مثلا با دل خوش رفتم مهمونی دلم باز شه اینقد گفتن چرا شیر نداری چرا یچه ات شیر نمیخوره چرا شیرخشک میدی چرا لاغر شده فلان کس کلی شیر داشت...
اینقد گفتن اعصابم خورده با گریه برگشتم ...
جای دیگه ای ام ندارم برم تو شهر غریب
منی ام ک شیرخشک میدم واقعا مادر بدی نیستم همه تلاشمو کردم ولی دیگه نمیخوره......

اصلا حرف کسی برات اهمیت نداشته باشه عزیزم
ت مادراون بچه ای هرکاری ک خودت صلاح بدونی خوبه انجام میدی
ب کسی مربوط نیست

ای بابا ول کن همه برا حرف مفت زدن فقط آمادن منم شیرخودمو به بچه ام میدم ریزه هست وزن خیلی نگرفته اوایل هم بهش شیرخشک میدادم اما دیگه خودش نخورد همه هم بلانسبتت گوه خوری زیادمیکردن که نمیدونم شیرت قوت نداره اینجوره فلانه انقد زر میزدن امامن بهشون گوش ندادم اصلا به حرفاشون گوش نده عزیزم خودتو ناراحت نکن اینا فقط برا زر زدن زرنگن

به حرف هیچکس توجه نکن
اطرافیان بلانسبتت که میخونی گوه خوری عادتشونه

بگو من مادرشم دلم خواسته شیرخشک بدم عجبا😑😑😑

ازته دلم میگم خدا لعنتشون کنه

شیرندادن و دادن شیرخشک چیزی از مادربودنمون کم نمیکنه

مادرشوهرم هی می‌گفت اون یکی عروس یعنی جاریم خوب شیرداشت منم گفتم نه دیگه خوب نبوده پس چرا بچش همش مریضه آخه

به منم گفتن بیخیال باش من پسرم ۱۸روز بیمارستان بود من تازه روز ۱۵تونستم بغلش کنم انقد تخقیرم کردن پسرم یه عمل بزرگ شده بود من نه غذا نه خواب نه حال و حوصله نه اعصاب پراسترس و نگرانی بودم همش کارم گریه بود چجوری شیرمیدادم ازکجا نیاوردم بعد بچم ازاول بهش شیشه دادن نگرفت سینمو منم شیرنداشتم چیکارمیکردم

ی بار میگفتی ب شما چه تمام

کلن واسه همه چی حرف دارن
منم شیر خودمو میدم میگن بچت کم وزنه شیرتو میخوره شیرتورو میخوره بالا میاره شیرت خوب نیس هر روزم گریس با این حرفا