صبح زیبای جمعتون بخیر مامان جونیا در چه حالین خوابین بیدارن
بنده ۸ بلند شدم امروز با اینکه نمیتونستم ولی به زور پاشدم شب ساعت ۱۲ونیم بود امدیم از تبریز رفتم حیاط رو جارو کردم بعد به شوهرم صبحونه دادم رفت الان اومدم خونه بچه ها خوابن میخوام بیدارشون کنم بریم صبحونه بخوریم بعدش کارتی خونه رو انجام بدم ناهار بزارم پدر شوهرم میاد حاضر باشه بعد ماشینی میاد لباس میفروشه ببینم چی داره بخرم برا خودمو بچه ها
بعدشم برم خونه مامانی خواهرم میاد
میگم مامانا دخترمن وقتی میریم جاهای شلوغ مثلا این هفته که دوتا عروسی بود یا دیشب که رفته بودیم تبریز خونه خواهر شوهرم که زایمان کرده بود اصلا با بچه ها بازی نمیکنه همش الکی بهونه میاره گریه میکنه اعصاب منم خورد میشه که چرا گریه میکنه هرچی هم میخواد میدم بهش ولی بازم همون کار هارو انجام میده منم دیروز نتونستم خودم رو کنترل کنم دوبار زدمش الانم به شدت ناراحتم چیکار کنم اخه تو جاهای شلوغ رفتنی گریه نکنه تازه دیشبم بچه جاری خواهرم رو زد اونم برگشت منو زد جوریکه الان کتفم درد میکنه
لطفا راهنماییم کنید اون سه باریم که عروسی رفتیم هر سه بارش فقط بهونه های الکی میگرفت

تصویر
۴ پاسخ

عزیزم ناراحت نشی دلسوزانه میگم
خب همه وقتی بچه هاشون آرومن شادن و‌مامان مهربون و آروم
باید وقتی کوچولوت گریه میکنه بهانه میگیره و....صبور ومهربون باشی
کارگاه های روانشناسی کنترل خشم و ....شرکت کنید

خسته نباشی عزيزم مامان پرانرژی منم قبلا مثل تو حیاط وجارومیکردم سرصبحی خیلی حال خوبی داره 😍😍😍ولی خب الان بچه ها نمیذارن امیدوارم یروزی بتونم ببینمت😘

کی تو رو زد😐

عزیزم با بارداریت چطوری؟ لکه بینی داشتی خوب شد ؟

سوال های مرتبط

مامان ابتین مامان ابتین ۴ سالگی
سلام نوزاد من شب ششم تولدش توی بیمارستان بخش زردی بستری بودیم ولی نمیدونم چرا از ساعت فک کنم یک واینا بود تا ساعت پنج صبح هی گریه کرد و بیقرار بود تا یه ذره خوابش میبرد و میزاشتمم تو دستگاه بازم بیدار میشد و گریه میکرد با خودم میگم نکنه کسی بهش اسیب زده من متوجه نشدم 😣 اخه تو اینترنت نوشته یکی از نشانه های ضربه به سر گریه های طولانیه نوزاده .... روز قبلش یکی از هم اتاقی ها خواست دست بچم بزنه و من با لحن تند گفتم نکن دست نزن ولی بعدش معذرت خواهی کردم ولی میگم شاید لج کرده همش میترسم نکنه بعدش اسیبی به بچم زده، همش میگم کاش بخش زردی دوربین داشت تا ببینم کسی به بچم اسیب نزده یه خانم دیگه هم بود همش میگفت من میخا رو مبل بخابم و من گفتم من کمرم درد میکنه و جای منه چون خودشم مبل کناری رو داشت حالا شک کردم شایدم اون بوده به بچم اسیب رسونده ....اخه بچم روز قبلش بش۳۰ سیسی شیر خشک نان دادم بالا اورد و اخرشبم همونطور که گفتم گریه کرد ،فقط اون شب تا صب گریه کرد بعدش هرشب میخابه و عصرا فقط گریه میکنه
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
چند روز بچه ها هی می گفتن بریم پارک پارک پارک گفتم‌بتشه صبر کنبد جمعه می برمتون چون روزای دیگه نمی تونستم دیشبم مهمون بودیم تا امشب به شوهرم گفتم پا شو ببریمشون پارک نزدیک خونه مامان اینا اونجا پارکش عالیه کلی وسیله بازی داره گفت باشه رفتیم دنبال مامانم رفتیم پارک ما سه تایی نشستیم بچه هارو فرستادیم بازی کنند ده دقیقه اولش بیشتر بازی نکردن 😑🙁بعدش رفتن نشستن رو سرسره ها پایین نمیومدن بچه ها پشت سرشون منتظر موندا بودن پدر و مادرشونم کنارشون هرچی من و شوهرم داد می زدیم که بیاین پاین این دوتا فقط نشسته بودن بچه هارو نگاه می کردن تا با زور آوردمشون پایین دلوین که باحیغ آوردمش گفتم فکر کردی پارک رو خریدی اینجا هم زور میگی به مردم 😑خلاصه دوباره رفتن بالا یه دختر گنده نره خر اوند که قشنگ ۲۰ و خورده ای سالش بود برعکس خوابیده بود رو سرسره لنگش تو هوا بعد ماهلین اومد بیاد پایین نزدیک بود پاش بخوره تو صورت ماهلین 😑مامانم پا شد رفت به دختره گفت خواهشا بلند شید از اینجا نزدیک بود کفشت بخوره تو صورت بچه این چه وضعشه 😑خلاصه گفت پارک واسه همه اس گفتیم بله نه واسه تو اینح ری اومدی لم دادی رو سرسره خلاصه همون شد همون این دوتا دیگه اصلا نرفتن بازی کنند خورد تو ذوقشون هرچی گفتیم برید بازی کنید دیگه اومدن چسبیدن به من باز نق و غر و دعوا🥴گفتم خدا وکیلی من اینجا آسایش ندارم یه دودقیقه باز بازی کرد دلوین بعد اومد گفت من شام می خوام گشنمه هیجی یکساعت نشده پا شدیم رفتیم شام بگیریم 😑😑گفتم به من نیومده یک ساعت بیام بیرون مغزم تو آرامش باشه یا باید از دست مردم کاراشون حرص بخوریم یا از دست این دوتا یک هفته بود هی می گفتن بریم پارک آخرشم ده دقیقه بیشتر نشد اومدن چسبیدن به من 😑