چقدر گاهی دلم میگیره بخاطر طعنه های پدرشوهرم تحقیرکردنای شوهرم کم گذاشتن برای بچه ام من جاریم ک پسرش بدنیا اومد مادرشوهرپدرشوهرم صفرتاصدکاراشو میکردن هرروز یعنی اونجا بودن برادرشوهرم اینا گاهی هم ک ک خونشون بودن شبا گاهی شوهر من ک مجرد اون زمان بوده با مادرشوهرم میرفتن می‌خوابیدن اونجا ک این دوتا بخوابن حالا نوبت به پسر من نمیان باشه نیان وظیفشون نیست ولی اینقدرم غرنزنه بعد بهمم میگن بهش نگیا من شوهرم برای پسربرادرش خیلی اسباب‌بازی میخره ولی برادرشوهرم چی بشه برای مناسبتی یه دست لباس برای پسرم بخره بعد به پدرشوهرم ک بگی میگه اینقدر تومجردی شوهر تو ازداداشش کنده اینا هیچی نیست ک دلم خیلی میگیره یعنی چقدر راسته ک میگن تو همه خونه ایی یه سوگلی هست

ول کن بابا هرچی دورتر باشی ازشون ارامشت بیشتره

برا ماهم همینه
دختر برادرشوهرمو میپرستن
دختر منو نگاه نمیکنن
همسرم عکسای دخترمو میفرسته برا مادرش
مادرش عکسای قدیمی دختر جاریمو میزاره پروفایلش
عکس برا زمانیکه همسن دخترم بوده
ب همه میخاد بفهمونه اونو بیشتر دوس داره
حتی اسم دخترمم درست نمیگه
از قصد اشتباه میگه😣

انگار برا ماها کاری کردن
ن والا.
براپسرشون کاری نکردن
برا نوه هم کاری نکردن
من رفتم مشهد یه اش پشت پایی هم برا این نوشون هم نپختن
یع اش دندونی هم نپختن
کلا یه میلیون دادن پسرم وقتی دنیا امد

کلا همینن من علاوه بر اینکه لصلا. تو بارداری زایمانم برام کاری نکردن برا از اول زندگینم تا همین الان ک ده سال شده قدم برنداشتن

ببین وضعت از من ک بدتر نیست
من بچه اولم بود حامله بودم جاریم بچه سومش
بعد دنیا اومدنشون اون یکی از اقوامش فوت کرد بچرو داد اینا دست خانواده خواهرشوهرم ، اونام ی مدت نگه داشتن هی بچه رو میبردن میاوردن تا اینا عادت کردن
حالا بچه یکسال بیشتره شده بچه خواهرشوهرم ، مادرشوهرم ب من میگفت نمیتونم نگه دارم چند دقیقه
اونوقت بچه جاریمو یک هفته نگه داشت چون خواهرشوهرم نبود
حتی جاریم ففط میومد سر میزد میرفت فک کن
الانم کلا اونو ب همه معرفی میکنن همه جا میبرن رفت و امدشون با جاریم عالی شده
اونوقت من ک باهاشون ی ساختمونم ن میرم ن بچمو میدم بهشون هیچی ام نمیخوام
کلا خانواده شوهر همینن