سوال های مرتبط

مامان قلب های من💙💗 مامان قلب های من💙💗 روزهای ابتدایی تولد
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پارت 39
نغمه...
چیه مگه نمی‌بینی دارم لباسم می‌کنم برای چی میای تو اتاق....
مگه من نامحرمم ناسلامتی شوهرتم...
واقعا شوهرمی اون وقت میشه بپرسم کجا وقت می‌گذرونی....
فرزین داشت قدم به قدم بهم نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد.....
دوباره انگار بدنم به لرز افتاد....
یاد اون روز لعنتی افتادم....
فرزین لطفاً به من نزدیک نشو....
انقدر بهم نزدیک شده بود که تنش چسبیده بود به تنم....
لب‌هاشو تا نزدیکی لب‌هام آورد...
نغمه من تا الان دختری به زیبایی تو ندیدم....
دختری که این همه در حین سادگی بدون آرایش این همه به دل بشینه این همه زیبا باشه....
جوری تپش قلب داشتم که فرزینم متوجه شده بود....
تا خواستم حرف بزنم لباشو چسبوند به لب هام....
درسته که قد بلند بودم اما پیش فرزین ریزه میزه به حساب میومدم....
هرچی تقلا کردم که ازش جدا بشم نشد که نشد....
انقدر بهش احساس داشتم انقدر بهش علاقه داشتم که شاید ظاهراً داشتم قاومت می‌کردم اما باطنا دوست داشتم...‌
دیگه انگار ازش خجالت نمی‌کشیدم....
توی ذهنم هزاران سوال بود ازش بپرسم....
دوست داشتم نذارم بهم نزدیک بشم....
اما انگار نمی‌تونستم چیزی بگم....