقع سرما میخورد تا مرز خفگی میرفت

عزیزم خیلی سخته حق داری توکل کن بخدا .

نمیشه صبر کنن خودش بیاد

بگم گریه نکن الکی گفتم من سر زردی پسرم هرچی خون میگرفتن من گریه این گریه

خدابرات صبر بده عزیزم