۴ پاسخ

خواهر من شش ساله بود اوایل بقدری شوق داشتم از پنج صبح بیدار میشد که بره مهد بعدا دیدیم دیگه مثل قبل نیست ، یه بار داشت با عروسکاش بازی میکرد دیدم همه رو چیده جلوش به یکی داد میزنه « زود باش بشین » به یکی میگه با عصبانیت « چرا فلان کارو کردی » خلاصه که متوجه شدیم مربیشون بد برخورد میکنه و اینم همونارو سجر عروسکاش پیاده میکنه

واقعا دوستداری خودتو بزور ببرن جایی که دوستتداری بری بچه رو بزور ببری .جستجوی علت باش یا خوب نزار یه مدت بره

۱۴۸۰ مشاوره رایگان تماس بگیر راهنمایی ات کنن
اما من خودم محاله بزارم پسرم گریه کنه وبیام خونه

یا دعواش کردن با اذیتش کردن
یه بلایی سرش اومده زده شده برو با مربی اش دعوا کن بگو چیکارش کردید این بچه ترسیده نمیاد تهدید کن بگو ازتون شکایت میکنم

سوال های مرتبط

مامان *دوتا نازنازی* مامان *دوتا نازنازی* ۴ سالگی
سلام بچهامیگم دختر خواهرشوهرم دقیقا بادخترم همسنه بعدخیلیییی شیطونه هرموقع میان خونمون یکی از اسباب بازیای گرون دخترمو یا میشکنه یا برمیداره میبره خونشونو دخترم کلی گریه میکنه و دعوا میشه مامانشم اصلا به روی خودش نمیاره الکی فقط یه بار میگه اجازه بگیر اول بعدبیار یا خودشو به بیخیالی میزنه حالافردا باز میخوان بیان شوهرمم گفت اسباب بازی گروناش رو جمع کن الان داشتم جمع میکردم دخترمم رفته بود پیش باباش بخوابه یه دفعه دیدم اومد تواتاق گفت چکارمیکنی منم گفتم اسباب بازی شکستنیاتوجمع میکنم که دیگه دخترعمت میاد باهم دعواتون نشه شروووع کرد گریه که جمع نکن اصلا من نمیخوام بیان خونمون من میرم قایم میشم درو قفل میکنم از اینجور حرفا کلی باهاش حرف زدم گفتم مامان فردا میان باایناکه خراب نمیشه بازی میکنید ایناروهم که خراب میشه من جمع میکنم بعددوباره میذارم سرجاشون گفت نهههه فلان حالا خیلی ناراحتم از طرفی واقعا نمیخواستم اینجوری باشه که بچم اسباب بازیاشو قایم کنه یا نخواد مثلا بیان خونمون اما مجبورم میترسم باز برداره ببره یابشکنه به نظرتون چکارکنم