۹ پاسخ

منم مث شما.با این تفاوت که درد کشیدم اما ۴سانت بیشتر نشدم و سز شدم🥲

عزیززززم منم باورم نمیشه مثل شما زایمان کردم با امدول فشار

منم بچه اولم آمپول فشار زدم خیلی سخت بوو

من از یازدهو نیم صبح بیستو سوم که درد کشیدم تا چعارو ده دیقه عصر روز بیستو چهارم درد کشیدم دختر

آره گفتی منم با آمپول فشار بستری شدم یک سانت بودم از ساعت ۱۰صبح درد کشیدم تا ۸شب مرگو به چشم دیدم ولی خیلی زود فراموش کردم

کدوم بیمارستان بودی عزیزم؟

سخته طبیعی؟

چرا بستری شدین اگه درد نداشتین؟

عزیزم بدون درد سه سانت بودین؟

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۵ ماهگی
خانوما از زایمان طبیعی واسه شما بگم من از دوروز قبل از زایمانم دردام شروع شده بود درحالیکه دکترم میگفت تو حالا حالا موقع زایمانت نیست دردام مثل پریود بودن بود یعنی یکم درد میگرفت تا اینکه بعداز ۳ روز به ۵ دقیقه ۵ دقیقه یکبار درد میگرفت رفتم بیمارستان گفت ۱ سانت باز شدی و گفت باید بستری بشی منم به گفته ی کلاسهای زایمان طبیعی که میگفتن زود بستری نشین و تا درداتون تند نشده نمیخواد بستری بشین ساعت ۱۲ شب اومدم خونه و خوابیدم تو خواب یه لحظه درحد ۵ ثانیه یه دردشدید گرفتم و کیسه ابم پاره شد ساعت ۳ نصف شب بود سریع رفتم بیمارستان و سرم فشار بهم زدن خییلی درد کشیدم تا اینکه ۲ سانت شدم و از شدت درد میگفتم اپیدورال میخوام گفتن مال بالای ۴ سانت هستش اما داشتم قشنگ میمردم تا اینکه ۳ سانت شدم از بس حالم بد شد اومدن وصل کردم به من ۱۰ تا سرم فشار زدن و قشنگ مرگ را پیش چشمم دیدم و اخر باز نشدم همون ۳ سانت بودم درحالیکه قبلش دکترم میگفت تو لگنت عالیه واسه طبیعی ولی بیستر از ۳ سانت باز نشدم و تا فردای روز بعد ۱۲ ظهر درد میکشیدم اخرش رو خون افتادم و بردن منا برای سزارین
مامان لیام مامان لیام ۲ ماهگی
مامان آوین 👣 مامان آوین 👣 ۹ ماهگی
مامان دنیز مامان دنیز ۳ ماهگی
سلام مامانا میخام از تجربه زایمانم براتون بگم تا الان وقت نداشتم
رفتم خونه مادر شوهرم چن شب اونجا بودم شب آخری ک اونجا بودم خیلی خیلی درد داشتم میدونستم درد زایمانمه واس همین تا صبح فقط درد می‌کشیدم از ساعت شیش صبح ب بد دردام خیلی شدید شد منتظر بودم کیسه ابم پاره بشه برم بیمارستان نزدیک ساعت ۱۰بود کیست ابم پاره شد صری رفتم بیمارستان ۳سانت بودم تا وقتی پرونده تشکیل دادم شدم ۴سانت سری بستریم کردن خیلی درد داشتم فقط گریه میکردم بد آمدن بالا سرم بد ی دستگاه آوردن باهاش نفص میکشیدم با هر نفصی ک می‌کشیدم گیج میشدم یهو امدن معاینه کردن دیدن شدم۸صانت همه ریختن رو سرم پامو گرفتن دستامو گرفتن یکی شکمم رو فشار میداد دفع اول سر بچه آمد بیرون نتونستن بیارنش بیرون دوباره برگشت داخل صبرانه قلبش قط شد ی ثانیه و منی ک همچنان داشتم میمردم از نگرانی هم درد می‌کشیدم دوباره ی زوری زدم دیدم صدا گریش آمد کل دردامو فراموش کردم همون لحظه گذاشتنش رو سینم بوصش کردم و برداشتن بردنش ساعت ۱۲ظهر زایمان کردم تا ساعت دو بخیه می‌خوردم بخاطر بخیه عاش خیلی درد کشیدم حتی از زایمانم بد تر بود ساعت دو تمام شدم و بچه رو آوردن شیر بدم و مادرشوهررمو گفتن بیاد بالاصرم و بدش فرستادن بخش منو شبش بستری بودم ظهر روز بد با رضایت خودم آمدم خونه اینم بمونه یادگاری از دنیز خانم «۱۴۰۳/۸/۲۷»
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۵ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون