۲ پاسخ

عه منم ختم بارداری دادن بخاطر ای دور بچه کم بود از شیش صبح دارو میدادن ک دردم بیاد نمی اومد تا ساعت ۱۲ ک ی چیزی حالت سوند به سروم وصل کردن فرستادن داخلی رحم قرص زیر زبونی هم دادن دیک ساعتا یک دردام شروع شد خیلی هم بی تاب نبودم یعنی با نفس عمیق کشیدن اروم بودم تا ساعتا سه نیم ک اومد گفت هشت ساعت باز شدی ولی چون اب دور بچه خشک شده بود لیز نبود من بچه بیاد پایین دیک هر چی زور زدم بچه پایین نمی اومد باز باز هم بودم قلبش افت کرد ساعت ساعتا ۴بردنم سز اونجام چون در عین درد اب دادن بهم بیهوش نکردن بی حس کردن اه همه چیو میدیدم حالم بد شد خواب اور زدن اه خیلی تجربه بدی بود فقط زایمان طبیعی رو ترجیع میدم

بسلامتی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان لیانا مامان لیانا ۷ ماهگی
۱۰ ب خاطر حال بدی ک داشتم اسهال و استفراغ داشتم بچه تکون نمی‌خورد رفتم بیمارستان گفتن قلبش خیلی ضعیفه معاینه کردن گفتن برو خونه فردا بیا
فرداش از صبح دل درد گرفتم هعی می‌گرفت ول می‌کرد تا افطار،ک دیگه رفتم بیمارستان ولی بستری نمیکردن نوار قلب از بچه گرفتن گفتن خیلی تکون میخوره نوشابه بخور راه برو و بیا تا دوباره نوار قلب بگیریم و ۱ سانت باز شدی
رفتم پله و راه رفتم و دوباره رفتم معاینه ک کرد گفت کیسه آبت پاره شده الان باید بستری شی ۲ سانت ولی باز شدی. ساعت ۱۰ شب بستری کردن تا ساعت ۱۱ گفت تازه ۳سانت باز شدی و امپول فشار زدن ک دردام تا ۱۲ خیلی بیشتر شد
۱۲ و ربع ک شد ۵ سانت باز بودم ولی بچه داشت بدنیا میومد و گفتن فولی من اصلا جیغ نمیزدم و سعی کردم بیشتر زور بزنم تموم توانم گذاشتم واس زور زدن
ک ۱۲ونیم بچه داشن فشار میورد دکتر گفت دیگ زور نزن ولی نتونستم و بچه بدنیا اومد ولی چون زور اضافه زدم و دهانه رحم ۵ سانت فقط باز بود پاره شد و بخیه زدن
مامانی گلی ک میخاید زایمان کنید سعی کنید جیغ نزنید ک دیگ‌توانی واسه زور زدن نداشته باشید
مامان فاطی مامان فاطی روزهای ابتدایی تولد
خب اومدم از زایمانم واستون بگم ۳۷هفته سه روز رفتم دکتر واسم سونو نوشت سونو گرفتم دور آبش ۲۸بود سرکلاژم بودم نامه داد برم بیمارستان نخ باز کنن گفت باید زایمان کنی خطرناکه همون شب رفتم بیمارستان نخ باز کردن انقباض داشتم معاینه کردن گفتن بسته ست مرخصم کردن رفتم خونه فرداش که دکترم نبود یه روز درمیون هست مطبش هیچی دیگه شبش گفتم دیگه فردا میرم بادکتر حرف بزنم که سز کنه چون خودشم تاکید داشت که باید زودتر زایمان کنی همون شبش بعد چند ماه رابطه داشتم رفتم دوش آب گرم گرفتم تحریک سینه انجام دادم یکم درد داشتم صبح ساعت شش بیدار شدم درد داشتم بچه هارو راهی مدرسه کردم دردام زیادشدن فاصله شونم خیلی کم بود تا دوازده صبر کردم بچه ها بیان بعد برم تواین تایم کلی راه رفتم پله اینا بعد رفتم بیمارستان تا بیمارستان یک ساعت هم راه هست زیر راه خیلی بیشتر شد قابل تحمل نبود رسیدم مدارکامو دادم نامه دکتر روهم که دیدن سریع معاینه کردن گفتن شش هفت سانتی سریع بردن اتاق زایمان توی یه اتاق که فقط خودم بودم معاینه کردن گفتن شش سانتی رفتن بیرون درهم بسته شد من موندم و دردام خیلی ترسیدم بچه بدنیا بیاد. گیر کنه هرچی صدا زدم کسی نیومد بعد چند دقیقه اومد گفتم دردام زیاده بچه داره میاد معاینه کرد گفت نه خیلی بالاست باید سونو بشی انگار به پاست دستگاه آوردن یه دکتری اومد معاینه م کرد از بالا شکمم فشار میداد گفت نه سفالیکه یه چیزی آورد کیسه ابو پاره کرد کل اتاق پر شد از آب رفتن بیرون دوباره تنها شدم صدازدم نشنیدن ماما اومد بهش گفتم هر کاری بگی من انجام میدم فقط کمکم کن زودتر زایمان کنم بهم آمپول فشار زدیکی به باسن یکی داخل سرم دردام بیشتر شد معاینه کرد گفت هنوز بالاست
مامان سورنا 🐣🦋 مامان سورنا 🐣🦋 ۷ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
من از ۳۵ هفته ماما همراه گرفته بودم و شروع کردم ب ورزش
۳۷ هفته رفتم معاینه گفت هنوز باز نشدی دوباره اومدم ورزشارو بیشتر کردم و ۳۹ هفته باز رفتم پیشش بازم گفت هنوز باز نشدی😢 و معاینه تحریکی انجام داد برام و گفت چهل هفته بیا زایشگاه شاید بستری کنن شایدم نه برا ۴۱ یک هفته بستری شی
همه کارایی ک برای باز شدن دهانه رحم خوب بود انجام دادم رفتم دوباره معاینه شدم گفت یسانتی و دوباره معاینه تحریکی 🥴🥴🥴
خلاصه ک هیچ دردی نداشتم تا روز ۳۹ هفته و ۶ روز ک رفتم زایشگاه ماما همراهمم اونجا بود ...الکی گفتم حرکات بچم کمتر شده و درد پریودی و اینا دارم ماما اومد معاینم کرد و ضربان قلب بچمو گرفت و گفت بزار تا دکتر بیاد. دکتر ک اومد دوباره ی معاینه انجام داد گفت فقط یسانت بازی و سر بچه نیومده تو لگن بعد سونوگرافی هامو نگاه کرد دید وزن بچم یکم بالاست و دست ب شکمم میزد با تعجب نگاه میکرد و ی سونو وزن برام نوشت گفت برو انجام بده بیا بعد دیگه ماما همراهم گفت تا دکتر سونو بیاد توپ بهم داد گفت بشین ورزش کن ببینم سر بچه نمیاد تو لگن منم ورزش کردم و خیلی گذشت دوباره معاینه کرد گفت دوباره همون یسانتی
رفتم سونو انجام دادم وزن بچه ۴۲۰۰ بود🥲🥲 ماما نگاه کرد گفت خیلی بالاست برو ب دکتر نشون بدع اول رفتم پیش ماما همراهم ب اون گفتم و نشون دادم گفت وزنش بالاست و سرش نیومده تو لگن من میتونم الان امپول فشار برات بزنم و کلی تا شب ورزش کنیم تا حالا ببینیم باز میشی یا نه چون وزنش بالاعه ممکنه شونش در بره گیر کنه وسط دردات مدفوع کنه و ...... دوباره سزارین میشی خودت اذیت میشی و کرنه برا من ک کاری ندارع برو سزارین دیگه درد طبیعی رو نکش گفتم باشه بعد دیگه خودش با دکترا هماهنگ کرد

ادامه دارد....
مامان دو فرشته مامان دو فرشته ۵ ماهگی
معاینه کرد گفت ۵ سانت باز شدی برو نیم ساعت راه برو بیا بعدش بستری میشی منم رفتم خونه پیش دخترم چون گریه میکرد بعد دوباره از بیمارستان زنگ زدن گفتن بیا منم دوباره رفتم معاینه کرد آن اس تی گرفت بعدش بهش گفتم احساس مدفوع کردن دارم گفت سریع ببرینش بستریش کنید تقریبا ساعت ۳ و ۲۰ دقیقه بستریم کردن تا بستریم کردن کیسه ابو پاره کردن بعدش برام توپ اوردن منم قشنگ رو توپ رفتم ورزش کردم که این کار خیلی کمکم کرد بعد دیگه دوباره اومد معاینه گفت ۸ سانت باز شدی منم با هر دردی که میمود قشنگ زور میزدم که یهو حس کردم بچه داره درمیاد دکتر هم بهم گفت برو تو اون اتاق زایمان بزور راه رفتم تو اون اتاق و ساعت ۴ و ۲۰ زایمان کردم فقط زور میزدم دکتر اصلا کمکم نکرد خیلیم درد کشیدم فقط جیغ میزدم حین زایمانم بچه که دراومد به خودم گفتم راحت شدم ولی اینطور نبود جفت هنوز مونده بود به دکتر گفتم زور بزنم جفتم بیاد بیرون گفت نه خودش از بند ناف داشت کم کم جفتو میکشید بیرون که متاسفانه جفت داخل رحم تیکه تیکه شد اون موقع بود که دوباره صدای جیغم درمیومد چون دکتر دستشو کامل گذاشت داخل واژنم تا تیکه های جفتو بکشونه خیلی دردناک بود این کارو چند بار تکرار کرد ینی این بدترین قسمت زایمانم بود
ولی خدارو شکر همه چی بخیر گذشت و الان نشستم تو خونه بچمم سالم بغلمه 🩷🌹 امیدوارم تجربم براتون مفید باشه
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 4
خب اینو بگم که از همون اول که معاینه شدم متوجه شدیم که دهانه رحمم خیلی پشت هست و سخت باز میشه ،بخاطر همین ماما همراهم گفت باید حرکات هایی که چهار دست و گا هست و رقص های لگنی روی توپ انجام بدم که این کارا هر روز انجام میدادم
خب با 2 سانت و نیم بستری شدم با درد زیاد اما قابل تحمل ،دیگ سریع اتاق آماده کردن بهم دادن دیگ توپ بهم دادن رو توپ ورزش کردم و گفتن برسی 3 سانت میگیم ماما همراهت بیاد دیگ من روی توپ رقص های لگنی میرفتم توی اوج دردا میپریدم روی توپ(ساعت8 و نیم صبح بستری شدم) دیگ همه این کارا کردم یک ساعتی یه بار هم معاینه میشدم دیگ تا ساعت 10 رسیدم به 3 زنگ زدن به ماما همراهم اومد دیگ ورزش های تخصصی شروع کرد و باز یه ساعتی یه بار معاینه می‌کرد ،دیگ ساعت 11 دکترم اومد بالا سرم معاینه کرد گفت دردش خوبه اما تایمش کمه بخاطر همین دهانه رحم باز نمیشه،دیگ ماما همراه منو سجده کرد و معاینه کرد کیسه آبم کامل تخلیه کرد و کمک کرد که دهانه رحمم باز بشه،دیگ 11:45 دقیقه گفت شدی 8 سانت،دیگ اینقدر درد داشتم که انگار تو کما بودم،اصلا جون نداشتم فقط بدون هیچ حرفی هرچی میگفتن انجام میدادم اصلا جیغ نمیکشیدم و فقط نفس عمیق میکشیدم ،دیگ همش احساس فشار داشتم بدون اینکه دست خودم باشه تو حالت سجده زور میزدم،بهم گفت همینطور ادامه بدم و سجده بمونم،بدون هیچ حرکتی سجده موندم و فقط نفس عمیق میکشیدم و بدون اختیار تو دردا زور میزدم،
ادامه پایین میزارم
مامان داداشی کوچولو و مامان داداشی کوچولو و ۲ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد