۸ پاسخ

من از الان اتمام حجت کردم طفلی همسرم میگفت هرطور تو راحتی شما دوتا باید تو آرامش باشین
گفتم من مامانم کمکیمه و کنارمه
نمیخوام کس دیگه باشه
اونروزم ک از بیمارستان میام بیان دیدن نوه اشون اما مثل مهمون من طبیعتا چون سزارین شدم حال و حوصله ندارم😁

آخ گفتی منم دقیقا سر بچه اولم همینجور بودم .ن کدباهم زندگی میکنیم اونا بالا هستن ما پایین دیگ تا صدا گریه بچه میشد می‌آمد .تازه هنوزم همون‌جوری انقد حرص آدم میگیرع آنگار اون مادر بچمع و من دلسوزش نیستم .مثلن امشب بچم دستش خورد اندازه ی خراش ساده با چاقو برید داشتم من گوشت تکه میکردم بچمم اومد .4سالو نیمشع .دیگ قبل اینک بخایم گوشت تکه کنیم این بچم رفت گف برمادرشوهرم ک مخام من با مامانم گوشت تکه کنم .وقتی ک دست بچمو بردیدع بود چند ساعتی بعد رفتیم خونشون دیگ بچم رفت گف ک دستم برید مادرشوعرم میگ من از همون موقع ک بچه گف مخام گوشت تکه کنم استرس داشتم ک خدانکنه دستشو ببره .گفتم خب منک کنارش بودم هواسم بود دیگ یک خراش ساده هس.

وای بعد زاییدن چ سختی هایی هست خداب داد من برسه ک تجربه ای ندارم البته اطرافیانم تاحالا اذیتم نکردن حالا بچه ب دعوامون نندازه

بندازشون بيرون🤨

وا ینی چی بچه ۹ماه تو شکم مادرش بوده الان فقط مادرشو می‌شناسه با بوی تن و بغل مادرش با صدای قلب مادرش آروم میشه به همسرت بگو‌ صحبت کنه باهاشون

انگار ک من آدم نیستم یا اصن دلم برا بچم نمیسوزع .یا مثلن جایی ک می‌خوایم بریم هی میگ ب پسرم ک جلو نشینی هواست ب خودت باشه .میگم منک هستم مادرشم هواداراشم

دفعه بعدی خواستی شیر بدی بلندش کرد بگو خودت شیرش بده.
من واسه شیرخشک کمکی مادرشوهرم میگفت بچه مهرو محبت مادری رو حس نمیکنه شوهرم گفت اگه میتونین کمکش شیرش بدین تا بچه سیر بشه دیگه حرفی نزدن هرکاری میخوای بکن اجازه هم نده کسی توی فرزندداریت دخالت کنه

فک کنم این مشکلو همه ماها داشته باشیم مجبوریم تا ده روز تحمل کنیم🫠🫠

سوال های مرتبط