پارت ۷❤️❤️❤️❤️👶🏻
از اونجا ک کلا عجله داشتم برای بچه دار شدن رفتم خونه تا آمپول پروژسترون بگیرم و بزنم و زودتر داروها رو استفاده کنم،رفتم تو داروخونه و خانومه گفت حامله نیستی،گفتم نه جانم،کاش بعد هفت سال چشم انتظاری بودم
بهم آمپول پروژسترون دوتا داد، و کنارش یه بی بی چک هم داد گفت اول بی بی بزن بعد آمپول رو
باخنده ازش گرفتم و حساب کردم اومدم بیرون
رسیدیم خونه
فرداش بی بی چک زدم و منفی بود وحسی هم نداشتم ب منفی بودنش چون مطمئن بودم
عصرش هم شوهرم دوتاامپولای پروژسترون رو برام زد
بعد یه هفته ک پریود نشدم،و دیگه نگران شده بودم،مامانم گفت بیا بریم پیش عطاری بهت دارو بده
دیگه ب هر چیزی چنگ میزدم برای بچه دار شدن
با مامانم رفتم عطاری،خانومه کلی علف داد ک دم کنم بخورم تا پریود بشم،شیافت هم داد
دستم کشید روی شکمم گفت رحمت پیچ خورده ب این سادگی باردار نمیشی حتی اگه ای وی اف کنی نمیمونه برات
این حرفو دیگه کجای دلم میذاشتم اخه
اومدم خونه و شروع کردم ب خوردن داروهای عطاری و گذاشتن شیافت ها

۶ پاسخ

سلام عزیزم دوست دارم ادامه‌ی داستان رو بخونم و بدونم ایشالله که دومی رو هم زودی باردار بشی
ولی تند تند بنویس😁😁😁

دختر داستانتو رمان کن بفروش، درآمدزایی کن باهاش

خب ادامه لطفا

درخواستم پره درخواست بدید داستانتون رو ادامه اش رو بخونم

دمت گرم 👌

🫰👍👍

سوال های مرتبط