۱۲ پاسخ

حالا منم دیروز رفتم رانندگی تمرین کنم با دختر خالم گفتم بچه رو یکساعت باباش نگه داره خاور برادر شوهرم بارآورده آخه بنایی داریم بعد شوهرم پسرمو میزاره داخل خاور و خودش و دوتا داداشاش گونی های پر از طبقه بالا میاوردن خالی میکردن تو خاور من از سرکوچه اومدم حدس میزدم بچه تو خاور باشه چون عاشقشه بعد اومدم نزدیک دیدم نیست داد زدم ایلیا کجاست شوهرم گفت محسن ایلیا کجاست سه تایی در ماشین باز کردن دیدیم رفته پایین صندلی داره پدال هارو فشار میده دست و پاشم سیاه شده بود دلم کباب شد گرسنه اش هم بود تا منو دید خودش لوس میکردمیگفت نم نم حالا قشنگ حرف میزنه ها الکی اونجور میگفت بردمش مغازه خوراکی خریدم برای کارگرهای با مسئولیت هم آبمیوه و کیک خریدم دادم بهشون گفتم شانس آوردید سکته نکردم😄 من یادم نبود دخترم کلاس زبان داره بعد از مدرسه وگرنه به مرد جماعت سخته بچه سپردن،فقط ی ذوق کردم چون حموم رفته بود اومدم دیدم کافشن و جوراب پاش کرده بعد بردتش😆

اتفاقا در همین مورد چندوقت پیش یه تاپیک زدم اگه حوصله داشتی برو پایین تر بخون😂
تازه من نیم ساعت رفتم حموم و برگشتم ، بیرون نرفته بودم😭😂

اخی😂

مامان علیسان جان.میگم شما ارزشیابی آغازین شمااز کجا دانلود کردی واسه داخل پرونده ام میخوام،

ولی من همسرم شدیدتر از خودم حساسه

مم راضیم باباش نگه داره همینجوری هم باشه اشکال نداره . اونقد از نوزادی نگه نداشته که بچه نمیمونه باهاش

ماشالله چه بچه ی سازگاری دارین... دختر من تا دسشوییم برم میاد باهام🥴 بعد وقتی میخوابه باید کل خونه که هیچ کل کوچه رو سکوت مطلق کنم براش🤦‍♀️ بر ای خوابیدنم تا یکساعت باید یا رو پام باشه یا سینه دهنش باشه😐 انقد عادتاش سخته که دهنم سرویش شده

منم میخواستم برم دخترمو از مدرسه بیارم،شوهرم گفت بذار نیلا بمونه خونه بروبیا،من هستم بهش عکس وفیلم نشون میدم،تاوقتی بودم داشت همین کارو میکرد،رفتم اومدم دیدم بچه داره گریه میکنه،دروباز کردم رفتم دیدم شوهرم خوابه عین خیالش نیس،تازه بچه از رو کابینت ظرف پوست میوه رو کشیده بود ریخت زمین هیچ چاقو داخلش بود افتاده بود زمین🤷گفتم همینجوری مراقبشی ،مثل اینکه بچه مراقبت بود،میگه تازه داره گریه میکنه،دلم کباب شد برا بچه م نمیدونم چقد گریه کرد

وای من به جات چقدرحرص خوردم

همسر من خیلی بیشتر از خودم حساسه🤦‍♀️

😂😂🤣🤣🤣

ولی بابای بچه ی من حتی از من آگاه تره 😅

سوال های مرتبط